فقها از جانب خداوند منصوب‏اند

لازم است كه فقها اجتماعاً يا انفراداً براى اجراى حدود و حفظ ثغور و نظام، حكومت شرعى تشكيل دهند. اين امر اگر براى كسى امكان داشته باشد واجب عينى است وگرنه واجب كفايى است. در صورتى هم كه ممكن نباشد ولايت ساقط نمى‏شود زيرا از جانب خدا منصوب‏اند. اگر توانستند بايد ماليات، زكات، خمس، و خراج را بگيرند و در مصالح مسلمين صرف كنند، و اجراى حدود كنند. اينطور نيست كه حالا كه نمى‏توانيم حكومت عمومى و سراسرى تشكيل بدهيم كنار بنشينيم، بلكه تمام امور كه مسلمين محتاجند و از وظائفى است كه حكومت اسلامى بايد عهده‏دار شود هر مقدار كه مى‏توانيم بايدانجام دهيم.(ولايت فقيه، ص‏67)

شرايط رهبرى‏

شرايطى كه براى زمامدار ضرورى است مستقيماً ناشى از طبيعت طرز حكومت اسلامى است. پس از شرايط عامه مثل عقل و تدبير دو شرط اساسى وجود دارد كه عبارتند از: 1- علم به قانون 2- عدالت. چنانكه پس از رسول اكرم صلى الله عليه و آله وقتى در آن كس كه بايد عهده‏دار خلافت شود اختلاف پيدا شد باز در اين كه مسئول امر خلافت بايد فاضل باشد هيچگونه اختلاف نظرى ميان مسلمانان بروز نكرد. اختلاف فقط در موضوع بود. 1- چون حكومت اسلام حكومت قانون است براى زمامدار علم به قوانين لازم مى‏باشد چنانكه در روايت آمده‏است. نه فقط براى زمامدار بلكه براى همه افراد هر شغل يا وظيفه و مقامى داشته باشند چنين علمى ضرورت دارد. منتهى حاكم بايد افضليت علمى داشته‏باشد. ائمه ما براى امامت خودشان به همين مطلب استدلال كردند كه امام بايد فضل بر ديگران داشته باشد. اشكالاتى هم كه علماء شيعه بر ديگران نموده‏اند در همين بوده كه فلان حكم را از خليفه پرسيدند نتوانست جواب بگويد، پس لايق خلافت و امامت نيست، فلان كار را برخلاف احكام اسلام انجام داد پس لايق امامت نيست. قانوندانى و عدالت از نظر مسلمانان شرط و ركن اساسى است. چيزهاى ديگر در آن دخالت و ضرورت ندارد... آنچه مربوط به خلافت است و در زمان رسول اكرم صلى الله عليه و آله و ائمه: ما درباره آن صحبت و بحث شده و بين مسلمانان هم مسلّم بوده اين است كه حاكم و خليفه اوّلاً بايد احكام اسلام را بداند يعنى قانوندان باشد و ثانياً عدالت داشته از كمال اعتقادى و اخلاقى برخوردار باشد. عقل همين اقتضا را دارد، زيرا حكومت اسلامى حكومت قانون است نه خودسرى و نه حكومت اشخاص بر مردم. اگر زمامدار مطالب قانونى را نداند لايق حكومت نيست. چون اگر تقليد كند قدرت حكومت شكسته مى‏شود و اگر نكند نمى‏تواند حاكم و مجرى قانون اسلام باشد. 2- زمامدار بايستى از كمال اعتقادى و اخلاقى برخوردار و عادل باشد و دامنش به معاصى آلوده نباشد. كسى كه مى‏خواهد حدود جارى كند يعنى قانون جزاى اسلام را بمورد اجرا گذارد، متصدّى بيت‏المال و خرج و دخل مملكت شود، و خداوند اختيار اداره بندگانش را به او بدهد بايد معصيت كار نباشد. «ولاينال عهدى الظّالمين»، خداوند تبارك و تعالى به جائر چنين اختيارى نمى‏دهد. زمامدار اگر عادل نباشد در دادن حقوق مسلمين، اخذ مالياتها و صرف صحيح آن، و اجراى قانون جزا، عادلانه رفتار نخواندكرد، و ممكن است اعوان و انصار و نزديكان خود را بر جامعه تحميل و بيت‏المال مسلمين را صرف اغراض شخصى و هوسرانى خويش كند.(ولايت فقيه، ص‏61 - 58)

اجتهاد مصطلح براى رهبرى كافى نيست‏

اجتهاد مصطلح در حوزه‏ها كافى نمى‏باشد، بلكه يك فرد اگر اعلم در علوم معهود حوزه‏ها هم باشد ولى نتواند مصلحت جامعه را تشخيص دهد و يا نتواند افراد صالح و مفيد را از افراد ناصالح تشخيص دهد و به طور كلّى در زمينه اجتماعى و سياسى فاقد بينش صحيح و قدرت تصميم‏گيرى باشد، اين فرد در مسائل اجتماعى و حكومتى مجتهد نيست و نمى‏تواند زمام جامعه را بدست گيرد.(صحيفه نور، ج‏21، ص‏47)

شرط مرجعيت لازم نيست‏

حضرت حجت‏الاسلام والمسلمين جناب آقاى حاج شيخ على مشكينى دامت افاضاته‏ پس از عرض سلام، خواسته بوديد نظرم را در مورد متمم قانون اساسى بيان كنم. هرگونه آقايان صلاح دانستند عمل كنند، من دخالتى نمى‏كنم. فقط در مورد رهبرى. ما كه نمى‏توانيم نظام اسلامى‏مان را بدون سرپرست رها كنيم. بايد فردى را انتخاب كنيم كه از حيثيت اسلامى‏مان در جهان سياست و نيرنگ دفاع كند. من از ابتدا معتقد بودم و اصرارداشتم كه شرط مرجعيت لازم نيست. مجتهد عادل مورد تأييد خبرگان محترم سراسر كشور كفايت مى‏كند. اگر مردم به خبرگان رأى دادند تا مجتهد عادلى را براى رهبرى حكومتشان تعيين كنند، وقتى آنها هم فردى را تعيين كردند تا رهبرى را بعهده بگيرد، قهرى او مورد قبول مردم است. در اين صورت او ولىِّ منتخب مردم مى‏شود و حكمش نافذ است. در اصل قانون اساسى من اين را مى‏گفتم ولى دوستان در شرط مرجعيت پافشارى كردند، من هم قبول كردم. من در آن هنگام مى‏دانستم كه اين در آينده نه چندان دور قابل پياده شدن نيست.(صحيفه نور، ج‏21، ص‏129)

شرايط رهبرى‏

شما از ولايت فقيه نترسيد، فقيه نمى‏خواهد به مردم زورگوئى كند. اگر يك فقيهى بخواهد زورگوئى كند اين فقيه ديگر ولايت ندارد. اسلام است، در اسلام قانون حكومت مى‏كند. پيغمبر اكرم هم تابع قانون بود، تابع قانون الهى، نمى‏توانست تخلّف بكند. خداى تبارك و تعالى مى‏فرمايد: كه اگر چنانچه يك چيزى برخلاف آن چيزى كه من مى‏گويم تو بگويى من تو را اخذ مى‏كنم و وتينت را قطع مى‏كنم. به پيغمبر مى‏فرمايد. اگر پيغمبر يك شخص ديكتاتور بود كه از او مى‏ترسيدند كه مبادا يك وقت همه قدرتها كه دست او آمد ديكتاتورى بكند، اگر او شخص ديكتاتور بود، آنوقت فقيه هم مى‏تواند باشد. ديكتاتورى در كار نيست، مى‏خواهيم جلو ديكتاتورى را بگيريم. ولايت فقيه ولايت بر امور است كه نگذارد اين امور از مجارى خودش بيرون برود. نظارت كند بر مجلس، بر رئيس جمهور كه مبادا يك پاى خطائى بردارد... نظارت كند بر همه دستگاهها، بر ارتش كه مبادا يك كار خلافى بكند. جلو ديكتاتورى را ما مى‏خواهيم بگيريم، نمى‏خواهيم ديكتاتورى باشد، مى‏خواهيم ضدّديكتاتورى باشد، ولايت فقيه ضدديكتاتورى است نه ديكتاتورى.(صحيفه نو، ج‏10، ص‏29)

فرهنگ

اساس كار يك جمهورى اسلامى تأمين استقلال مملكت و آزادى ملّتها و مبارزه با فساد و فحشا و تنظيم و تدوين قوانين است كه در همه زمينه‏هاى اقتصادى، سياسى، اجتماعى و فرهنگى با توجّه به معيارهاى اسلامى، اصلاحات لازم را به عمل آورد كه اين اصلاحات با مشاركت كامل همه مردم خواهدبود و هدفش قبل از هر چيز از بين بردن فقر و اصلاح شرايط زندگى براى اكثريت قاطع مردم ماست كه از همه جهت مورد ظلم واقع شده‏اند.(صحيفه نور، ج‏4، ص‏6 (11/9/57))

اصلاحات فرهنگى‏

... اگر بخواهيد ملّت شما نجات پيداكند، نجات ملّت در فرهنگ و در دانشگاهها بايد طرح بشود. مادامى كه ما پيوستگى مغزى داريم به خارج و اجانب هيچيك از اين گرفتاريهايى كه برشمرديد نمى‏توانيم از زيرش فرار كنيم. رأس همه اصلاحات، اصلاح فرهنگ است و نجات جوانهاى ما از اين وابستگى به غرب.

انگيزه قيام سيّدالشّهداء اقامه معروف است‏

سيّدالشّهدا عليه السلام از همان روز اول كه قيام كردند براى اين امر، انگيزه‏شان اقامه عدل بود. فرمودند كه: مى‏بينيد كه معروف عمل بهش نمى‏شود و منكر بهش عمل مى‏شود. انگيزه اين است كه معروف را اقامه كند و منكر را از بين ببرد. انحرافات همه از منكرات است، جز خط مستقيم توحيد هر چه هست منكرات است، اينها بايد از بين برود. و ما كه تابع حضرت سيّدالشّهدا هستيم بايد ببينيم كه ايشان چه وضعى در زندگى داشت، قيامش، انگيزه‏اش نهى از منكر بود، كه هر منكرى بايد از بين برود. من جمله قضيه حكومت - عدل جور، حكومت جور بايد از بين برود. سيّدالشهدا عليه السلام كه همه عمرش را و همه زندگيش را براى رفع منكر و جلوگيرى از حكومت ظلم و جلوگيرى از مفاسدى كه حكومتها در دنيا ايجاد كردند، تمام عمرش را صرف اين كرد و تمام زندگيش را صرف اين كرد كه اين حكومت، حكومت جور بسته بشود و از بين برود، معروف در كار باشد منكرات از بين بروند. حضرت صاحب عليه السلام هم كه تشريف مى‏آورند براى همين معناست. تمام انبيا كه قيام كرده‏اند در عالم طبيعت‏حالا معانيشان كه معارف غيبيه‏شان را خدا مى‏داند ما نمى‏دانيم اما در عالم طبيعت، وقتى زندگى اينها را مى‏بينيم از اول مقابله با طاغوت بوده‏است.(صحيفه نور، ج‏20، ص‏109 - 108)

اصلاح مملكت با اصلاح فرهنگ آغاز مى‏گردد

راه اصلاح يك مملكتى فرهنگ آن مملكت است. اصلاح بايد از فرهنگ شروع بشود. دست استعمار توى فرهنگ ما كارهاى بزرگ مى‏كند، نمى‏گذارد جوان‏هاى‏ما مستقل بار بيايند، نمى‏گذارد در دانشگاه جوان‏هاى ما درست رشد بكنند. اگر فرهنگ درست بشود يك مملكت اصلاح مى‏شود. (صحيفه نور، ج‏1، ص‏97)

ضرورت تحوّل فرهنگى‏

اين فرهنگ بايد متحوّل بشود، فرهنگ استعمارى، فرهنگ استقلالى بشود، بايد معلمينى كه در اين فرهنگ يا در تمام قشرهاى اساتيد و عرض مى‏كنم اينها باشد، انتخاب بشوند و اشخاص صحيح، سالم، كسانى كه جوان‏هاى ما را تربيت صحيح بكنند، نه اينكه يك تربيت انگلى بكنند، چنانچه تا حالا بنابراين بوده‏است كه اينها را غربى بار بياورند، غربزده كنند. بايد استقلال داشته باشيد، بايد هيج توجّه نداشته‏باشيد كه در غرب چه مى‏گذرد در غرب خيلى بد مى‏گذرد، شما گمان نكنيد كه در غرب خيلى خبر هست، خودشان مى‏گويند در غرب خبرى نيست. خبرها هست لكن خبرهاى رشد فكرى و رشد انسانى كم است. شما بايد مستقل باشيد و رشد انسانى پيدا بكنيد. بچّه‏ها را، جوان‏هاى ما را رشد انسانى بدهيد.(صحيفه نور، ج‏5، ص‏201 - 2000)

فرهنگ بايد متحول بشود

بزرگترين تحوّلى كه بايد بشود در فرهنگ بايد بشود براى اينكه بزرگترين مؤسّسه‏اى است كه ملّت را يا به تباهى مى‏كشد يا به اوج عظمت و قدرت مى‏كشد. برنامه‏هاى فرهنگى تحوّل لازم دارد، فرهنگ بايد متحوّل بشود. اين غير از ساير ادارات است، فرهنگ غير از جاهاى ديگر است... كار مهم شما آن كارهاى معنوى است كه بايد فرهنگ را يك جورى درست بكنيد، فرهنگى را يك جورى بار بياوريد كه براى ملّت شما مفيد باشد و اين نمى‏شود جز كه ايمان باشد.(صحيفه نور، ج‏6، ص 252 (3/3/58))

اصلاح فرهنگى‏

ما با كجاى تمدّن مخالفت داريم؟ ما با فسادها مخالفت داريم، ما مى‏گوئيم كه شما برنامه‏هاى اصلاحى‏تان را اسرائيل برايتان درست مى‏كند...(صحيفه نور، ج‏1، ص‏77)

استقلال فرهنگى و موجوديّت جامعه‏

بى‏شك بالاترين و والاترين عنصرى كه در موجوديّت هر جامعه دخالت اساسى دارد فرهنگ آن جامعه است. اساساً فرهنگ هر جامعه هويّت و موجوديّت آن جامعه را تشكيل مى‏دهد و با انحراف فرهنگ هر چند جامعه در بُعدهاى اقتصادى، سياسى، صنعتى و نظامى قدرتمند و قوى باشد ولى پوچ و پوك و ميان تهى است. اگر فرهنگ جامعه‏اى وابسته و مرتزق از فرهنگ مخالف باشد ناچار ديگر ابعاد آن جامعه به جانب مخالف گرايش پيدا مى‏كند و بالاخره در آن مستهلك مى‏شود و موجوديّت خود را در تمام ابعاد از دست مى‏دهد. استقلال و موجوديّت هر جامعه از استقلال فرهنگ آن نشأت مى‏گيرد و ساده‏انديشى است كه گمان شود با وابستگى فرهنگى، استقلال در ابعاد ديگر يا يكى از آنها امكان‏پذير است. بى‏جهت و من باب اتفاق نيست كه هدف اصلى استعمارگران كه در رأس تمام اهداف آنان است هجوم به فرهنگ جوامع زير سلطه است.(صحيفه نور، ج‏15، ص‏16 (31/6/60))

بر فرهنگ اسلام تكيه زنيد و با غرب و غربزدگى مبارزه كنيد

اى مسلمانان جهان كه به حقيقت اسلام ايمان داريد، بپاخيزيد و در زير پرچم توحيد و در سايه تعليمات اسلام مجتمع شويد و دستِ خيانت ابرقدرتان را از ممالك و خزائن سرشار آن كوتاه كنيد و مجد اسلام را اعاده كنيد و دست از اختلافات و هواهاى نفسانى برداريد كه شما داراى همه چيز هستيد. بر فرهنگ اسلام تكيه‏زنيد و با غرب و غربزدگى مبارزه نمائيد و روى پاى خودتان بايستيد و بر روشنفكران غربزده و شرق‏زده بتازيد و هويّت خويش را دريابيد كه روشنفكران اجير شده بلايى بر سر ملّت و مملكتشان آورده‏اند كه تا متحّد نشويد و دقيقاً به اسلام راستين تكيه ننمائيد بر شما آن خواهد گذشت كه تاكنون گذشته است. امروز زمانى است كه ملّتها چراغ راه روشنفكرانشان شوند و آن را از خودباختگى و زبونى در مقابل شرق و غرب نجات دهند كه امروز روز حركت ملّتها است و آنان هادى هدايت‏كنندگان تاكنونند. بدانيد كه قدرت معنوى شما بر همه قدرتها چيره، و قريب يك ميلياز جمعيت شما با خزائن بى‏پايان مى‏تواند تمام قدرتها را درهم شكند نصرت كنيد خدا را تا نصرت دهد شما را. اى اقيانوس بزرگ مسلمانان! خروش برآوريد و دشمنان انسانيّت را درهم شكنيد كه اگر به خداى بزرگ رو آوريد و تعليمات آسمانى را وجهه خود قرار دهيد خداى تعالى‏ وجنود عظيم او باشماست.(صحيفه نور، ج‏13، ص‏83 (21/6/59))

جهاد فرهنگى‏

من باز مى‏گويم، همه مسئولان نظام و مردم ايران بايد بدانند كه غرب و شرق تا شما را از هويت اسلامى‏تان به خيال خام خودشان بيرون نبرند آرام نخواهند نشست. نه از ارتباط با متجاوزان خشنود شويد و نه از قطع ارتباط با آنان رنجور، هميشه با بصيرت و با چشمانى باز به دشمنان خيره شويد و آنان را آرام نگذاريد كه اگر آرام گذاريد لحظه‏اى آرامتان نمى‏گذارند. )صحيفه نور، ج‏21، ص‏109 (2/1/68))

وابستگى فرهنگى منشأ همه وابستگى‏ها است‏

افكار جوانهاى ما، پيرمردهاى ما، تحصيلكرده‏هاى ما، روشنفكرهاى ما، بسيارى از اين افكار وابسته به غرب است، وابسته به امريكا است و لهذا حتّى آنهايى كه سوء نيت ندارند و خيال مى‏كنند مى‏خواهند خدمت بكنند به مملكت خودشان از باب اينكه راه را درست نمى‏دانند و باورشان آمده است كه ما بايد همه چيز را از غرب بگيريم، اين وابستگى را دارند، و اين وابستگى سر منشاء همه وابستگى‏هاست كه ما داريم، اگر ما وابستگى فرهنگى داشته‏باشيم دنبالش وابستگى اقتصادى هم هست، وابستگى اجتماعى هم هست، سياسى هم هست، همه اينها هست. (صحيفه نور، ج‏10، ص‏56 - 55)

بزرگترين وابستگى، وابستگى فرهنگى است‏

همانطور كه كراراً تذّكر داده‏ام، بزرگترين وابستگى ملّت‏هاى مستضعف به ابرقدرت‏ها و مستكبرين، وابستگى فكرى و درونى است كه شايد وابستگى‏ها از آن سرچشمه مى‏گيرد، و تا استقلال فكرى براى ملّتى حاصل نشود استقلال در ابعاد ديگر حاصل نخواهدشد. و براى بدست آوردن استقلال فكر و بيرون رفتن از زندان وابستگى، خود و مفاخر و مآثر ملّى و فرهنگى خود را دريابند. بزرگترين فاجعه براى ملّت اين وابستگى فكرى است كه گمان مى‏كنند همه چيز از غرب است و ما هم در همه ابعاد فقير هستيم، و بايد از خارج وارد كنيم! شما استادان و فرهنگيان و دانشجويان و دانشمندان دانشگاهها و دانشسراها و نويسندگان و روشنفكران و دانشمندان معظّم بايد كوشش كنيد و مغزها را از اين وابستگى فكرى شستشو دهيد و با اين خدمت بزرگ و ارزنده ملّت و كشور خود را نجات دهيد...

فرهنگ استعمارى از اسلحه بدتر است‏

اگر فرهنگ ناصالح شد اين جوان‏هايى كه تربيت مى‏شوند به اين تربيت‏هاى فرهنگ ناصلاح، اين‏ها در آتيه فساد ايجاد مى‏كنند. فرهنگ استعمارى، جوان استعمارى تحويل مملكت مى‏دهد. فرهنگى كه با نقشه ديگران درست مى‏شود و اجانب براى ما نقشه‏كشى مى‏كنند و با صورت فرهنگى مى‏خواهند تحويل جامعه بدهند، اين فرهنگ، فرهنگ استعمارى و انگلى است و اين فرهنگ از همه چيزها حتى از اين اسلحه اين قلدرها بدتر است. اين قلدرها اسلحه‏شان بعد از چند وقت مى‏شكند و حالا هم شكسته اما وقتى فرهنگ فاسد شد جوان‏هاى ما كه زيربناى تاسيس همه چيز هستند، از دست ما مى‏روند و انگل بار مى‏آيند، غربزده بار مى‏آيند، اين‏ها را از همان اول، همان كلاس‏هاى اول توى ذهنهايشان هى مطالبى مى‏كنند تا برسند به آن بالا. اگر فرهنگ، فرهنگ صحيح باشد جوان‏هاى ما صحيح بارمى‏آيند.(صحيفه نور، ج‏1، ص 267 - 276)

خطر انحرافات فرهنگى‏

درباره فرهنگ هر چه گفته شود كم است. و مى‏دانيد و مى‏دانيم اگر انحرافى در فرهنگ يك كشور پيداشود و همه ارگانها و مقامات آن رژيم به صراط مستقيم انسانى و الهى پايبند باشند و به استقلال و آزادى ملّت از قيود شيطانى عقيده داشته باشند و آنرا تعقيب كنند و ملّت نيز به تبعيت از اسلام و خواسته‏هاى ارزنده آن پايبند باشد، ديرى نخواهد گذشت كه انحراف فرهنگى بر همه غلبه كند و همه را خواهى و نخواهى به انحراف كشاند و نسل آتيه را آنچنان كند كه انحراف به صورت زيبا و مستقيم را راه نجات بداند و اسلام انحرافى را به جاى اسلام حقيقى بپذيرد و بر سر خود و كشور خود آن آورد كه در طول ستمشاهى و خصوصاً پنجاه سال سياه بر سر كشور آمد و مجلس و ملّت و متفكّران متعّهد بايد اين حقيقت را باور كنند و اصلاح فرهنگ و از آنجمله اصلاح مدارس از دبستان تا دانشگاه را جدّى بگيرند و با تمام قوا در سدّ راه انحراف بكوشند.(صحيفه نور، ج‏17، ص‏201 (22/11/68))

فرهنگ استعمارى و وابستگى فكرى‏

غرب همه چيز استعمارى دارد، طب استعمارى دارد، فرهنگ استعمارى دارد، صادر مى‏كند براى كشورهايى كه عقب افتاده‏اند به اصطلاح آنها آن چيزى كه مناسب با آنجاست بطورى كه وابستگى داشته باشد، آنها مى‏خواهند ما وابسته باشيم، و چيزهايى كه به ما مى‏دهند چيزهايى است كه وابستگى مى‏آورد، استقلال نمى‏خواهند ما داشته باشيم. استقلال فرهنگى نمى‏خواهند داشته باشيم، استقلال فكرى نمى‏خواهند داشته باشيم. عمّالى كه آنها تربيت كرده‏اند در پيش خودشان و صادر كردند براى ما، آنها هم كمك كردند به آنها و طرز فكر جامعه را طورى عوض كردند كه اگر يك مطلب غربى نباشد جامعه نمى‏پذيرد اين را... تا از زير بار اين درنيائيد و تا اين وابستگى مغرى و فكرى از بين نرود رشد حقيقى پيدا نمى‏شود و شما نمى‏توانيد مستقل بشويد، شما اگر بخواهيد از همه وابستگى‏ها خارج بشويد اول اين وابستگى مغزى را، قلبى را كنار بگذاريد، گمان نكنيد كه هرچه آنها دارند خوب هست. اگر يكى فرض كنيد كه يك پيشرفتى داشته باشد در صنعت، اين دليل نيست كه پيشرفت دارد در فرهنگ.(صحيفه نور، ج‏11، ص‏184 (12/10/58))

ضرورت اصلاح فرهنگ‏

ملّت عزيز ايران و ساير كشورهاى مستضعف جهان اگر بخواهند از دام‏هاى شيطنت‏آميز قدرت‏هاى بزرگ تا آخر نجات پيداكنند چاره‏اى جز اصلاح فرهنگ و استقلال آن ندارند و اين مسير نيست جز با دست اساتيد و معلمان متعهّدى كه در دبستان‏ها تا دانشگاه‏ها راه يافته‏اند و با تعليم و كوشش در رشته‏هاى مختلف علوم و تربيت صحيح و تهذيب مراكز تربيت و تعليم از عناصر منحرف و كج‏انديش، نوباوگان را كه ذخاير كشور و مايه اميد ملتند، همدوش با تعليم در همه رشته‏ها به حسب تعاليم اسلامى تربيت و تهذيب نمايند و علوم اسلامى را كه مربّى اخلاق و مهذب نفوس است به دست كارشناسان اسلامى داده تا نوباوگان و جوانان عزيز را بدين مكتب جامع روانبخش آشنا و از تعاليم علمى و عملى آن برخوردار سازند. و به يقين بدانند كه اسلام مكتبى است كه انسان‏ها را بگونه‏اى مى‏سازد كه به جز حق و مبدء خلق به هيچ مكتبى تسليم نشوند و تحت تأثير هيچ قدرتى واقع نگردند و مسأله كشور خود را با هيچ انگيزه‏اى از دست ندهند و از استقلال و آزادى خويش و ساير بندگان خدا بى‏هيچ طمع و خوفى دفاع كنند و از خودخواهى‏ها و كوتاه‏بينى‏ها كه منشاء بدبختى و گرفتارى است اجتناب كنند.(صحيفه نور، ج‏15، ص‏268 - 267 (7/10/60))

نجات فرهنگ از غربزدگى‏

يكى از مسائل بسيار مهم در تمام دستگاه‏ها خصوصاً دانشگاه‏ها و دبيرستان‏ها تغييرات بنيادى در برنامه‏ها و خصوصاً برنامه‏هاى تحصيلى و روش آموزش و پرورش است، كه دستگاه فرهنگ ما از غربزدگى و از آموزشهاى استعمارى نجات يابد. اجانب، خصوصاً امريكا در نيم قرن اخير كوشش داشتند و دارند فرهنگ و برنامه‏هاى فرهنگى و علمى و ادبى ما را از محتواى اسلامى، انسانى، ملى خود خالى و به جاى آن فرهنگ استعمارى و استبدادى بنشانند.(صحيفه نور، ج‏9، ص‏187 - 186)

فرهنگ بايد از غربزدگى بيرون بيايد

عمده اين است كه فرهنگ يك فرهنگ متحوّل بشود، يك فرهنگى كه از آن غربزدگى بيرون بيايد. همه چيزمان بايد اينطور بشود، استقلال فكرى، استقلال باطنى داشته باشد. علاوه بر اينكه استقلال بايد داشته باشد و كسى در فرهنگ دخالت نبايد بكند، بايد استقلال فكرى داشته باشد، خودش را مستقل و آزاد و روى پاى خودش باشد. اينطور نباشد كه توجهش به اين باشد كه غرب چه مى‏كند ما هم دنبال آن، آنها چه مى‏گويند ما هم دنبال او! اين مصيبت بزرگى است كه بر ايران و ممالك شرقى مطلقا وارد شده‏است كه گوششان به اين است كه غربى‏ها چه مى‏كنند و چه مى‏گويند و چه عمل مى‏كنند، و خودشان را از دست به كلّى داده‏اند، استقلال فكرى خودشان را، محتواى خودشان را از دست داده‏اند. اين ضررى است كه بالاتر از ضرر نفت و نمى‏دانم امثال اينهاست. اين را بايد فرهنگ جبران بكند، كه فرهنگ ما طورى باشد كه بعد از ان‏شاءاللَّه چند سال ديگر افرادى كه از فرهنگ بيرون مى‏آيند يك افرادى متكّى به نفس كه خودشان را ببينند، نه تبع ببينند، نه دنباله ببينند و گمان كنند كه هرچه آنها كردند ما بايد دنبال آنها باشيم. بايد مملكت خودشان را و خودشان را مستقل ببينند و خودشان اداره بكنند مملكتشان را، خودشان با استقلال فكرى، خودشان دنبال مملكت و مصالح مملكت باشند.(صيحفه نور، ج‏8، ص‏117 - 16 (23/4/58))

استعمار فرهنگى و وابستگى فكرى و عملى‏

از جمله نقشه‏ها كه مع الاسف تأثير بزرگى در كشورها و كشور عزيزمان گذاشت و آثار آن باز تا حد زيادى به جا مانده، بيگانه نمودن كشورهاى استعمار زده از خويش و غرب‏زده و شرق‏زده نمودن آنان است، به طورى كه خود را و فرهنگ و قدرت خود را به هيچ گرفتند و غرب و شرق، دو قطب قدرتمند را نژاد برتر و فرهنگ آنان را والاتر و آن دو قدرت را قبله‏گاه عالم دانستند و وابستگى به يكى از دو قطب را از فرايض غيرقابل اجتناب معرفى نمودند. و قصه اين امر غم‏انگيز طولانى و ضربه‏هايى كه از آنان خورده و اكنون نيز مى‏خوريم كشنده و كوبنده است. و غم‏انگيزتر اين كه آنان ملت‏هاى ستمديده زيرسلطه را در همه چيز عقب نگه داشته و كشورهايى مصرفى بارآوردند و به قدرى ما را از پيشرفت‏هاى خود و قدرت‏هاى شيطانيشان ترسانده‏اند كه جرات دست زدن به هيچ ابتكارى نداريم و همه چيز خود را تسليم آنان كرده و سرنوشت خود و كشورهاى خود را به دست آنان سپرده و چشم و گوش بسته مطيع فرمان هستيم و اين پوچى و تهى مغزى مصنوعى موجب شده كه در هيچ امرى به فكر و دانش خود اتكاء نكنيم و كوركورانه از شرق و غرب تقليد نماييم، بلكه از فرهنگ و ادب و صنعت و ابتكار اگر داشتيم، نويسندگان و گويندگان غرب و شرق‏زده بى‏فرهنگ، آن‏ها را به باد انتقاد و مسخره گرفته و فكر و قدرت بومى ما را سركوب و مايوس نموده و مى‏نمايند و رسوم و آداب اجنبى را هر چند مبتذل و مفتضح باشد با عمل و گفتار ونوشتار ترويج كرده و با مداحى و ثناجويى آن‏ها را به خورد ملت‏ها داده و مى‏دهند. فى المثل اگر در كتاب يا نوشته يا گفتارى چند واژه فرنگى باشد بدون توجه به محتواى آن با اعجاب پذيرفته و گوينده و نويسنده آن را دانشمند و روشنفكر به حساب مى‏آوردند و از گهواره تا قبر به هر چه بنگريم اگر با واژه غربى و شرقى اسم گذارى مى‏شود مرغوب و مورد توجه و از مظاهر تمدن و پيشرفتگى محسوب و اگر واژه‏هاى بومى خود به كار رود مطرود و كهنه و واپس زده خواهدبود. كودكان ما اگر نام غربى داشته باشد مفتخر و اگر نام خودى دارند سر به زير و عقب افتاده‏اند. خيابان‏ها، كوچه‏ها، مغازه‏ها، شركت‏ها، داروخانه‏ها، كتابخانه‏ها، پارچه‏ها و ديگر متاع‏ها، هر چند در داخل تهيه شده، بايد نام خارجى داشته باشند تا مردم از آن راضى و به آن اقبال كنند. فرنگ مابى از سر تا پا و در تمام نشست و برخاست‏ها و در معاشرت‏ها و تمام شوون زندگى موجب افتخار و سربلندى و تمدن و پيشرفت، و در مقابل، آداب و رسوم خودى، كهنه‏پرستى و عقب‏افتادگى است. در هر مرض و كسالتى ولو جزيى و قابل علاج در داخل، بايد به خارج رفت و دكترها و اطباء دانشمند خود را محكوم و مايوس كرد. رفتن به انگلستان و فرانسه و آمريكا و مسكو افتخارى پر ارزش و رفتن به حج و ساير امكان متبركه كهنه‏پرستى و عقب‏ماندگى است، بى‏اعتنايى به آنچه مربوط به مذهب و معنويات است از نشانه‏هاى روشنفكرى و تمدن در مقابل تعهد به اين امور نشانه عقب‏ماندگى و كهنه‏پرستى است.(صحيفه نور، ج‏21، ص‏169)

از همه وابستگى‏ها بالاتر، وابستگى افكار است‏

ما الان در همه چيز به گمان همه يك نحو وابستگى داريم كه بالاتر از همه، وابستگى افكار است. افكار جوان‏هاى ما، پيرمردهاى ما، تحصيلكرده‏هاى ما، روشنفكرهاى ما، بسيارى از اين افكار وابسته به غرب است، وابسته به آمريكاست و لهذا حتى آن‏هائى كه سوءنيت ندارند و خيال مى‏كنند مى‏خواهند خدمت بكنند به مملكت خودشان، از باب اين كه راه را درست نمى‏دانند و باورشان آمده‏است كه ما بايد همه چيز را از غرب بگيريم، اين وابستگى را دارند و اين وابستگى سرمنشأ همه وابستگى‏هاست كه ما داريم. اگر ما وابستگى فرهنگى را داشته‏باشيم دنبالش وابستگى اقتصادى هم هست، وابستگى اجتماعى هم هست، سياسى هم هست، همه اين‏هاست.(صحيفه نور، ج‏10، ص‏55)

ضرورت تقويت و تشويق نيروهاى متعهد و متخصصى كه از لاك نگرش انحصارى علم به غرب و شرق درآمده‏اند

مهمترين عامل در كسب خودكفايى و بازسازى توسعه مراكز علمى و تحقيقات و تمركز و هدايت امكانات و تشويق كام و همه جانبه مخترعين و مكتشفين و نيروهاى متعّهد و متخصصى است كه شهامت مبارزه با جهل را دارند و از لاك نگرش انحصارى علم به غرب و شرق به درآمده و نشان داده‏اند كه مى‏توانند كشور را روى پاى خود نگه دارند. ان شاء اللَّه اين استعدادها در پيچ و خم كوچه‏هاى اداره خسته و ناتوان نشوند.(صحيفه نور، ج‏21، ص‏38)

رفاه متناسب، حفظ شعاير و دورى از فرهنگ مصرفى‏

برنامه‏ريزى در جهت رفاه متناسب با وضع عامه مردم توأم با حفظ شعاير و ارزشهاى كامل اسلامى و پرهيز از تنگ‏نظرى‏ها و افراطگرى‏ها و نيز مبارزه با فرهنگ مصرفى كه بزرگترين آفت يك جامعه انقلابى است و تشويق به توليدات داخلى و برنامه‏ريزى در جهت توسعه صادرات و گسترش مبادى صدور كالا و خروج از تكيه به صادرات نفت و نيز آزادى واردات و صادرات و به طور كلّى تجارت براساس قانون و با نظارت دولت در نوع و قيمت.(صحيفه نور، ج‏21، ص‏38)

مقابله جدّى با فرهنگ و اقتصاد نظام سرمايه‏دارى و اشتراكى‏

يكى از مسايل بسيار مهمّى كه به عهده علما و روحانيّت است، مقابله جدّى با دو فرهنگ ظالمانه و منحط اقتصادى شرق و غرب و مبارزه با سياستهاى اقتصاد سرمايه‏دارى و اشتراكى در جامعه است. هر چند كه اين بليه دامنگير همه ملّت‏هاى جهان گرديده است و عملاً بردگى جديدى بر همه ملّت‏ها تحميل شده و اكثريّت جوامع بشرى در زندگى روزمرّه خود به اربابان زر و زور پيوند خورده‏اند و حقّ تصميم‏گيرى در مسايل اقتصاد جهان از آنان سلب شده‏است و على رغم منابع سرشار طبيعت و سرزمين‏هاى حاصلخيز جهان و آب‏ها و درياها و جنگلها و ذخاير، به فقر و درماندگى گرفتار آمده‏اند. و كمونيستها و زراندوزان و سرمايه‏داران با ايجاد روابط گرم با جهانخوارن، حقّ حيات و ابتكار عمل از عامه مردم سلب كرده‏اند و با ايجاد مراكز انحصارى و چند مليّتى عملاً نبض اقتصاد جهان را در دست گرفته و همه راه‏هاى صدور و استخراج و توزيع و عرضه و تقاضا و حتّى نرخ‏گذارى و بانگدارى را به خود منتهى نموده‏اند. و با القاى تفكرات و تحقيقات خود ساخته، به توده‏هاى مردم باورانده‏اند كه بايد تحت نفوذ ما زندگى كرده والاّ راهى براى ادامه حيات پا برهنه‏ها جز تن دادن به فقر باقى نمانده‏است! و اين مقتضاى خلقت و جامعه انسانى است كه اكثريّت قريب به اتّفاق گرسنگان در حسرت يك لقمه نان بسوزند و بميرند و گروهى اندك هم از پرخورى و اسراف و تعيّش جانشان به لب آيد! به هر حال اين مصيبتى است كه جهانخواران بر بشريّت تحميل كرده‏اند و كشورهاى اسلامى به واسطه ضعف مديريّت‏ها و وابستگى به وضعيّتى اسف‏بار گرفتار شده‏اند. كه‏اى به عهده علماى اسلام و محقّقين و كارشناسان اسلامى است كه براى جايگزين كردن سيستم ناصحيح اقتصاد حاكم بر جهان اسلام، طرح‏ها و برنامه‏اى سازنده و دربرگيرنده منافع محرومين و پا برهنه‏ها را ارائه دهند و جهان مستضعفين و مسلمين را از تنگنا و فقر معيشت به درآورند.(صحيفه نور، ج‏20، ص‏128)

تهاجم فرهنگى‏

ترديدى نيست كه جهانخواران براى بدست آوردن مقاصد شوم و تحت ستم كشيدن مستضعفان جهان راهى بهتر از هجوم به فرهنگ و ادب كشورهاى ضعيف ندارند. زيرا با تربيت غربى يا شرقى معلّم و استاد است كه دبستان‏ها و دبيرستان‏ها محل‏هايى مى‏شوند مجهز براى تربيت غربى و شرقى جوان‏هايى كه دولتمردان و دست‏اندكاران آتيه كشورهايند. و با اينگونه تربيت است كه جوانان با گرايش به يكى از دو قطب قدرت راه را براى مستكبرين جهان در به دام كشيدن كشورهاى مستضعف به صورتى شايسته و بدون زحمت و دستيازى به سلاح‏هاى نظامى زنگ‏زده باز مى‏نمايند. براى آنان چه راهى بهتر از آنكه با دست قشرى از بومى‏هاى هر كشور ملّتها را بى‏سر و صدا بلكه با شوق و رغبت به سوى مقاصد آنان كشيده تا دسترنج ملّتها و ذخاير كشورها را با عرض ارادت و ادب قبول منت از اربابان تقديم آنان نمايند. ضربه‏هاى مهلكى كه بر كشور مظلوم ما در اين پنجاه سال اخير از دانشگاهها و اساتيد منحرفى كه با تربيت غربى بر مراكز علم و تربيت حكمفرما بودند وارد آمد از سرنيزه رضاخان و پسرش وارد نشد. ما از شر رضاخان و محمّدرضا خلاص شديم لكن از شرّ تربيت‏يافتگان غرب و شرق به اين زودى‏ها نجات نخواهيم يافت. اينان برپا دارندگان سلطه ابرقدرتها هستند و سرسپردگانى مى‏باشند كه با هيچ منطقى خلع سلاح نمى‏شوند و هم اكنون با تمام ورشكستگى‏ها دست از توطئه عليه جمهورى اسلامى و شكستن اين سدّ عظيم الهى برنمى‏دارند.

جداكردن جوانان از فرهنگ اسلامى‏

نظر ما به فرهنگ اسلامى است، كه اين فرهنگ اسلامى را از ما جدا كردند. و غرب در شرق آنطور نفوذ كرد كه شرق خودش را باخت و محتواى بسيارى از جوانهاى ما را گرفت. اما ما گمان مى‏كنيم كه بايد تمام ملتها و دولتها توجه خودشان را به اين نقطه نظر منعطف كنند كه اين شكست روحى را از ملّت‏ها جدا كنند، و گمان نكنند جوان‏هاى ما كه هرچه هست در غرب است و خودشان چيزى ندارند!(صحيفه نور، ج‏7 - ص‏72 (21/3/58))

بسيج عوامل استعمار براى نابودى اسلام‏

عوامل و ايادى استعمار كه مى‏دانند با آشنايى ملّت‏ها، بخصوص نسل جوان تحصيلكرده به اصول مقدّسه اسلام، سقوط و نابودى استعمارگران و قطع دست آنان از منافع ملّت‏ها و كشورهاى استعمار شده قطعى خواهدبود به كارشكنى پرداخته و مى‏كوشند با سمپاشى‏ها و مشوب ساختن اذهان و افكار جوانان از جلوه‏گر شدن چهره تابناك اسلام جلوگيرى نمايند. و با عناوين فريبنده و مكتب‏هاى رنگارنگ جوانان ما را منحرف سازند. بر شما جوانان مسلمان لازم است كه در تحقيق و بررسى حقايق اسلام در زمينه‏هاى سياسى، اقتصادى، اجتماعى و غيره اصالت‏هاى اسلامى را در نظر گرفته و امتيازاتى كه اسلام را از همه مكاتب ديگر جدا مى‏سازند فراموش نكنيد. مبادا قرآن مقدّس و آئين نجات‏بخش اسلام را با مكتب‏هاى غلط و منحرف‏كننده‏اى كه از فكر بشر تراوش كرده‏است خلط نمائيد. بايد توجّه داشته‏باشيد تا روزى كه ملّت اسلام پايبند اين مكتب‏هاى استعمارى مى‏باشد يا قوانين الهى را با آن مقايسه مى‏كند و در كنار هم قرار مى‏دهد روى آسايش و آزادى نخواهد ديد. اين مكتب‏هايى كه از چپ و راست به ملّت اسلام عرضه مى‏شود فقط براى گمراهى و انحراف آنان است و مى‏خواهند مسلمانان را براى هميشه خوار و ذليل و عقب‏مانده و اسير نگه دارند و از تعاليم آزاديبخش قرآن كريم دور سازند.(صحيفه نور، ج‏1، ص‏185 (22/4/58))

نقش مراكز تعليم و تربيت در اصلاح يا افساد كشور

از امور بسيار با اهميّت و سرنوشت‏ساز، مسأله مراكز تعليم و تربيت از كودكستانها تا دانشگاه‏ها است كه بواسطه اهميّت فوق العاده‏اش تكرار نموده و با اشاره مى‏گذرم. بايد ملّت غارت شده بدانند كه در نيم قرن اخير آنچه به ايران و اسلام ضربه مهلك زده‏است، قسمت عمده‏اش از دانشگاه‏ها بوده‏است. اگر دانشگاه‏ها و مراكز تعليم و تربيتِ ديگر با برنامه‏هاى اسلامى و ملّى در راه منافع كشور به تعليم و تهذيب و تربيت كودكان و نوجوانان و جوانان جريان داشتند هرگز ميهن ما در حلقوم انگلستان و پس از آن امريكا و شوروى فرو نمى‏رفت، و هرگز قراردادهاى خانه خراب‏كن بر ملّت محروم غارت‏زده تحميل نمى‏شد و هرگز پاى مستشاران خارجى به ايران باز نمى‏شد، و هرگز ذخاير ايران و طلاى سياه اين ملّت رنجديده در جيب قدرتهاى شيطانى ريخته نمى‏شد، و هرگز دودمان پهلوى و وابسته‏هاى به آن اموال ملّت را نمى‏توانستند به غارت ببرند و در خارج و داخل پارك‏ها و ويلاها بر روى اجساد مظلومان بناكنند، و بانك‏هاى خارج را از دسترنج اين مظلومان پر كنند و صرف عياشى و هرزگى خود و بستگان خود نمايند! اگر مجلس و دولت و قوه قضائيه و ساير ارگان‏ها از دانشگاههاى اسلامى و ملّى سرچشمه مى‏گرفت، ملّت ما امروز گرفتار مشكلات خانه برانداز نبود. و اگر شخصيت‏هاى پاكدامن با گرايش اسلامى و ملّى به معناى صحيحش نه آنچه امروز در مقابل اسلام عرض اندام مى‏كند از دانشگاهها به مراكز قواى سه‏گانه راه مى‏يافت امروزِ ما غير امروز، و ميهنِ ما غيرِ اين ميهن و محرومان ما از قيد محروميّت رها و بساط ظلم و ستمشاهى و مراكز فَحشاء و اعتياد و عشرتكده‏ها كه هر يك براى تباه نمودن نسل جوان فعّال ارزنده كافى بود درهم پيچيده و اين ارث كشور بر باد ده و انسان برانداز به ملّت نرسيده بود. دانشگاه‏ها اگر اسلامى، انسانى و ملى بود، مى‏توانست صدها و هزارها مدّرس به جامعه تحويل دهد، لكن چه غم‏انگيز و اسفبار است كه دانشگاه‏ها و دبيرستان‏ها به دست كسانى داده‏مى شد، و عزيزان ما به دست كسانى تعليم و تربيت مى‏ديدند كه جز اقليّت مظلوم محرومى همه از غرب‏زدگان و شرق‏زدگان با برنامه و نقشه ديكته شده در دانشگاهها كرسى داشتند و ناچار جوانان عزيز و مظلوم ما در دامن اين گرگان وابسته به ابرقدرتها بزرگ شده و به كرسى‏هاى قانون‏گذارى و حكومت و قضاوت تكيه مى‏كردند و بر وفق دستور آنان، يعنى رژيم ستم ستمگر پهلوى عمل مى‏كردند. اكنون بحمداللَّه تعالى دانشگاه از چنگال جنايتكاران خارج شده و بر ملّت و دولت جمهورى اسلامى است در همه اعصار كه نگذارند عناصر فاسد داراى مكتب‏هاى انحرافى يا گرايش به غرب و شرق در دانشسراها و دانشگاهها و ساير مراكز تعليم و تربيت نفوذكنند و از قدم اول جلوگيرى نمايند تا مشكل پيش نيايد و اختيار از دست نرود. و وصيت اينجانب به جوانان عزيز دانشسراها و دبيرستان‏ها و دانشگاهها آن است كه خودشان شجاعانه در مقابل انحرافات قيام نمايند تا استقلال و آزادى خود و كشور و ملّت خودشان مصون باشند.(وصيت‏نامه حضرت امام‏1 (15/3/68))

لزوم پاكسازى مراكز تربيتى آموزشى از منحرفين‏

اكنون كه بحمداللَّه تعالى دانشگاه از چنگال جنايتكاران خارج شده و بر ملّت و دولت جمهورى اسلامى است در همه اعصار كه نگذارند عناصر فاسدِ داراى مكتب‏هاى انحرافى يا گرايش به غرب و شرق در دانشسراها و دانشگاهها و ساير مراكز تعليم و تربيت نفوذ كنند و از قدم اول جلوگيرى نمايند تا مشكل پيش نيايد و اختيار از دست نرود. و وصيت اينجانب به جوانان عزيز دانشسراها و دبيرستان‏ها و دانشگاهها آن است كه خودشان شجاعانه در مقابل انحرافات قيام نمايند تا استقلال و آزادى خود و كشور و ملّت خودشان مصون باشد.(صحيفه نور، ج‏21، ص‏192 - وصيتنامه‏)

لزوم جلوگيرى از مفاسد مطبوعات‏

وصيت من به مجلس شوارى اسلامى در حال و آينده و رئيس جمهور و رؤساى جمهور مابعد و به شوراى نگهبان و شوراى قضايى و دولت در هر زمان آن است كه نگذارند اين دستگاههاى خبرى و مطبوعات و مجلّه‏ها از اسلام و مصالح كشور منحرف شوند. و بايد همه بدانيم كه آزادى به شكل غربى آن كه موجب تباهى جوانان و دختران و پسران مى‏شود از نظر اسلام و عقل محكوم است و تبليغات و مقالات و سخنرانى‏ها و كتب و مجلّات برخلاف اسلام و عفّت عمومى و مصالح كشور حرام است و بر همه ما و همه مسلمانان جلوگيرى از آنها واجب است و از آزادى‏هاى مخرّب بايد جلوگيرى شود و از آنچه در نظر شرع حرام و آنچه برخلاف مسير ملّت و كشور اسلامى و مخالف با حيثيّت جمهورى اسلامى است به طور قاطع اگر جلوگيرى نشود همه مسئول مى‏باشند. و مردم و جوانان حزب اللّهى اگر برخورد به يكى از امور مذكور نمودند به دستگاههاى مربوطه رجوع كنند و اگر آنان كوتاهى نمودند خودشان مكلف به جلوگيرى هستند. خداوند تعالى مددكار همه باشد.(صحيفه نور، ج‏21، ص‏196 - 195 - وصيتنامه‏)

رسالت رسانه‏ها در ارائه زندگى شرافتمندانه‏

رسانه‏هاى گروهى بويژه صدا و سيما، اين مراكز آموزشى و پرورش عمومى مى‏توانند خدمتهاى گرانمايه‏اى را به فرهنگ اسلام و ايران نمايند. بنگاه‏هايى كه شب و روز ملّت در سراسر كشور با آنها تماس سمعى و بصرى دارند. چه مطبوعات در مقالات و نوشتارهاى خود و چه صدا و سيما در برنامه‏ها و نمايشنامه‏ها و انعكاس هنرها و انتخاب فيلم‏ها و هنرهاى آموزنده بايد همّت گمارند و بيشتر كار كنند و از گردانندگان و هنرمندان متعّهد بخواهند تا در راه تربيت صحيح و تهذيب جامعه وضّعيت تمام قشرها را در نظر گرفته و راه و روش زندگى شرافتمندانه و آزاد منشانه را با هنرها و نمايشنامه‏ها به ملّت بياموزند و از هنرهاى بدآموز و مبتذل جلوگيرى كنند. ملّت عزيز ما در طول 50 سال سياه اخير گرفتار مجلات و روزنامه‏هاى تخريب كننده و فاسد كننده نسل جوان و از آنها بدتر سينماها و راديو تلوزيون بود كه با برنامه‏هاى خود ملّت را به حدّ وافر در آغوش غرب و غرب‏زدها غلتانيد و ضررهاى رسانه‏هاى گروهى از خرابى‏هاى توپ و تانك‏ها و سلاح‏هاى مخرّب بالاتر و بدتر است، چه كه ضررهاى سلاح‏ها گذرا است و ضررهاى فرهنگى باقى و به نسل بعد انتقال پيدامى كند چنانچه ديده و مى‏بينيد.(صحيفه نور، ج‏19، ص‏109(22/11/63))