فقها از جانب خداوند منصوباند
لازم است كه فقها اجتماعاً يا انفراداً براى اجراى حدود و حفظ ثغور و نظام، حكومت شرعى تشكيل دهند. اين امر اگر براى كسى امكان داشته باشد واجب عينى است وگرنه واجب كفايى است.
در صورتى هم كه ممكن نباشد ولايت ساقط نمىشود زيرا از جانب خدا منصوباند.
اگر توانستند بايد ماليات، زكات، خمس، و خراج را بگيرند و در مصالح مسلمين صرف كنند، و اجراى حدود كنند. اينطور نيست كه حالا كه نمىتوانيم حكومت عمومى و سراسرى تشكيل بدهيم كنار بنشينيم، بلكه تمام امور كه مسلمين محتاجند و از وظائفى است كه حكومت اسلامى بايد عهدهدار شود هر مقدار كه مىتوانيم بايدانجام دهيم.(ولايت فقيه، ص67)
شرايط رهبرى
شرايطى كه براى زمامدار ضرورى است مستقيماً ناشى از طبيعت طرز حكومت اسلامى است. پس از شرايط عامه مثل عقل و تدبير دو شرط اساسى وجود دارد كه عبارتند از:
1- علم به قانون 2- عدالت.
چنانكه پس از رسول اكرم صلى الله عليه و آله وقتى در آن كس كه بايد عهدهدار خلافت شود اختلاف پيدا شد باز در اين كه مسئول امر خلافت بايد فاضل باشد هيچگونه اختلاف نظرى ميان مسلمانان بروز نكرد. اختلاف فقط در موضوع بود.
1- چون حكومت اسلام حكومت قانون است براى زمامدار علم به قوانين لازم مىباشد چنانكه در روايت آمدهاست. نه فقط براى زمامدار بلكه براى همه افراد هر شغل يا وظيفه و مقامى داشته باشند چنين علمى ضرورت دارد. منتهى حاكم بايد افضليت علمى داشتهباشد.
ائمه ما براى امامت خودشان به همين مطلب استدلال كردند كه امام بايد فضل بر ديگران داشته باشد. اشكالاتى هم كه علماء شيعه بر ديگران نمودهاند در همين بوده كه فلان حكم را از خليفه پرسيدند نتوانست جواب بگويد، پس لايق خلافت و امامت نيست، فلان كار را برخلاف احكام اسلام انجام داد پس لايق امامت نيست.
قانوندانى و عدالت از نظر مسلمانان شرط و ركن اساسى است. چيزهاى ديگر در آن دخالت و ضرورت ندارد... آنچه مربوط به خلافت است و در زمان رسول اكرم صلى الله عليه و آله و ائمه: ما درباره آن صحبت و بحث شده و بين مسلمانان هم مسلّم بوده اين است كه حاكم و خليفه اوّلاً بايد احكام اسلام را بداند يعنى قانوندان باشد و ثانياً عدالت داشته از كمال اعتقادى و اخلاقى برخوردار باشد.
عقل همين اقتضا را دارد، زيرا حكومت اسلامى حكومت قانون است نه خودسرى و نه حكومت اشخاص بر مردم. اگر زمامدار مطالب قانونى را نداند لايق حكومت نيست. چون اگر تقليد كند قدرت حكومت شكسته مىشود و اگر نكند نمىتواند حاكم و مجرى قانون اسلام باشد.
2- زمامدار بايستى از كمال اعتقادى و اخلاقى برخوردار و عادل باشد و دامنش به معاصى آلوده نباشد. كسى كه مىخواهد حدود جارى كند يعنى قانون جزاى اسلام را بمورد اجرا گذارد، متصدّى بيتالمال و خرج و دخل مملكت شود، و خداوند اختيار اداره بندگانش را به او بدهد بايد معصيت كار نباشد. «ولاينال عهدى الظّالمين»، خداوند تبارك و تعالى به جائر چنين اختيارى نمىدهد.
زمامدار اگر عادل نباشد در دادن حقوق مسلمين، اخذ مالياتها و صرف صحيح آن، و اجراى قانون جزا، عادلانه رفتار نخواندكرد، و ممكن است اعوان و انصار و نزديكان خود را بر جامعه تحميل و بيتالمال مسلمين را صرف اغراض شخصى و هوسرانى خويش كند.(ولايت فقيه، ص61 - 58)
اجتهاد مصطلح براى رهبرى كافى نيست
اجتهاد مصطلح در حوزهها كافى نمىباشد، بلكه يك فرد اگر اعلم در علوم معهود حوزهها هم باشد ولى نتواند مصلحت جامعه را تشخيص دهد و يا نتواند افراد صالح و مفيد را از افراد ناصالح تشخيص دهد و به طور كلّى در زمينه اجتماعى و سياسى فاقد بينش صحيح و قدرت تصميمگيرى باشد، اين فرد در مسائل اجتماعى و حكومتى مجتهد نيست و نمىتواند زمام جامعه را بدست گيرد.(صحيفه نور، ج21، ص47)
شرط مرجعيت لازم نيست
حضرت حجتالاسلام والمسلمين جناب آقاى حاج شيخ على مشكينى دامت افاضاته
پس از عرض سلام، خواسته بوديد نظرم را در مورد متمم قانون اساسى بيان كنم. هرگونه آقايان صلاح دانستند عمل كنند، من دخالتى نمىكنم. فقط در مورد رهبرى.
ما كه نمىتوانيم نظام اسلامىمان را بدون سرپرست رها كنيم. بايد فردى را انتخاب كنيم كه از حيثيت اسلامىمان در جهان سياست و نيرنگ دفاع كند.
من از ابتدا معتقد بودم و اصرارداشتم كه شرط مرجعيت لازم نيست.
مجتهد عادل مورد تأييد خبرگان محترم سراسر كشور كفايت مىكند. اگر مردم به خبرگان رأى دادند تا مجتهد عادلى را براى رهبرى حكومتشان تعيين كنند، وقتى آنها هم فردى را تعيين كردند تا رهبرى را بعهده بگيرد، قهرى او مورد قبول مردم است. در اين صورت او ولىِّ منتخب مردم مىشود و حكمش نافذ است.
در اصل قانون اساسى من اين را مىگفتم ولى دوستان در شرط مرجعيت پافشارى كردند، من هم قبول كردم. من در آن هنگام مىدانستم كه اين در آينده نه چندان دور قابل پياده شدن نيست.(صحيفه نور، ج21، ص129)
شرايط رهبرى
شما از ولايت فقيه نترسيد، فقيه نمىخواهد به مردم زورگوئى كند. اگر يك فقيهى بخواهد زورگوئى كند اين فقيه ديگر ولايت ندارد.
اسلام است، در اسلام قانون حكومت مىكند. پيغمبر اكرم هم تابع قانون بود، تابع قانون الهى، نمىتوانست تخلّف بكند.
خداى تبارك و تعالى مىفرمايد: كه اگر چنانچه يك چيزى برخلاف آن چيزى كه من مىگويم تو بگويى من تو را اخذ مىكنم و وتينت را قطع مىكنم.
به پيغمبر مىفرمايد. اگر پيغمبر يك شخص ديكتاتور بود كه از او مىترسيدند كه مبادا يك وقت همه قدرتها كه دست او آمد ديكتاتورى بكند، اگر او شخص ديكتاتور بود، آنوقت فقيه هم مىتواند باشد.
ديكتاتورى در كار نيست، مىخواهيم جلو ديكتاتورى را بگيريم. ولايت فقيه ولايت بر امور است كه نگذارد اين امور از مجارى خودش بيرون برود.
نظارت كند بر مجلس، بر رئيس جمهور كه مبادا يك پاى خطائى بردارد... نظارت كند بر همه دستگاهها، بر ارتش كه مبادا يك كار خلافى بكند.
جلو ديكتاتورى را ما مىخواهيم بگيريم، نمىخواهيم ديكتاتورى باشد، مىخواهيم ضدّديكتاتورى باشد، ولايت فقيه ضدديكتاتورى است نه ديكتاتورى.(صحيفه نو، ج10، ص29)
فرهنگ
اساس كار يك جمهورى اسلامى تأمين استقلال مملكت و آزادى ملّتها و مبارزه با فساد و فحشا و تنظيم و تدوين قوانين است كه در همه زمينههاى اقتصادى، سياسى، اجتماعى و فرهنگى با توجّه به معيارهاى اسلامى، اصلاحات لازم را به عمل آورد كه اين اصلاحات با مشاركت كامل همه مردم خواهدبود و هدفش قبل از هر چيز از بين بردن فقر و اصلاح شرايط زندگى براى اكثريت قاطع مردم ماست كه از همه جهت مورد ظلم واقع شدهاند.(صحيفه نور، ج4، ص6 (11/9/57))
اصلاحات فرهنگى
... اگر بخواهيد ملّت شما نجات پيداكند، نجات ملّت در فرهنگ و در دانشگاهها بايد طرح بشود. مادامى كه ما پيوستگى مغزى داريم به خارج و اجانب هيچيك از اين گرفتاريهايى كه برشمرديد نمىتوانيم از زيرش فرار كنيم.
رأس همه اصلاحات، اصلاح فرهنگ است و نجات جوانهاى ما از اين وابستگى به غرب.
انگيزه قيام سيّدالشّهداء اقامه معروف است
سيّدالشّهدا عليه السلام از همان روز اول كه قيام كردند براى اين امر، انگيزهشان اقامه عدل بود. فرمودند كه: مىبينيد كه معروف عمل بهش نمىشود و منكر بهش عمل مىشود.
انگيزه اين است كه معروف را اقامه كند و منكر را از بين ببرد. انحرافات همه از منكرات است، جز خط مستقيم توحيد هر چه هست منكرات است، اينها بايد از بين برود. و ما كه تابع حضرت سيّدالشّهدا هستيم بايد ببينيم كه ايشان چه وضعى در زندگى داشت، قيامش، انگيزهاش نهى از منكر بود، كه هر منكرى بايد از بين برود. من جمله قضيه حكومت - عدل جور، حكومت جور بايد از بين برود.
سيّدالشهدا عليه السلام كه همه عمرش را و همه زندگيش را براى رفع منكر و جلوگيرى از حكومت ظلم و جلوگيرى از مفاسدى كه حكومتها در دنيا ايجاد كردند، تمام عمرش را صرف اين كرد و تمام زندگيش را صرف اين كرد كه اين حكومت، حكومت جور بسته بشود و از بين برود، معروف در كار باشد منكرات از بين بروند.
حضرت صاحب عليه السلام هم كه تشريف مىآورند براى همين معناست. تمام انبيا كه قيام كردهاند در عالم طبيعتحالا معانيشان كه معارف غيبيهشان را خدا مىداند ما نمىدانيم اما در عالم طبيعت، وقتى زندگى اينها را مىبينيم از اول مقابله با طاغوت بودهاست.(صحيفه نور، ج20، ص109 - 108)
اصلاح مملكت با اصلاح فرهنگ آغاز مىگردد
راه اصلاح يك مملكتى فرهنگ آن مملكت است. اصلاح بايد از فرهنگ شروع بشود. دست استعمار توى فرهنگ ما كارهاى بزرگ مىكند، نمىگذارد جوانهاىما مستقل بار بيايند، نمىگذارد در دانشگاه جوانهاى ما درست رشد بكنند.
اگر فرهنگ درست بشود يك مملكت اصلاح مىشود. (صحيفه نور، ج1، ص97)
ضرورت تحوّل فرهنگى
اين فرهنگ بايد متحوّل بشود، فرهنگ استعمارى، فرهنگ استقلالى بشود، بايد معلمينى كه در اين فرهنگ يا در تمام قشرهاى اساتيد و عرض مىكنم اينها باشد، انتخاب بشوند و اشخاص صحيح، سالم، كسانى كه جوانهاى ما را تربيت صحيح بكنند، نه اينكه يك تربيت انگلى بكنند، چنانچه تا حالا بنابراين بودهاست كه اينها را غربى بار بياورند، غربزده كنند.
بايد استقلال داشته باشيد، بايد هيج توجّه نداشتهباشيد كه در غرب چه مىگذرد در غرب خيلى بد مىگذرد، شما گمان نكنيد كه در غرب خيلى خبر هست، خودشان مىگويند در غرب خبرى نيست. خبرها هست لكن خبرهاى رشد فكرى و رشد انسانى كم است.
شما بايد مستقل باشيد و رشد انسانى پيدا بكنيد. بچّهها را، جوانهاى ما را رشد انسانى بدهيد.(صحيفه نور، ج5، ص201 - 2000)
فرهنگ بايد متحول بشود
بزرگترين تحوّلى كه بايد بشود در فرهنگ بايد بشود براى اينكه بزرگترين مؤسّسهاى است كه ملّت را يا به تباهى مىكشد يا به اوج عظمت و قدرت مىكشد.
برنامههاى فرهنگى تحوّل لازم دارد، فرهنگ بايد متحوّل بشود. اين غير از ساير ادارات است، فرهنگ غير از جاهاى ديگر است...
كار مهم شما آن كارهاى معنوى است كه بايد فرهنگ را يك جورى درست بكنيد، فرهنگى را يك جورى بار بياوريد كه براى ملّت شما مفيد باشد و اين نمىشود جز كه ايمان باشد.(صحيفه نور، ج6، ص 252 (3/3/58))
اصلاح فرهنگى
ما با كجاى تمدّن مخالفت داريم؟ ما با فسادها مخالفت داريم، ما مىگوئيم كه شما برنامههاى اصلاحىتان را اسرائيل برايتان درست مىكند...(صحيفه نور، ج1، ص77)
استقلال فرهنگى و موجوديّت جامعه
بىشك بالاترين و والاترين عنصرى كه در موجوديّت هر جامعه دخالت اساسى دارد فرهنگ آن جامعه است. اساساً فرهنگ هر جامعه هويّت و موجوديّت آن جامعه را تشكيل مىدهد و با انحراف فرهنگ هر چند جامعه در بُعدهاى اقتصادى، سياسى، صنعتى و نظامى قدرتمند و قوى باشد ولى پوچ و پوك و ميان تهى است.
اگر فرهنگ جامعهاى وابسته و مرتزق از فرهنگ مخالف باشد ناچار ديگر ابعاد آن جامعه به جانب مخالف گرايش پيدا مىكند و بالاخره در آن مستهلك مىشود و موجوديّت خود را در تمام ابعاد از دست مىدهد.
استقلال و موجوديّت هر جامعه از استقلال فرهنگ آن نشأت مىگيرد و سادهانديشى است كه گمان شود با وابستگى فرهنگى، استقلال در ابعاد ديگر يا يكى از آنها امكانپذير است.
بىجهت و من باب اتفاق نيست كه هدف اصلى استعمارگران كه در رأس تمام اهداف آنان است هجوم به فرهنگ جوامع زير سلطه است.(صحيفه نور، ج15، ص16 (31/6/60))
بر فرهنگ اسلام تكيه زنيد و با غرب و غربزدگى مبارزه كنيد
اى مسلمانان جهان كه به حقيقت اسلام ايمان داريد، بپاخيزيد و در زير پرچم توحيد و در سايه تعليمات اسلام مجتمع شويد و دستِ خيانت ابرقدرتان را از ممالك و خزائن سرشار آن كوتاه كنيد و مجد اسلام را اعاده كنيد و دست از اختلافات و هواهاى نفسانى برداريد كه شما داراى همه چيز هستيد.
بر فرهنگ اسلام تكيهزنيد و با غرب و غربزدگى مبارزه نمائيد و روى پاى خودتان بايستيد و بر روشنفكران غربزده و شرقزده بتازيد و هويّت خويش را دريابيد كه روشنفكران اجير شده بلايى بر سر ملّت و مملكتشان آوردهاند كه تا متحّد نشويد و دقيقاً به اسلام راستين تكيه ننمائيد بر شما آن خواهد گذشت كه تاكنون گذشته است.
امروز زمانى است كه ملّتها چراغ راه روشنفكرانشان شوند و آن را از خودباختگى و زبونى در مقابل شرق و غرب نجات دهند كه امروز روز حركت ملّتها است و آنان هادى هدايتكنندگان تاكنونند.
بدانيد كه قدرت معنوى شما بر همه قدرتها چيره، و قريب يك ميلياز جمعيت شما با خزائن بىپايان مىتواند تمام قدرتها را درهم شكند نصرت كنيد خدا را تا نصرت دهد شما را.
اى اقيانوس بزرگ مسلمانان! خروش برآوريد و دشمنان انسانيّت را درهم شكنيد كه اگر به خداى بزرگ رو آوريد و تعليمات آسمانى را وجهه خود قرار دهيد خداى تعالى وجنود عظيم او باشماست.(صحيفه نور، ج13، ص83 (21/6/59))
جهاد فرهنگى
من باز مىگويم، همه مسئولان نظام و مردم ايران بايد بدانند كه غرب و شرق تا شما را از هويت اسلامىتان به خيال خام خودشان بيرون نبرند آرام نخواهند نشست.
نه از ارتباط با متجاوزان خشنود شويد و نه از قطع ارتباط با آنان رنجور، هميشه با بصيرت و با چشمانى باز به دشمنان خيره شويد و آنان را آرام نگذاريد كه اگر آرام گذاريد لحظهاى آرامتان نمىگذارند. )صحيفه نور، ج21، ص109 (2/1/68))
وابستگى فرهنگى منشأ همه وابستگىها است
افكار جوانهاى ما، پيرمردهاى ما، تحصيلكردههاى ما، روشنفكرهاى ما، بسيارى از اين افكار وابسته به غرب است، وابسته به امريكا است و لهذا حتّى آنهايى كه سوء نيت ندارند و خيال مىكنند مىخواهند خدمت بكنند به مملكت خودشان از باب اينكه راه را درست نمىدانند و باورشان آمده است كه ما بايد همه چيز را از غرب بگيريم، اين وابستگى را دارند، و اين وابستگى سر منشاء همه وابستگىهاست كه ما داريم، اگر ما وابستگى فرهنگى داشتهباشيم دنبالش وابستگى اقتصادى هم هست، وابستگى اجتماعى هم هست، سياسى هم هست، همه اينها هست. (صحيفه نور، ج10، ص56 - 55)
بزرگترين وابستگى، وابستگى فرهنگى است
همانطور كه كراراً تذّكر دادهام، بزرگترين وابستگى ملّتهاى مستضعف به ابرقدرتها و مستكبرين، وابستگى فكرى و درونى است كه شايد وابستگىها از آن سرچشمه مىگيرد، و تا استقلال فكرى براى ملّتى حاصل نشود استقلال در ابعاد ديگر حاصل نخواهدشد.
و براى بدست آوردن استقلال فكر و بيرون رفتن از زندان وابستگى، خود و مفاخر و مآثر ملّى و فرهنگى خود را دريابند.
بزرگترين فاجعه براى ملّت اين وابستگى فكرى است كه گمان مىكنند همه چيز از غرب است و ما هم در همه ابعاد فقير هستيم، و بايد از خارج وارد كنيم!
شما استادان و فرهنگيان و دانشجويان و دانشمندان دانشگاهها و دانشسراها و نويسندگان و روشنفكران و دانشمندان معظّم بايد كوشش كنيد و مغزها را از اين وابستگى فكرى شستشو دهيد و با اين خدمت بزرگ و ارزنده ملّت و كشور خود را نجات دهيد...
فرهنگ استعمارى از اسلحه بدتر است
اگر فرهنگ ناصالح شد اين جوانهايى كه تربيت مىشوند به اين تربيتهاى فرهنگ ناصلاح، اينها در آتيه فساد ايجاد مىكنند.
فرهنگ استعمارى، جوان استعمارى تحويل مملكت مىدهد. فرهنگى كه با نقشه ديگران درست مىشود و اجانب براى ما نقشهكشى مىكنند و با صورت فرهنگى مىخواهند تحويل جامعه بدهند، اين فرهنگ، فرهنگ استعمارى و انگلى است و اين فرهنگ از همه چيزها حتى از اين اسلحه اين قلدرها بدتر است.
اين قلدرها اسلحهشان بعد از چند وقت مىشكند و حالا هم شكسته اما وقتى فرهنگ فاسد شد جوانهاى ما كه زيربناى تاسيس همه چيز هستند، از دست ما مىروند و انگل بار مىآيند، غربزده بار مىآيند، اينها را از همان اول، همان كلاسهاى اول توى ذهنهايشان هى مطالبى مىكنند تا برسند به آن بالا.
اگر فرهنگ، فرهنگ صحيح باشد جوانهاى ما صحيح بارمىآيند.(صحيفه نور، ج1، ص 267 - 276)
خطر انحرافات فرهنگى
درباره فرهنگ هر چه گفته شود كم است. و مىدانيد و مىدانيم اگر انحرافى در فرهنگ يك كشور پيداشود و همه ارگانها و مقامات آن رژيم به صراط مستقيم انسانى و الهى پايبند باشند و به استقلال و آزادى ملّت از قيود شيطانى عقيده داشته باشند و آنرا تعقيب كنند و ملّت نيز به تبعيت از اسلام و خواستههاى ارزنده آن پايبند باشد، ديرى نخواهد گذشت كه انحراف فرهنگى بر همه غلبه كند و همه را خواهى و نخواهى به انحراف كشاند و نسل آتيه را آنچنان كند كه انحراف به صورت زيبا و مستقيم را راه نجات بداند و اسلام انحرافى را به جاى اسلام حقيقى بپذيرد و بر سر خود و كشور خود آن آورد كه در طول ستمشاهى و خصوصاً پنجاه سال سياه بر سر كشور آمد و مجلس و ملّت و متفكّران متعّهد بايد اين حقيقت را باور كنند و اصلاح فرهنگ و از آنجمله اصلاح مدارس از دبستان تا دانشگاه را جدّى بگيرند و با تمام قوا در سدّ راه انحراف بكوشند.(صحيفه نور، ج17، ص201 (22/11/68))
فرهنگ استعمارى و وابستگى فكرى
غرب همه چيز استعمارى دارد، طب استعمارى دارد، فرهنگ استعمارى دارد، صادر مىكند براى كشورهايى كه عقب افتادهاند به اصطلاح آنها آن چيزى كه مناسب با آنجاست بطورى كه وابستگى داشته باشد، آنها مىخواهند ما وابسته باشيم، و چيزهايى كه به ما مىدهند چيزهايى است كه وابستگى مىآورد، استقلال نمىخواهند ما داشته باشيم.
استقلال فرهنگى نمىخواهند داشته باشيم، استقلال فكرى نمىخواهند داشته باشيم. عمّالى كه آنها تربيت كردهاند در پيش خودشان و صادر كردند براى ما، آنها هم كمك كردند به آنها و طرز فكر جامعه را طورى عوض كردند كه اگر يك مطلب غربى نباشد جامعه نمىپذيرد اين را...
تا از زير بار اين درنيائيد و تا اين وابستگى مغرى و فكرى از بين نرود رشد حقيقى پيدا نمىشود و شما نمىتوانيد مستقل بشويد، شما اگر بخواهيد از همه وابستگىها خارج بشويد اول اين وابستگى مغزى را، قلبى را كنار بگذاريد، گمان نكنيد كه هرچه آنها دارند خوب هست.
اگر يكى فرض كنيد كه يك پيشرفتى داشته باشد در صنعت، اين دليل نيست كه پيشرفت دارد در فرهنگ.(صحيفه نور، ج11، ص184 (12/10/58))
ضرورت اصلاح فرهنگ
ملّت عزيز ايران و ساير كشورهاى مستضعف جهان اگر بخواهند از دامهاى شيطنتآميز قدرتهاى بزرگ تا آخر نجات پيداكنند چارهاى جز اصلاح فرهنگ و استقلال آن ندارند و اين مسير نيست جز با دست اساتيد و معلمان متعهّدى كه در دبستانها تا دانشگاهها راه يافتهاند و با تعليم و كوشش در رشتههاى مختلف علوم و تربيت صحيح و تهذيب مراكز تربيت و تعليم از عناصر منحرف و كجانديش، نوباوگان را كه ذخاير كشور و مايه اميد ملتند، همدوش با تعليم در همه رشتهها به حسب تعاليم اسلامى تربيت و تهذيب نمايند و علوم اسلامى را كه مربّى اخلاق و مهذب نفوس است به دست كارشناسان اسلامى داده تا نوباوگان و جوانان عزيز را بدين مكتب جامع روانبخش آشنا و از تعاليم علمى و عملى آن برخوردار سازند.
و به يقين بدانند كه اسلام مكتبى است كه انسانها را بگونهاى مىسازد كه به جز حق و مبدء خلق به هيچ مكتبى تسليم نشوند و تحت تأثير هيچ قدرتى واقع نگردند و مسأله كشور خود را با هيچ انگيزهاى از دست ندهند و از استقلال و آزادى خويش و ساير بندگان خدا بىهيچ طمع و خوفى دفاع كنند و از خودخواهىها و كوتاهبينىها كه منشاء بدبختى و گرفتارى است اجتناب كنند.(صحيفه نور، ج15، ص268 - 267 (7/10/60))
نجات فرهنگ از غربزدگى
يكى از مسائل بسيار مهم در تمام دستگاهها خصوصاً دانشگاهها و دبيرستانها تغييرات بنيادى در برنامهها و خصوصاً برنامههاى تحصيلى و روش آموزش و پرورش است، كه دستگاه فرهنگ ما از غربزدگى و از آموزشهاى استعمارى نجات يابد.
اجانب، خصوصاً امريكا در نيم قرن اخير كوشش داشتند و دارند فرهنگ و برنامههاى فرهنگى و علمى و ادبى ما را از محتواى اسلامى، انسانى، ملى خود خالى و به جاى آن فرهنگ استعمارى و استبدادى بنشانند.(صحيفه نور، ج9، ص187 - 186)
فرهنگ بايد از غربزدگى بيرون بيايد
عمده اين است كه فرهنگ يك فرهنگ متحوّل بشود، يك فرهنگى كه از آن غربزدگى بيرون بيايد.
همه چيزمان بايد اينطور بشود، استقلال فكرى، استقلال باطنى داشته باشد. علاوه بر اينكه استقلال بايد داشته باشد و كسى در فرهنگ دخالت نبايد بكند، بايد استقلال فكرى داشته باشد، خودش را مستقل و آزاد و روى پاى خودش باشد. اينطور نباشد كه توجهش به اين باشد كه غرب چه مىكند ما هم دنبال آن، آنها چه مىگويند ما هم دنبال او!
اين مصيبت بزرگى است كه بر ايران و ممالك شرقى مطلقا وارد شدهاست كه گوششان به اين است كه غربىها چه مىكنند و چه مىگويند و چه عمل مىكنند، و خودشان را از دست به كلّى دادهاند، استقلال فكرى خودشان را، محتواى خودشان را از دست دادهاند.
اين ضررى است كه بالاتر از ضرر نفت و نمىدانم امثال اينهاست.
اين را بايد فرهنگ جبران بكند، كه فرهنگ ما طورى باشد كه بعد از انشاءاللَّه چند سال ديگر افرادى كه از فرهنگ بيرون مىآيند يك افرادى متكّى به نفس كه خودشان را ببينند، نه تبع ببينند، نه دنباله ببينند و گمان كنند كه هرچه آنها كردند ما بايد دنبال آنها باشيم.
بايد مملكت خودشان را و خودشان را مستقل ببينند و خودشان اداره بكنند مملكتشان را، خودشان با استقلال فكرى، خودشان دنبال مملكت و مصالح مملكت باشند.(صيحفه نور، ج8، ص117 - 16 (23/4/58))
استعمار فرهنگى و وابستگى فكرى و عملى
از جمله نقشهها كه مع الاسف تأثير بزرگى در كشورها و كشور عزيزمان گذاشت و آثار آن باز تا حد زيادى به جا مانده، بيگانه نمودن كشورهاى استعمار زده از خويش و غربزده و شرقزده نمودن آنان است، به طورى كه خود را و فرهنگ و قدرت خود را به هيچ گرفتند و غرب و شرق، دو قطب قدرتمند را نژاد برتر و فرهنگ آنان را والاتر و آن دو قدرت را قبلهگاه عالم دانستند و وابستگى به يكى از دو قطب را از فرايض غيرقابل اجتناب معرفى نمودند.
و قصه اين امر غمانگيز طولانى و ضربههايى كه از آنان خورده و اكنون نيز مىخوريم كشنده و كوبنده است.
و غمانگيزتر اين كه آنان ملتهاى ستمديده زيرسلطه را در همه چيز عقب نگه داشته و كشورهايى مصرفى بارآوردند و به قدرى ما را از پيشرفتهاى خود و قدرتهاى شيطانيشان ترساندهاند كه جرات دست زدن به هيچ ابتكارى نداريم و همه چيز خود را تسليم آنان كرده و سرنوشت خود و كشورهاى خود را به دست آنان سپرده و چشم و گوش بسته مطيع فرمان هستيم و اين پوچى و تهى مغزى مصنوعى موجب شده كه در هيچ امرى به فكر و دانش خود اتكاء نكنيم و كوركورانه از شرق و غرب تقليد نماييم، بلكه از فرهنگ و ادب و صنعت و ابتكار اگر داشتيم، نويسندگان و گويندگان غرب و شرقزده بىفرهنگ، آنها را به باد انتقاد و مسخره گرفته و فكر و قدرت بومى ما را سركوب و مايوس نموده و مىنمايند و رسوم و آداب اجنبى را هر چند مبتذل و مفتضح باشد با عمل و گفتار ونوشتار ترويج كرده و با مداحى و ثناجويى آنها را به خورد ملتها داده و مىدهند.
فى المثل اگر در كتاب يا نوشته يا گفتارى چند واژه فرنگى باشد بدون توجه به محتواى آن با اعجاب پذيرفته و گوينده و نويسنده آن را دانشمند و روشنفكر به حساب مىآوردند و از گهواره تا قبر به هر چه بنگريم اگر با واژه غربى و شرقى اسم گذارى مىشود مرغوب و مورد توجه و از مظاهر تمدن و پيشرفتگى محسوب و اگر واژههاى بومى خود به كار رود مطرود و كهنه و واپس زده خواهدبود.
كودكان ما اگر نام غربى داشته باشد مفتخر و اگر نام خودى دارند سر به زير و عقب افتادهاند.
خيابانها، كوچهها، مغازهها، شركتها، داروخانهها، كتابخانهها، پارچهها و ديگر متاعها، هر چند در داخل تهيه شده، بايد نام خارجى داشته باشند تا مردم از آن راضى و به آن اقبال كنند.
فرنگ مابى از سر تا پا و در تمام نشست و برخاستها و در معاشرتها و تمام شوون زندگى موجب افتخار و سربلندى و تمدن و پيشرفت، و در مقابل، آداب و رسوم خودى، كهنهپرستى و عقبافتادگى است.
در هر مرض و كسالتى ولو جزيى و قابل علاج در داخل، بايد به خارج رفت و دكترها و اطباء دانشمند خود را محكوم و مايوس كرد.
رفتن به انگلستان و فرانسه و آمريكا و مسكو افتخارى پر ارزش و رفتن به حج و ساير امكان متبركه كهنهپرستى و عقبماندگى است، بىاعتنايى به آنچه مربوط به مذهب و معنويات است از نشانههاى روشنفكرى و تمدن در مقابل تعهد به اين امور نشانه عقبماندگى و كهنهپرستى است.(صحيفه نور، ج21، ص169)
از همه وابستگىها بالاتر، وابستگى افكار است
ما الان در همه چيز به گمان همه يك نحو وابستگى داريم كه بالاتر از همه، وابستگى افكار است. افكار جوانهاى ما، پيرمردهاى ما، تحصيلكردههاى ما، روشنفكرهاى ما، بسيارى از اين افكار وابسته به غرب است، وابسته به آمريكاست و لهذا حتى آنهائى كه سوءنيت ندارند و خيال مىكنند مىخواهند خدمت بكنند به مملكت خودشان، از باب اين كه راه را درست نمىدانند و باورشان آمدهاست كه ما بايد همه چيز را از غرب بگيريم، اين وابستگى را دارند و اين وابستگى سرمنشأ همه وابستگىهاست كه ما داريم.
اگر ما وابستگى فرهنگى را داشتهباشيم دنبالش وابستگى اقتصادى هم هست، وابستگى اجتماعى هم هست، سياسى هم هست، همه اينهاست.(صحيفه نور، ج10، ص55)
ضرورت تقويت و تشويق نيروهاى متعهد و متخصصى كه از لاك نگرش انحصارى علم به غرب و شرق درآمدهاند
مهمترين عامل در كسب خودكفايى و بازسازى توسعه مراكز علمى و تحقيقات و تمركز و هدايت امكانات و تشويق كام و همه جانبه مخترعين و مكتشفين و نيروهاى متعّهد و متخصصى است كه شهامت مبارزه با جهل را دارند و از لاك نگرش انحصارى علم به غرب و شرق به درآمده و نشان دادهاند كه مىتوانند كشور را روى پاى خود نگه دارند. ان شاء اللَّه اين استعدادها در پيچ و خم كوچههاى اداره خسته و ناتوان نشوند.(صحيفه نور، ج21، ص38)
رفاه متناسب، حفظ شعاير و دورى از فرهنگ مصرفى
برنامهريزى در جهت رفاه متناسب با وضع عامه مردم توأم با حفظ شعاير و ارزشهاى كامل اسلامى و پرهيز از تنگنظرىها و افراطگرىها و نيز مبارزه با فرهنگ مصرفى كه بزرگترين آفت يك جامعه انقلابى است و تشويق به توليدات داخلى و برنامهريزى در جهت توسعه صادرات و گسترش مبادى صدور كالا و خروج از تكيه به صادرات نفت و نيز آزادى واردات و صادرات و به طور كلّى تجارت براساس قانون و با نظارت دولت در نوع و قيمت.(صحيفه نور، ج21، ص38)
مقابله جدّى با فرهنگ و اقتصاد نظام سرمايهدارى و اشتراكى
يكى از مسايل بسيار مهمّى كه به عهده علما و روحانيّت است، مقابله جدّى با دو فرهنگ ظالمانه و منحط اقتصادى شرق و غرب و مبارزه با سياستهاى اقتصاد سرمايهدارى و اشتراكى در جامعه است.
هر چند كه اين بليه دامنگير همه ملّتهاى جهان گرديده است و عملاً بردگى جديدى بر همه ملّتها تحميل شده و اكثريّت جوامع بشرى در زندگى روزمرّه خود به اربابان زر و زور پيوند خوردهاند و حقّ تصميمگيرى در مسايل اقتصاد جهان از آنان سلب شدهاست و على رغم منابع سرشار طبيعت و سرزمينهاى حاصلخيز جهان و آبها و درياها و جنگلها و ذخاير، به فقر و درماندگى گرفتار آمدهاند. و كمونيستها و زراندوزان و سرمايهداران با ايجاد روابط گرم با جهانخوارن، حقّ حيات و ابتكار عمل از عامه مردم سلب كردهاند و با ايجاد مراكز انحصارى و چند مليّتى عملاً نبض اقتصاد جهان را در دست گرفته و همه راههاى صدور و استخراج و توزيع و عرضه و تقاضا و حتّى نرخگذارى و بانگدارى را به خود منتهى نمودهاند.
و با القاى تفكرات و تحقيقات خود ساخته، به تودههاى مردم باوراندهاند كه بايد تحت نفوذ ما زندگى كرده والاّ راهى براى ادامه حيات پا برهنهها جز تن دادن به فقر باقى نماندهاست!
و اين مقتضاى خلقت و جامعه انسانى است كه اكثريّت قريب به اتّفاق گرسنگان در حسرت يك لقمه نان بسوزند و بميرند و گروهى اندك هم از پرخورى و اسراف و تعيّش جانشان به لب آيد!
به هر حال اين مصيبتى است كه جهانخواران بر بشريّت تحميل كردهاند و كشورهاى اسلامى به واسطه ضعف مديريّتها و وابستگى به وضعيّتى اسفبار گرفتار شدهاند. كهاى به عهده علماى اسلام و محقّقين و كارشناسان اسلامى است كه براى جايگزين كردن سيستم ناصحيح اقتصاد حاكم بر جهان اسلام، طرحها و برنامهاى سازنده و دربرگيرنده منافع محرومين و پا برهنهها را ارائه دهند و جهان مستضعفين و مسلمين را از تنگنا و فقر معيشت به درآورند.(صحيفه نور، ج20، ص128)
تهاجم فرهنگى
ترديدى نيست كه جهانخواران براى بدست آوردن مقاصد شوم و تحت ستم كشيدن مستضعفان جهان راهى بهتر از هجوم به فرهنگ و ادب كشورهاى ضعيف ندارند. زيرا با تربيت غربى يا شرقى معلّم و استاد است كه دبستانها و دبيرستانها محلهايى مىشوند مجهز براى تربيت غربى و شرقى جوانهايى كه دولتمردان و دستاندكاران آتيه كشورهايند.
و با اينگونه تربيت است كه جوانان با گرايش به يكى از دو قطب قدرت راه را براى مستكبرين جهان در به دام كشيدن كشورهاى مستضعف به صورتى شايسته و بدون زحمت و دستيازى به سلاحهاى نظامى زنگزده باز مىنمايند.
براى آنان چه راهى بهتر از آنكه با دست قشرى از بومىهاى هر كشور ملّتها را بىسر و صدا بلكه با شوق و رغبت به سوى مقاصد آنان كشيده تا دسترنج ملّتها و ذخاير كشورها را با عرض ارادت و ادب قبول منت از اربابان تقديم آنان نمايند.
ضربههاى مهلكى كه بر كشور مظلوم ما در اين پنجاه سال اخير از دانشگاهها و اساتيد منحرفى كه با تربيت غربى بر مراكز علم و تربيت حكمفرما بودند وارد آمد از سرنيزه رضاخان و پسرش وارد نشد.
ما از شر رضاخان و محمّدرضا خلاص شديم لكن از شرّ تربيتيافتگان غرب و شرق به اين زودىها نجات نخواهيم يافت. اينان برپا دارندگان سلطه ابرقدرتها هستند و سرسپردگانى مىباشند كه با هيچ منطقى خلع سلاح نمىشوند و هم اكنون با تمام ورشكستگىها دست از توطئه عليه جمهورى اسلامى و شكستن اين سدّ عظيم الهى برنمىدارند.
جداكردن جوانان از فرهنگ اسلامى
نظر ما به فرهنگ اسلامى است، كه اين فرهنگ اسلامى را از ما جدا كردند. و غرب در شرق آنطور نفوذ كرد كه شرق خودش را باخت و محتواى بسيارى از جوانهاى ما را گرفت.
اما ما گمان مىكنيم كه بايد تمام ملتها و دولتها توجه خودشان را به اين نقطه نظر منعطف كنند كه اين شكست روحى را از ملّتها جدا كنند، و گمان نكنند جوانهاى ما كه هرچه هست در غرب است و خودشان چيزى ندارند!(صحيفه نور، ج7 - ص72 (21/3/58))
بسيج عوامل استعمار براى نابودى اسلام
عوامل و ايادى استعمار كه مىدانند با آشنايى ملّتها، بخصوص نسل جوان تحصيلكرده به اصول مقدّسه اسلام، سقوط و نابودى استعمارگران و قطع دست آنان از منافع ملّتها و كشورهاى استعمار شده قطعى خواهدبود به كارشكنى پرداخته و مىكوشند با سمپاشىها و مشوب ساختن اذهان و افكار جوانان از جلوهگر شدن چهره تابناك اسلام جلوگيرى نمايند. و با عناوين فريبنده و مكتبهاى رنگارنگ جوانان ما را منحرف سازند.
بر شما جوانان مسلمان لازم است كه در تحقيق و بررسى حقايق اسلام در زمينههاى سياسى، اقتصادى، اجتماعى و غيره اصالتهاى اسلامى را در نظر گرفته و امتيازاتى كه اسلام را از همه مكاتب ديگر جدا مىسازند فراموش نكنيد.
مبادا قرآن مقدّس و آئين نجاتبخش اسلام را با مكتبهاى غلط و منحرفكنندهاى كه از فكر بشر تراوش كردهاست خلط نمائيد. بايد توجّه داشتهباشيد تا روزى كه ملّت اسلام پايبند اين مكتبهاى استعمارى مىباشد يا قوانين الهى را با آن مقايسه مىكند و در كنار هم قرار مىدهد روى آسايش و آزادى نخواهد ديد. اين مكتبهايى كه از چپ و راست به ملّت اسلام عرضه مىشود فقط براى گمراهى و انحراف آنان است و مىخواهند مسلمانان را براى هميشه خوار و ذليل و عقبمانده و اسير نگه دارند و از تعاليم آزاديبخش قرآن كريم دور سازند.(صحيفه نور، ج1، ص185 (22/4/58))
نقش مراكز تعليم و تربيت در اصلاح يا افساد كشور
از امور بسيار با اهميّت و سرنوشتساز، مسأله مراكز تعليم و تربيت از كودكستانها تا دانشگاهها است كه بواسطه اهميّت فوق العادهاش تكرار نموده و با اشاره مىگذرم.
بايد ملّت غارت شده بدانند كه در نيم قرن اخير آنچه به ايران و اسلام ضربه مهلك زدهاست، قسمت عمدهاش از دانشگاهها بودهاست.
اگر دانشگاهها و مراكز تعليم و تربيتِ ديگر با برنامههاى اسلامى و ملّى در راه منافع كشور به تعليم و تهذيب و تربيت كودكان و نوجوانان و جوانان جريان داشتند هرگز ميهن ما در حلقوم انگلستان و پس از آن امريكا و شوروى فرو نمىرفت، و هرگز قراردادهاى خانه خرابكن بر ملّت محروم غارتزده تحميل نمىشد و هرگز پاى مستشاران خارجى به ايران باز نمىشد، و هرگز ذخاير ايران و طلاى سياه اين ملّت رنجديده در جيب قدرتهاى شيطانى ريخته نمىشد، و هرگز دودمان پهلوى و وابستههاى به آن اموال ملّت را نمىتوانستند به غارت ببرند و در خارج و داخل پاركها و ويلاها بر روى اجساد مظلومان بناكنند، و بانكهاى خارج را از دسترنج اين مظلومان پر كنند و صرف عياشى و هرزگى خود و بستگان خود نمايند!
اگر مجلس و دولت و قوه قضائيه و ساير ارگانها از دانشگاههاى اسلامى و ملّى سرچشمه مىگرفت، ملّت ما امروز گرفتار مشكلات خانه برانداز نبود.
و اگر شخصيتهاى پاكدامن با گرايش اسلامى و ملّى به معناى صحيحش نه آنچه امروز در مقابل اسلام عرض اندام مىكند از دانشگاهها به مراكز قواى سهگانه راه مىيافت امروزِ ما غير امروز، و ميهنِ ما غيرِ اين ميهن و محرومان ما از قيد محروميّت رها و بساط ظلم و ستمشاهى و مراكز فَحشاء و اعتياد و عشرتكدهها كه هر يك براى تباه نمودن نسل جوان فعّال ارزنده كافى بود درهم پيچيده و اين ارث كشور بر باد ده و انسان برانداز به ملّت نرسيده بود.
دانشگاهها اگر اسلامى، انسانى و ملى بود، مىتوانست صدها و هزارها مدّرس به جامعه تحويل دهد، لكن چه غمانگيز و اسفبار است كه دانشگاهها و دبيرستانها به دست كسانى دادهمى شد، و عزيزان ما به دست كسانى تعليم و تربيت مىديدند كه جز اقليّت مظلوم محرومى همه از غربزدگان و شرقزدگان با برنامه و نقشه ديكته شده در دانشگاهها كرسى داشتند و ناچار جوانان عزيز و مظلوم ما در دامن اين گرگان وابسته به ابرقدرتها بزرگ شده و به كرسىهاى قانونگذارى و حكومت و قضاوت تكيه مىكردند و بر وفق دستور آنان، يعنى رژيم ستم ستمگر پهلوى عمل مىكردند.
اكنون بحمداللَّه تعالى دانشگاه از چنگال جنايتكاران خارج شده و بر ملّت و دولت جمهورى اسلامى است در همه اعصار كه نگذارند عناصر فاسد داراى مكتبهاى انحرافى يا گرايش به غرب و شرق در دانشسراها و دانشگاهها و ساير مراكز تعليم و تربيت نفوذكنند و از قدم اول جلوگيرى نمايند تا مشكل پيش نيايد و اختيار از دست نرود.
و وصيت اينجانب به جوانان عزيز دانشسراها و دبيرستانها و دانشگاهها آن است كه خودشان شجاعانه در مقابل انحرافات قيام نمايند تا استقلال و آزادى خود و كشور و ملّت خودشان مصون باشند.(وصيتنامه حضرت امام1 (15/3/68))
لزوم پاكسازى مراكز تربيتى آموزشى از منحرفين
اكنون كه بحمداللَّه تعالى دانشگاه از چنگال جنايتكاران خارج شده و بر ملّت و دولت جمهورى اسلامى است در همه اعصار كه نگذارند عناصر فاسدِ داراى مكتبهاى انحرافى يا گرايش به غرب و شرق در دانشسراها و دانشگاهها و ساير مراكز تعليم و تربيت نفوذ كنند و از قدم اول جلوگيرى نمايند تا مشكل پيش نيايد و اختيار از دست نرود.
و وصيت اينجانب به جوانان عزيز دانشسراها و دبيرستانها و دانشگاهها آن است كه خودشان شجاعانه در مقابل انحرافات قيام نمايند تا استقلال و آزادى خود و كشور و ملّت خودشان مصون باشد.(صحيفه نور، ج21، ص192 - وصيتنامه)
لزوم جلوگيرى از مفاسد مطبوعات
وصيت من به مجلس شوارى اسلامى در حال و آينده و رئيس جمهور و رؤساى جمهور مابعد و به شوراى نگهبان و شوراى قضايى و دولت در هر زمان آن است كه نگذارند اين دستگاههاى خبرى و مطبوعات و مجلّهها از اسلام و مصالح كشور منحرف شوند.
و بايد همه بدانيم كه آزادى به شكل غربى آن كه موجب تباهى جوانان و دختران و پسران مىشود از نظر اسلام و عقل محكوم است و تبليغات و مقالات و سخنرانىها و كتب و مجلّات برخلاف اسلام و عفّت عمومى و مصالح كشور حرام است و بر همه ما و همه مسلمانان جلوگيرى از آنها واجب است و از آزادىهاى مخرّب بايد جلوگيرى شود و از آنچه در نظر شرع حرام و آنچه برخلاف مسير ملّت و كشور اسلامى و مخالف با حيثيّت جمهورى اسلامى است به طور قاطع اگر جلوگيرى نشود همه مسئول مىباشند. و مردم و جوانان حزب اللّهى اگر برخورد به يكى از امور مذكور نمودند به دستگاههاى مربوطه رجوع كنند و اگر آنان كوتاهى نمودند خودشان مكلف به جلوگيرى هستند. خداوند تعالى مددكار همه باشد.(صحيفه نور، ج21، ص196 - 195 - وصيتنامه)
رسالت رسانهها در ارائه زندگى شرافتمندانه
رسانههاى گروهى بويژه صدا و سيما، اين مراكز آموزشى و پرورش عمومى مىتوانند خدمتهاى گرانمايهاى را به فرهنگ اسلام و ايران نمايند.
بنگاههايى كه شب و روز ملّت در سراسر كشور با آنها تماس سمعى و بصرى دارند.
چه مطبوعات در مقالات و نوشتارهاى خود و چه صدا و سيما در برنامهها و نمايشنامهها و انعكاس هنرها و انتخاب فيلمها و هنرهاى آموزنده بايد همّت گمارند و بيشتر كار كنند و از گردانندگان و هنرمندان متعّهد بخواهند تا در راه تربيت صحيح و تهذيب جامعه وضّعيت تمام قشرها را در نظر گرفته و راه و روش زندگى شرافتمندانه و آزاد منشانه را با هنرها و نمايشنامهها به ملّت بياموزند و از هنرهاى بدآموز و مبتذل جلوگيرى كنند.
ملّت عزيز ما در طول 50 سال سياه اخير گرفتار مجلات و روزنامههاى تخريب كننده و فاسد كننده نسل جوان و از آنها بدتر سينماها و راديو تلوزيون بود كه با برنامههاى خود ملّت را به حدّ وافر در آغوش غرب و غربزدها غلتانيد و ضررهاى رسانههاى گروهى از خرابىهاى توپ و تانكها و سلاحهاى مخرّب بالاتر و بدتر است، چه كه ضررهاى سلاحها گذرا است و ضررهاى فرهنگى باقى و به نسل بعد انتقال پيدامى كند چنانچه ديده و مىبينيد.(صحيفه نور، ج19، ص109(22/11/63))