استفاده از حج براى مبارزه‏

فريضه حج از بين فرايض الهى از ويژگى‏هاى خاصى برخوردار است و شايد جنبه‏هاى سياسى و اجتماعى آن بر جنبه‏هاى ديگرش غلبه داشته‏باشد، با آنكه جنبه عباديش نيز ويژگى خاصى دارد. مسلمانان متعهد كه در اين مجمع عمومى و سازمان الهى با لغو امتيازات متحدالشكل و بدون توجه به رنگ و زبان و كشور و منطقه، هر سال يك بار در مواقف شريفه مجتمع مى‏شوند و با ساده‏ترين و بى‏آلايش‏ترين جهات مادى با توجه به معنويت و وفود على اللَّه گرد هم مى‏آيند و به وظايف و آداب اسلاى عمل مى‏كنند، بايد از جهات سياسى و اجتماعى آن غافل نباشند. علماء اعلام و خطبا، معظم مسلمانان را به جهات سياسى و وظايف بسيار خطيرشان آگاه سازند. وظايف خطيرى كه اگر مسلمانان جهان بكوشند و به آن توجه كرده و عمل كنند، عزتى كه خداوند براى مؤمنين قرار داده‏است بازيابند و به مفاخر اسلامى الهى كه حق مسلمين است برسند و در پناه اسلام عزيز و زير بيرق توحيد و پرچم لااله الا اللَّه از استقلال و آزادى حقيقى برخوردار شوند و دست مستكبران و عمال آنان را از كشورى اسلامى قطع كنند و عظمت اسلامى را بازگردانند.(ج‏15، ص‏123)

دفاع از ارزشها و منافع مسلمين‏

مسلمانان بايد با همه امكانات و وسايل لازم به مبارزه جدى و دفاع از ارزش‏هاى الهى و منافع مسلمين برخيزند و صفوف مبارزه و دفاع مقدس خويش را محكم و مستحكم نمايند و به اين بى‏خبران و دل‏مردگان و پيروان شياطين بيش از اين مجال حمله را به صفوف عقيده و عزت مسلمانان ندهند.(ج‏20، ص‏111)

مبارزه با متحجرين و انقلابى‏نماها

بايد مسلمانان فضاى سراسر عالم را از محبت و عشق نسبت به ذات حق و نفرت و بغض عملى نسبت به دشمنان خدا لبريز كنند و به وسوسه خناسان و شبهات ترديدآفرين و متحجرين و منحرفين گوش فرا ندهند و لحظه‏اى از اين آهنگ مقدس توحيدى و جهان شمولى اسلام، غفلت نكنند.(ج‏20، ص‏111)

اهداف و آرمان حكومت اسلامى‏

تربيت‏هاى اسلام تربيت‏هاى الهى است. چنانچه حكومت اسلام، حكومت الهى است. فرق مابين حكومت‏هاى ديگر با حكومت اسلام اين است كه آنها حكومت را مى‏خواهند براى اينكه غلبه كنند بعضى بر بعضى و سلطه پيداكنند يك عده‏اى بر عده ديگر. اسلام اين منظورش نيست، اسلام از كشورگشائى‏ها نمى‏خواهد كشورگشائى كند. اسلام مى‏خواهد كه كشورگشائى كند كه همه را بكشد طرف يك عالم ديگرى، همه را تربيت انسانى بكند نه اينكه استفاده از آنها بكند مثل اين رژيم‏ها كه شما ملاحظه كرديد و مى‏كنيد كه چه در غرب باشد و چه آنهايى كه در شرق بوده‏است كه همه نظرش به اين بوده‏است كه يك سلطه‏اى پيداكنند و يك استفاده‏هاى مادى بكنند.(صحيفه نور، ج‏8، ص‏9)

انقلاب اسلامى آرمان همه انبياء

انقلاب عظيم ايران كه در نوع خود كم‏نظير يا بى‏نظير است از ارزشهاى بزرگى برخوردار است كه بزرگترين آن مكتبى بودن و اسلامى بودن آن است، همان ارزشى كه پيامبران عاليمقام در پى آن قيام نمودند. اميد است كه اين انقلاب جرقه و بارقه الهى باشد كه انفجارى عظيم در توده‏هاى زير ستم ايجاد نمايد و به طلوع فجر انقلاب مبارك حضرت بقية اللَّه ارواحنا لمقدمه الفداء منتهى شود. و بايد ملّت شريف كه چنين انقلاب بزرگ را نموده‏است در ادامه آن هر چه بيشتر كوشا باشد و حضور خود را هر چه والاتر در صحنه اقامه عدل الهى به ثبت رساند. عزيزان من؛ بايد بدانيد كه ارزش انقلاب هر چه بيشتر باشد فداكارى در راه تحقّق آن ارزشمندتر و لازم‏تر است. انقلاب در راه هدف الهى و استقرار حكومت اللَّه همان است كه انبياء عظام در راه آن فداكارى‏ها نمودند و پيامبر عظيم‏الشأن اسلام تا آخرين لحظات زندگى پربركت خود در راه آن با همه توان، فداكارى و ايثار فرمود، و امامان بزرگوار اسلام هر چه داشتند نثار آن كردند. ما نيز كه خود را پيرو آنان و امّت محمد صلى الله عليه و آله مى‏دانيم بايد اقتدا به آنان نموده و در سبيل حق، مشكلات را با صبر انقلابى تحمّل نمائيم و از خرابكارى‏هاى دغل‏بازان كه آثار شكست و زبونى در آن مشاهد است نهراسيم و در راه هدف و اسلام بزرگ چونان انبياء عظام و اولياء معظم فداكارى و ايثار نمائيم.(صحيفه نور، ج‏15، ص‏75)

«نه شرقى و نه غربى» شعار آرمانى انقلاب‏

شعار «نه شرقى و نه غربى» ما، شعار اصولى انقلاب اسلامى در جهان گرسنگان و مستضعفين بوده ترسيم كننده سياست واقعى عدم تعهّد كشورهاى اسلامى و كشورهايى است كه در آينده نزديك به يارى خدا اسلام را به عنوان تنها مكتب نجاتبخش بشريّت مى‏پذيرند، و ذرّه‏اى هم از اين سياست عدول نخواهدشد و كشورهاى اسلامى و مردم مسلمان جهان نه بايد وابسته به غرب و اروپا و آمريكا، و نه وابسته به شرق، شوروى، كه ان شاءاللَّه به خدا و رسول خدا و امام زمان وابسته است و به طور قطع و يقين، پشت كردن به اين سياست بين‏المللى اسلام، پشت كردن به آرمان مكتب اسلام و خيانت به رسول خدا صلى الله عليه و آله و ائمه هدى: است و نهايتاً مرگ كشور و ملّت ما و تمامى كشورهاى اسلامى است. و كسى گمان نكند كه اين شعار، شعار مقطعى است، كه اين سياست، ملاك عمل ابدى مردم ما و جمهورى اسلامى ما و همه مسلمانان سرتاسر عالم است. چرا كه شرط ورود به صراط نعمت حق برائت و دورى از صراط گمراهان است كه در همه سطوح و جوامع اسلامى بايد پياده شود. (صحيفه نور، ج‏20، ص‏114)

انقلاب اسلامى هديه غيبى الهى‏

ما مى‏دانيم كه اين انقلاب بزرگ كه دست جهان‏خواران و ستمگران را از ايران بزرگ كوتاه كرد با تأييدات غيبى الهى پيروز گرديد. اگر نبود دست تواناى خداوند امكان نداشت يك جمعيت سى و شش ميليونى با آن تبليغات ضداسلامى و ضدروحانى، خصوص در اين صدسال اخير و با آن تفرقه افكنى‏هاى بى‏حساب قلم‏داران و زبان مُزدان در مطبوعات و سخنرانيها و مجالس و محافل ضداسلامى و ضدملى به صورت مليّت، و آن همه شعرها و بذله‏گوئيها، و آن همه مراكز عياشى و فحشا و قمار و مسكرات و مواد مخدّره، كه همه و همه براى كشيدن نسل جوان فعال، كه بايد در راه پيشرفت و تعالى و ترقى ميهن عزيز خود فعاليت نمايند، به فساد و بى‏تفاوتى در پيش آمدهاى خائنانه، كه به دست شاه فاسد و پدر بى‏فرهنگش و دولتها و مجالس فرمايشى كه از طرف سفارتخانه‏هاى. قدرتمندان بر ملّت تحميل مى‏شد. و از همه بدتر وضع دانشگاهها و دبيرستانها و مراكز آموزشى، كه مقدّرات كشور به دست آنان سپرده مى‏شد، با به كار گرفتن معلمان و استادان غربزده يا شرقزده صددرصد مخالف اسلام و فرهنگ اسلامى، بلكه ملى صحيح، با نام «مليت» و «ملى‏گرايى» گرچه در بين آنان مردانى متعّهد و دلسوز بودند لكن با اقليّت فاحش آنان در تنگنا قراردادنشان كار مثبتى نمى‏توانستند انجام دهند. و با اين همه و دهها مسائل ديگر، از آن جمله به انزوا و عزلت كشيدن روحانيون و با قدرت تبليغاتْ به انحراف فكرى كشيدن بسيارى از آنان، ممكن نبود، اين ملّت با اين وضعيّت يك پارچه قيام كنند و در سرتاسر كشور با ايده واحد و فرياد «اللَّه اكبر» و فداكاريهاى حيرت‏آور و معجزه‏آسا تمام قدرتهاى داخل و خارج را كنار زده و خودْ مقدّرات كشور را به دست گيرد. بنابراين شك نبايد كرد كه انقلاب اسلامى ايران از همه انقلابها جدا است هم در پيدايش، و هم در كيفيّت مبارزه، و هم در انگيزه انقلاب و قيام. و ترديد نيست كه اين يك تحفه الهى و هديه غيبى بوده كه از جانب خداوند منّان بر اين ملّت مظلوم غارتزده عنايت شده‏است.(وصيت‏نامه، ص‏18)

اسلام براى انسان سازى آمده است‏

رفتن مستكبرين مقدّمه است، رفاه مستضعفين يكى از مقاصد اسلام است. رژيم اسلامى مثل رژيمهاى مكتبهاى مادى نيست، مكتبهاى مادى تمام همتشان اين است كه مرتع درست بشود، تمام همت اين است كه منزل داشته باشند، رفاه داشته باشند (آنهايى كه راست مى‏گويند). اسلام مقصدش بالاتر از اينها است. مكتب اسلام يك مكتب مادى نيست، يك مكتب مادى معنوى است. ماديّت را در پناه معنويّت و اسلام قبول دارد. اسلام براى تهذيب نفس آمده‏است، براى انسان‏سازى آمده‏است. همه مكتبهاى توحيدى براى انسان‏سازى آمده‏اند. ما مكلفيم انسان بسازيم.(صحيفه نور، ج‏8، ص‏15)

معرفى ذات حق مقصد انبياء

قرآن يك سفره‏اى است كه انداخته شده‏است براى همه طبقات، يعنى يك زبانى دارد كه اين زبان هم زبان عامه مردم است و هم زبان فلاسفه است و هم زبان عرفان اصطلاحى است و هم زبان اهل معرفت معرفت به حسب واقع. در اين كتاب شريف مسائلى هست كه مهمّش مسائل معنوى است، و رسول اكرم و ساير انبيا نيامدند كه اينجا حكومت تأسيس كنند، مقصد اعلا اين نيست، نيامدند كه اينجا عدالت ايجاد كنند، آن هم مقصد اعلا نيست اينها همه مقدمه است. تمام زحمتها كه اينها كشيدند چه از حضرت نوح گرفته، از حضرت ابراهيم گرفته تا آمده‏است اينجا، رسول اكرم رسيده است، تمام مشقتهايى كه كشيدند و كارهايى كه كردند مقدمه يك مطلب است و او معرفى ذات مقدّس حق. كتابهاى آسمانى هم كه بالاترينش كتاب قرآن كريم است، تمام مقصدش همين است كه معرفى كند حق تعالى‏ را با همه اسماء و صفاتى كه دارد.( صحيفه نور، ج‏20، ص‏156)

بسط توحيد و عدل هدف بعثت انبياء

اين دو اصل يعنى توحيد و عدل، در عالم به واسطه رسول اكرم صلى الله عليه و آله بسط پيداكرد و ان شاء اللَّه مى‏كند. و نبوّت اصلاً آمده‏است، نبى اصلش مبعوث است براى اينكه قدرتمندهايى كه به مردم ظلم مى‏كنند پايه‏ها ظلم آنها را بشكند و اين كنگره‏هاى ظلم كه با زحمت اين بيچاره‏ها، به خون دل اين بيچاره‏ها، به استثمار گرفتن اين مردم ضعيف اين پايه‏هاى قصر بالا رفته و كنگرهايش، كنگره‏هائى بوده كه بوده است، آمدن پيغمبر اكرم صلى الله عليه و آله براى شكستن اين كنگره‏ها و فروريختن اين پايه‏هاى ظلم بوده‏است، و از آن طرف چون بسط توحيد است اين جاهائى كه مبدء ستايش غير خدا بوده و آتش‏پرستى بوده است، آنها را منهدم كرده‏است و آتش‏ها را خاموش كرده‏است.(صحيفه نور، ج‏2، ص‏214 (4/8/57))

هدايت و تربيت انسان‏

اسلام مثل حكومت‏هاى ديگر نيست. اينطور نيست كه اسلام فرقش با حكومتهاى ديگر اين است كه اين عادل و آنها غيرعادل، خير؛ فرقها هست. يكى‏اش همين است، فرقهاى زياد بين حكومت اسلام و بين اسلام هست و مابين رژيمهاى ديگر. يكى از فرقهايش هم اين است كه حكومت اسلام يك حكومت عادل است. آن اوصافى كه در حاكم است چيست؟ آن اوصافى كه در پليس است چيست؟ آن اوصافى كه در لشكرى است چيست؟ آن اوصافى كه در مثلاً ساير كارمندان دولتى است بايد چه باشد؟ اين يكى از فرقهاست، يك فرق نازلى است، وبالاتر از اين آن چيزهائى است كه انسان را رو به معنويت مى‏برد. اسلام آمده است كه اين طبيعت را بكشد طرف روحانيّت، مهار كند طبيعت را به همان معنائى كه همه مى‏گويند آن هم مى‏گويد، اينجور نيست كه به طبيعت كار نداشته باشد. تمدّن را به درجه اعلايش اسلام قبول دارد و كوشش مى‏كند براى تحقّقش، ولهذا حكومت‏هايى كه در اسلام بوده‏اند يك حكومتهايى بوده‏اند كه همه جور تمدّنى در آنها بوده‏است. اما نظر به اين نبوده‏است كه در عين حالى كه همان چيزهايى كه در ممالك متمدّن باشد اسلام هم آنها را قبول دارد و كوشش هم برايش مى‏كند. در عين حال آنها به اين نگاه مى‏كنند و همين است، او به اين نگاه مى‏كند كه بكشدش طرف روحانيّت، بكشدش طرف توحيد. از اين جهت فرق است ما بين اسلام و غير اسلام، بين حكومتهاى اسلامى و حكومتهاى غيراسلامى. بين آن چيزى كه مكتب اسلام آورده با مكتبهاى ديگر. مكتب‏هاى ديگر يك مكتب‏هاى ناقص هست كه خودشان خيال مى‏كنند خيلى كامل است، لكن حدودش تا همين ديدى است كه دارند، بيشتر از اين نيست. مكتب اسلام ديدش تا آخر است، طبيعت را به آن دنيا مى‏گويند، در لسان انبياء دنيا يعنى خيلى پست، پس كلمه دنيا يعنى خيلى پست، اسفل سافلين هم كه در قرآن هست همين طبيعت است و آثار طبيعت. بالاتر است اعلى عليّين است، خدا مى‏خواهد مردم را به اعلى عليّين برساند، از اسفل سافلين بكشاندشان تا اعلى عليّين، و اين در غير رژيمهاى انبياء، جاهاى ديگر اصلاً مطرح نيست، اينجا كارى نكنند به حكومت ما ضرر بزند هرچه مى‏خواهد باشد! انبياء اينطور نيستند، انبياء به شما كار دارند. توى صندوقخانه هم كه هستى به تو كار دارند. هيچ كس نيست، لكن حكم خدا هست دنبال شما. آنها مى‏خواهند يك انسانى تربيت كنند كه خلوتش و جلوتش فرقى نداشته‏باشد. همانطورى كه خيانت نمى‏كند در جلوت و در پيش مردم براى اينكه از مردم ملاحظه مى‏كند، انبياء مى‏خواهند كه انسانى درست كنند كه پيش مردمش و غياب مردمش ديگر فرقى نباشد، هر دويش آدم باشد...(صحيفه نور، ج‏7، ص‏285 - 284)

تحقق عدالت‏

لااقّل ما مى‏دانيم انبياء بودند، اولياء خدا بودند كه اين جور بودند، براى او بوده هر چه كار مى‏كردند، نه اين است كه براى حكومت بوده است يا براى چى بوده. مى‏رفتند دنبال حكومت براى اينكه از دست جاهلين بگيرند، فشار مى‏آوردند كه از دست جاهلين بگيرند، لكن نه از دست جائرين بگيرند كه خودشان حاكم باشند، از دست جائرين مى‏گيرند كه عدالت الهى را اجرا بكنند. اين كار، كار انبياء بوده، عدالت الهى را مى‏خواستند ايجاد كنند للَّه‏تعالى‏. از اين جهت كه للَّه‏تعالى بوده‏است و خالص بودند آنها، الهى بودند خودشان، كارهايشان اين طورى بوده.

ترويج معنويت و اقامه عدل‏

انبياء هم كه مبعوث شدند، براى اين مبعوث شدند كه معنويات مردم را و آن استعدادها را شكوفا كنند، كه در آن استعدادها بفهمند به اينكه چيزى نيستيم و علاوه بر آن مردم را، ضعفا را از تحت سلطه استكبار بيرون بياورند. از اوّل انبياء اين دو شغل را داشته‏اند، شغل معنوى كه مردم را از اسارت نفس خارج كنند، از اسارت خودش خارج كنند كه شيطان بزرگ است، مردم و ضعفا را از گير ستمگران نجات بدهند، اين دو شغل شغل انبياء است. پيغمبر هم و ساير كسانى كه لسان وحى بودند، آنها هم اين دو رويه را داشتند.(صحيفه نور، ج‏19، ص‏256) خود پيغمبر هم عملش اين طور بود، تا آن روزى كه حكومت تشكيل نداده بود، معنويات را تقويت مى‏كرد. به مجرّد اينكه توانست حكومت تشكيل بدهد علاوه بر معنويات اقامه عدل كرد. حكومت تشكيل داد و اين مستمندان را از زير بار ستمگران تا آنقدر كه اقتضا داشت وقت، نجات داد. و اين سيره مستمره انبياء، بايد كسانى كه خودشان را تابع انبياء مى‏دانند اين سيره مستمره باقى باشد. هم جهات معنوى كه اشخاصى كه با معنويات آشنا هستند آنها بايد تقويت بكنند و همه مردم را، خود مردم هم همين‏طور، جهات معنويات را تقويت بكنند و هم آن مسأله دوم كه اقامه عدل است. حكومت اسلام بايد اقامه عدل بكند در عين حالى كه معنويات را تصحيح مى‏كند و ترويج ميكند. ما بايد دولت اسلامى را، همه مردم، همه انسانها دولت اسلامى را تقويت كنند تا بتوانند اقامه عدل بكند و دولت بايد جهات معنوى را هم در نظر بگيرد، يعنى چون تابع اسلام است بايد روى رويه اسلام باشد. روى رويه اسلام به همان دو معنا، به همان دو راهى كه اسلام دارد، حفظ معنويات و تقويت معنويات مردم و اقامه عدل بينشان و نجات دادن مظلومان از دست ظالمان.(صحيفه نور، ج‏18، ص‏33 - 32)

تحقق احكام اسلام ضامن تحقق عدالت‏

اگر احكام اسلام پياده بشود مستضعفين به حقوق خودشان مى‏رسند، تمام اقشار ملّت به حقوق حقه خودشان مى‏رسند، ظلم و جور و ستم ريشه‏كن مى‏شود. در جمهورى اسلامى زورگويى نيست، در جمهورى اسلامى ستم نيست، در جمهورى اسلامى آزادى است، استقلال است. همه اقشار ملّت در جمهورى اسلامى بايد در رفاه باشند. در جمهورى اسلامى براى فقرا فكر رفاه خواهدشد، مستمندان به حقوق خودشان مى‏رسند. در جمهورى اسلامى عدل اسلامى جريان پيدا مى‏كند، عدالت الهى سايه مى‏افكند بر تمام ملّت. آن چيزهايى كه در طاغوت بود در جمهورى اسلامى نيست.(صحيفه نور، ج‏5، ص‏279 (21/1/58))

عدالت‏گسترى انبياء

وقتى مفاد آيات شريفه را مى‏خوانيم يا سيره انبياء را ملاحظه مى‏كنيم، مى‏بينيم كه آنها تمامشان، يكى از كارهايى كه البته مقصد نبوده لكن مقدّمه بوده، اين بوده كه عدالت را در دنيا ايجاد كنند. پيغمبر مى‏خواهد عدالت ايجاد كند تا بتواند آن مسايلى كه دارد، كه آن مسايل انسان مى‏خواهد درست كند، آن مسايل را طرح كند و از زمانى كه وحى براى پيغمبرها آمده است يكى از مسايلشان همين معنى بوده‏است كه معارضه مى‏كردند با كسانى كه ظلم داشتند، ظالم بودند، ستمگر بودند، خونخواربودند.(صحيفه نور، ج‏20)

عدالت اجتماعى و عدالت باطنى‏

آن رژيمى كه انبياء مى‏خواستند، آن رژيمى كه اولياء مى‏خواستند، همه زحمتشان براى اين بود كه انسان درست كنند، انسان كه درست بشود رژيم حكومتش هم درست مى‏شود، چيزهاى ديگر هم درست مى‏شود، همه چيز درست مى‏شود. همه زحمت انبياء براى اين بود كه يك عدالت اجتماعى درست بكنند براى بشر در اجتماع، و يك عدالت باطنى درست كنند براى انسان در انفراد.(صحيفه نور، ج‏11، ص‏84)

ظلم ستيزى‏

آنهايى كه به ما اشكال مى‏كنند كه شما چرا سازش نمى‏كنيد با اين قدرت‏هاى فاسد، آنها از باب اينكه همه چيز را با چشم مادى ملاحظه مى‏كنند، با چشم طبيعى حل و فصل اشياء را مى‏كنند. آنها نمى‏دانند كه انبياى خدا چه رويّه‏اى داشتند؟ با ظالم چطور برخورد مى‏كردند؟ يا مى‏دانند و خودشان را به كورى و كرى زدند؟

ظلم‏ستيزى، تكليف الهى‏

ما وظيفه داريم پشتيبان مظلومين و دشمن ظالمين باشيم، همين وظيفه است كه اميرالمؤمنين عليه السلام در وصيت معروف به دو فرزند بزرگوارش تذكر مى‏دهد و مى‏فرمايد: وَكوُنا لَلظَّالِمَ خصماً وَلِلْمَظْلوُمِ عَوْناً، دشمن ستمگر و ياور و پشتيبان ستمديده باشيد.

منطق ظلم‏ستيزى انبياء

موسى‏بن عمران چه كرد؟ در زندگيش چه كرد؟ حضرت ابراهيم در زندگيش چه كرد؟ تمام اينها قيام كردند در مقابل جور، در مقابل ظلم، همه، قيامشان اين معنا بود. ما سرمشق بايد بگيريم از اينها و ما بايد قيام كنيم در مقابل ظلم، مسلمان‏ها بايد در مقابل جورها، در مقابل ظلم‏ها، در مقابل منكرات قيام كنند.(صحيفه نور، ج‏20، ص‏190 (30/12/66))

ظلم نكنيد و ظلم‏نپذيريد

ملّت اسلام پيرو مكتبى است كه برنامه آن مكتب خلاصه مى‏شود در دو كلمه لاتَظْلِموُنَ وَلاتُظْلَموُن.(ج‏14، ص‏66)

نفى ظلم و حمايت از مظلومين‏

موسى‏بن عمران چه كرد، در زندگيش چه كرد، حضرت ابراهيم در زندگيش چه كرد، تمام اينها قيام كردند در مقابل جور، در مقابل ظلم، همه قيامشان اين معنا بود. ما سرمشق بايد بگيريم از اينها و ما بايد قيام كنيم در مقابل ظلم، مسلمان‏ها بايد در مقابل جورها، در مقابل ظلم‏ها، در مقابل منكّرات قيام كنند.(صحيفه نور، ج‏20، ص‏190)

سازش با ظالم، ظلم بر مظلومين است‏

سازش با ظالم، ظلم بر مظلومين است، سازش با ابرقدرتها ظلم بر بشر است. آنهايى كه به ما مگويند سازش كنيد، آنها يا جاهل هستند يا مزدور. سازش با ظالم، يعنى اين كه دست ظالم را باز كن تا ظلم كند، اين خلاف رأى تمام انبياءست، انبياى عظام تا آنجا كه توانستند جديّت كردند كه ظلم را از اين بشر ظالم بزدايند، به موعظه به نصيحت، به امر به معروف و نهى از منكر، به «وانزلنا الحديد، فيه بأس شديد». «آخر الدواء الكى» بعد از آنكه موعظه نشد، نصيحت نشد، آخر دوا اين است كه داغش كنند. شمشير، آخِر دواست.(صحيفه نور، ج‏19، ص‏19 (10/4/63))

ما طرفدار مظلوم هستيم‏

ما طرفدار مظلوم هستيم، هر كسى در هر قطبى كه مظلوم باشد، ما طرفدار آنها هستيم و فلسطينى‏ها مظلوم هستند و اسرائيلى‏ها به آنها ظلم كرده‏اند از اين جهت ما طرفدار آنها هستيم.(صحيفه نور، ج‏4، ص‏3 (10/9/57))

اسلام مخالف ستم و ستم‏پذيرى‏

دستور اسلام اين است كه نه ظلم بكنيد و نه زير بار ظلم برويد، انظلام يعنى زير بار ظلم رفتن از ظلم كمتر نيست، انظلام به خودت ظلم كردن، به يك ملت ظلم كردن، ظلم هم از همين قماش، هردويش در اسلام ممنوع است، نه شما حق داريد به كسى ظلم كنيد نه حق داريد كه از كسى ظلم بكشيد.(ج‏11، ص‏10)

بايد با ظالمها معارضه كنيم‏

خداى تبارك و تعالى‏ ما را مكلف كرده كه با اين طور اشخاص، با اين طور ظلمه، با اينهايى كه اساس اسلام را دارند متزلزل مى‏كنند و همه مصالح مسلمين را دارند به باد مى‏دهند، ما مكلفيم كه با اينها معارضه و مبارزه بكنيم، اگر يك وقتى هم دستمان برسد، دست به تفنگ مى‏كنيم و معارضه مى‏كنيم. خودمان تفنگ به دوشمان مى‏كنيم و معارضه مى‏كنيم.(ج‏3، ص‏184)

نبايد مسلمانان تحت سلطه غير باشند

منطق اسلام اين است كه سلطه نبايد از غير بر شما باشد، نبايد شما تحت سلطه غير باشيد.(ج‏2، ص‏129)

تلكيف ما اين است كه در مقابل ظلمها بايستيم‏

مهم اين است كه ما تكليفى ادا مى‏كنيم، تكليف ما اين است كه در مقابل ظلمها بايستيم، تكليف ما اين است كه با ظلمها مبارزه كنيم، معارضه كنيم، اگر نتوانستيم آنها را به عقب برانيم كه بهتر و اگر نتوانستيم، به تكيف خودمان عمل كرديم. اين طور نيست كه ما خوف اين را داشته باشيم كه شكست بخوريم، اولاً كه شكست نمى‏خوريم، خدا با ماست و ثانياً بر فرض اينكه شكست صورى بخوريم شكست معنوى نمى‏خوريم و پيروزى معنوى با اسلام است، با مسلمين است، با ماست.(ج‏12، ص‏92)

بايد با ابرقدرتها مخالفت كنيد

كسى كه تابع مذهب اسلام است بايد با ابرقدرت‏ها مخالفت كند و مظلومان را از زير چنگال اينها بيرون بياورد.(صحيفه نور، ج‏12، ص‏296)

قرن غلبه حق بر باطل‏

اين قرن به خواست خداوند قادر - قرن غلبه مستضعفان بر مستكبران، و حق بر باطل است.(ج‏15، ص‏125)

مستضعفين و محرومين‏

مستمندان و فقرا و دور افتاده‏ها در صف مقدم جامعه هستند و همين‏ها و همين زاغه‏نشينان و همين حاشيه‏نشينان و همين محرومان بودند كه اين انقلاب را به ثمر رساندند. اينها بودند كه از همه چيز خودشان در راه اسلام عزيز در رژيم سابق گذاشتند و الان همه مشغولند. همين‏ها هستند كه الان در جبهه‏ها مشغول به فداكارى هستند و جوان‏هاى همين‏هاست كه در سرتاسر كشور، داخل و در خارج كشور مشغولند براى تأييد اسلام. و ملت شريف ايران قدر يك همچو جوانان و قدر يك همچو خانواده‏هايى كه اين جوانان را تحويل جامعه داده‏اند مى‏داند و عمده اين است كه در پيشگاه خداى تبارك و تعالى‏ يك درخشندگى خاص اين افراد دارند. اگر نبودند اين محرومان جامعه كه دلبستگى به اين دنيا به آن طورى كه بالاترى‏ها به خيال خودشان دارند، اگر نبود اين همت اين محرومان و همت اين روستاييان و همت اين جنوب شهرى‏ها، اگر نبود اين، نه رژيم سابق ظلمش از بين رفته بود و نه ما در مقابل مشكلات مى‏توانستيم مقاومت كنيم. (ج‏17، ص‏246)

مستضعفين ياور نهضت پيغمبران‏

هركس نگاه كند به سيره انبيا از صدر عالم تا حالا، مى‏بيند كه آنى كه اطراف انبيا جمع شدند مظلوم‏ها هستند، آنى كه مقابل انبيا بودند قلدرها بودند. ما هيچ نبى‏اى را سراغ نداريم كه با يك قلدرى ساخته باشد به ضدملت خودش و هيچ وصى نبى‏اى را سراغ نداريم كه ساخته باشد به ضد ملت خودش اين سيره انبيا از صدر عالم تا زمان خاتم همين بوده‏است كه در مقابل اين قدرت‏هايى كه ظالم بودند، منتها هر كدام در يك محيطى بودند، از آنجا شروع كردند.(ج‏16، ص‏10) مستضعفين حاميان انبيا: تمام اديان آسمانى از بين توده‏ها برخاسته است و با كمك مستضعفين بر مستكبرين حمله برده‏است. مستضعفين در همه طول تاريخ به كمك انبيا برخاسته‏اند و مستكبرين را به جاى خود نشانده‏اند. در اسلام پيغمبر اكرم از بين مستضعفين برخاست و با كمك مستضعفين، مستكبرين زمان خودش را آگاه كرد يا شكست داد.(ج‏6، ص‏189) مفهوم پيروزى و شكست در اسلام‏ اساس همه شكست‏ها و پيروزى‏ها از خود آدم شروع مى‏شود، انسان اساس پيروزى است و اساس شكست است. باور انسان اساس تمام امور است.(صحيفه نور، ج‏14، ص‏193) ما مى‏توانيم در مقابل قدرتهاى بزرگ بايستيم‏ شما در اين مدتى كه انقلاب كرديد و قيام كرديد، خودتان باورتان آمده و به دولت‏هاى مستضعف و ملت‏هاى مستضعف هم باورانديد كه مى‏شود در مقابل آمريكاى جهانخوار و شوروى جهانخوار ايستادگى كرد. شما دو سال است كه قيام مردانه كرديد و در مقابل آنها ايستاديد و همه آنها را دستشان را از كشور خودتان قطع كرديد و ديديد كه يك مطلبى است امكان دارد و شما خودتان مى‏توانيد در عين حالى كه قدرت نظامى‏تان مثل آنها نيست و قدرت صنعى‏تان مثل آنها نيست، لكن مى‏توانيد ايستادگى كنيد و يك ملت وقتى كه يك مطلب را باور كرد كه مى‏تواند انجام بدهد، انجام خواهد داد، اساس باور اين دو مطلب است، باور ضعف و سستى و ناتوانى و باور قدرت و قوه و توانايى. اگر ملت اين باور را داشته باشد كه ما مى‏توانيم در مقابل قدرت‏هاى بزرگ بايستيم، اين باور اسباب اين مى‏شود كه توانايى پيدامى‏كنند و در مقابل قدرت‏هاى بزرگ ايستادگى مى‏كنند. اين پيروزى كه شما به دست آورديد، براى اينكه باورتان آمده بود كه مى‏توانيد، باورتان آمده بود كه آمريكا نمى‏تواند به شما تحميل بكند، اين باور اسباب اين شد كه آن كار بزرگ معجزه‏آسا را شماها انجام داديد و اگر چنانچه شما ملاحظه مى‏كنيد كه در اين دو سال در كشور ما صنعت‏هاى زيادى كه آنها انجام مى‏دادند خودشان انجام مى‏دهند و باورتان باشد كه خود ما هم مى‏توانيم صنعتى را داشته‏باشيم و مى‏توانيم ابتكارى داشته باشيم همين باور توانايى، شما را توانا مى‏كند. اساس اين باور است كه آنها از ما گرفته بودند، آنها ما را از همه چيز تهى كرده بودند، به طورى ك افكار ما، باورهاى ما همه وابستگى داشت.(صحيفه نور، ج‏14، ص‏194)

اسلام براى مستضعفين آمده‏است‏

اسلام براى مستضعفين آمده‏است و اوّل نظرش به آنهاست.

حمايت از مستضعفان و محرومان‏

طريق اسلامى اين است كه مستضعفان را حمايت كنند.

از مستضعفين حمايت مى‏كنيم‏

ما به پيروى از اسلام بزرگ، از جميع مستضعفين حمايت مى‏كنيم.

خط اصولى دفاع از مستضعفين‏

ما بايد تمام تلاشمان را بنماييم تا به هر صورتى كه ممكن است خط اصولى دفاع از مستضعفين را حفظ كنيم. مسئولين نظام ايران انقلابى بايد بدانند كه عدّه‏اى از خدا بى‏خبر براى از بين بردن انقلاب، هركس را كه بخواهد براى فقرا و مستمندان كار كند و راه اسلام و انقلاب را بپيمايد فوراً او را كمونيست و التقاطى مى‏خوانند. از اين اتهامات نبايد ترسيد، بايد خدا را در نظر داشت و تمام همّ و تلاش خود را در جهت رضايت خدا و كمك به فقرا به كار گرفت واز هيچ تهمتى نترسيد.(ج‏20، ص‏235)

تشكيل جبهه قدرتمند اسلامى‏

ما بايد خود را آماده كنيم تا در برابر جبهه متحّد شرق و غرب، جبهه قدرتمند اسلامى انسانى با همان نام و نشان اسلام و انقلاب ما تشكيل شود و آقايى و سرورى محرومين و پابرهنگان جهان جشن گرفته شود. دفاع از اسلام و حزب اللَّه اصل خدشه‏ناپذير سياست جمهورى اسلامى ايران است.(ج‏20، ص‏238)

حمايت از مبارزان و محرومان‏

ما بايد در ارتباط با مردم جهان و رسيدگى به مشكلات و مسايل مسلمانان و حمايت از مبارزان و گرسنگان و محرومان با تمام وجود تلاش نماييم و اين را بايد از اصول سياست خارجى خود بدانيم.(ج‏20، ص‏238)

احقاق حقوق فقرا

ما براى احقاق حقوق فقرا در جوامع بشرى تا آخرين قطره خون دفاع خواهيم كرد.(ج‏20، ص‏235)

هدف جارى شدن احكام اسلام است‏

راه ما آن روز تمام مى‏شود كه همه احكام اسلام جارى بشود و آن روز به كمال مى‏رسد كه مستضعفين جهان از زيربار مستكبرين خارج بشوند.(ج‏15، ص‏251)

قيام محرومين در مقابل قدرتها

جنوب شهرى‏هاى محروم و طبقه مظلوم در طول تاريخ با تعهد به ارزش‏هاى انسانى و اسلامى، بيشتر و مصمم‏تر در مقابل قدرت‏ها و وابستگان و دلباختگان به آنها به پا خاسته و مى‏خيزند و اينان هستند كه با مشت گره كرده خود و حضور دائم در صحنه اسلام، قدرت‏ها را در هم مى‏كوبند و طمع‏كاران را كه به دنبال قدرت‏ها بودند، مأيوس نمودند. سربازان و سپاهيان و بسيجيان و ساير قواى مسلح امروز ما نيز در همين طايفه و طبقه هستند.(ج‏17، ص‏42) نقش پابرهنه‏ها در استقلال كشور اين استقلالى كه الان ما داريم و كسى نمى‏تواند دخالت كند در كشور ما، اين را كسى به ما داد؟ جز اين بود كه اين پابرهنه‏ها و اين زاغه‏نشين‏ها و اين دانشگاهى‏هاى محروم و اين مردم كوچه و بازار با هم جمع شدند و براى خدا قيام كردند و نهضت كردند و ما را به آنجا رساندند كه وزير بشويم و رئيس جمهور بشويم و وكيل بشويم و همه اينها را داشته‏باشيم وهمه از اين ملت است. ما هر چه داريم از اين ملت است، البته ملت اسلامى كه با فرياد اللَّه اكبر اين كار را انجام دادند.(ج‏13، ص‏72)

ولايت فقيه‏

اگر فرد لايقى كه داراى اين دو خصلت شرايط رهبرى باشد بپا خواست و تشكيل حكومت داد همان ولايتى را كه حضرت رسول اكرم صلى الله عليه و آله در امر اداره جامعه داشت دارا مى‏باشد، و بر همه مردم لازم است كه از او اطاعت كنند.

عدم تفكيك بين رهبرى مذهبى و سياسى در فرهنگ شيعه‏

اگر شما بتوانيد مفهوم مذهب را در فرهنگ اسلامى ما درك و دريافت كنيد، به روشنى خواهيد ديد كه هيچ گونه تناقضى بين رهبرى مذهبى و سياسى نيست، بلكه همچنانكه مبارزه سياسى بخشى از وظايف و واجبات دينى و مذهبى است، رهبرى و هدايت كردن مبارزات سياسى گوشه‏اى از وظايف و مسئوليتهاى يك رهبر دينى است. كافى است شما به زندگى پيامبر بزرگ اسلام صلى الله عليه و آله و نيز زندگى امام على عليه السلام نگاه كنيد كه هم يك رهبر مذهبى ماست و هم يك رهبر سياسى، و اين مسأله در فرهنگ شيعه از مسائل بسيار روشن است و هر مسلمان شيعى وظيفه يك رهبر مذهبى و دينى مى‏داند كه در سرنوشت سياسى و اجتماعى جامعه مستقيماً دخالت كند و هدايت و نقش تعيين‏كننده خود را انجام‏دهد.(صحيفه نور، ج‏4، ص‏167)

ولايت فقيه تداوم امامت‏

پيغمبر اكرم كه از دنيا مى‏خواست تشريف ببرد، جانشين و جانشين‏ها را تا زمان غيبت تعيين كرد و همان جانشين‏ها امام امت را هم تعيين كردند، بطور كلّى اين امّت را به خود وانگذاشتند كه متحيّر باشند، براى آنها امام تعيين كردند، رهبر تعيين كردند. تا ائمه هدى‏: بودند، آنها بودند و بعد فقها، آنهايى كه متعّهدند، آنهايى كه اسلام شناسند، آنهايى كه زهد دارند، زاهدند، آنهائى كه اعراض از دنيا دارند، آنهايى كه توجّه به زرق و برق دنيا ندارند، آنهائى كه دلسوز براى ملّت، آنهايى كه ملّت را مثل فرزندان خودشان مى‏دانند، آنها را تعيين كردند براى پاسدارى از اين امت.(صحيفه نور، ج‏10، ص‏174)

ولايت فقيه مبناى مشروعيت نظام‏

به حرفهاى آنهايى كه برخلاف مسير اسلام هستند و خودشان را روشنفكر حساب مى‏كنند و مى‏خواهند ولايت فقيه را قبول نكنند گوش ندهيد. اگر چنانچه فقيه در كار نباشد، ولايت فقيه در كار نباشد، طاغوت است. يا خدا يا طاغوت. يا خداست يا طاغوت‏ اگر به امر خدا نباشد، رئيس جمهور با نصب فقيه نباشد، غيرمشروع است، وقتى غيرمشروع شد طاغوت است، اطاعت او اطاعت طاغوت است، وارد شدن در حوزه او وارد شدن در حوزه طاغوت است. طاغوت وقتى از بين مى‏رود كه به امر خداى تبارك و تعالى يك كسى نصب بشود. شما نترسيد از اين چند نفر آدمى كه نمى‏فهمند اسلام چه است، نمى‏فهمند فقيه چه است، نمى‏فهمند كه ولايت فقيه يعنى چه. آنها خيال مى‏كنند كه يك فاجعه به جامعه است. آنها اسلام را فاجعه مى‏دانند نه ولايت فقيه را. آنها اسلام را فاجعه مى‏دانند. ولايت فقيه فاجعه نيست، ولايت فقيه تبع اسلام است.(صحيفه نور، ج‏9، ص‏253)

ولايت فقيه جلوى ديكتاتورى را مى‏گيرد

اين‏ها ولايت فقيه را اطلاع از آن ندارند. مسائل اين حرف‏ها نيست، ولايت فقيه مى‏خواهد جلوى ديكتاتورى را بگيرد، نه اين كه مى‏خواهد ديكتاتورى بكند. اين‏ها از اين مى‏ترسند كه مبادا جلو گرفته بشود، جلو دزدى‏ها را مى‏خواهد بگيرد. اگر رئيس جمهور بايد با تصويب فقيه باشد، با تصويب يك نفرى كه اسلام را بداند چيست، درد براى اسلام داشته‏باشد، اگر درست بشود نمى‏گذارد اين رئيس جمهور يك كار خطا بكند. اين‏ها اين را نمى‏خواهند. اين‏ها اگر يك رئيس جمهور غربى باشد همه اختيارات دستش بدهند هيچ مضايقه‏اى ندارند و اشكالى نمى‏كنند، اما اگر يك فقيهى كه يك عمرى را براى اسلام خدمت كرده، علاقه به اسلام دارد، با آن شرايطى كه اسلام قرار داده‏است كه نمى‏تواند يك كلمه تخلف بكند. اسلام دين قانون است، قانون، پيغمبر هم نمى‏توانست خلاف بكند، نمى‏كردند، البته نمى‏توانستند بكنند. خدا به پيغمبر مى‏گويد كه اگر يك حرف خلافى بزنى رگ وَ تينت قطع مى‏كنم. حكم قانون است، غير از قانون الهى كسى حكومت ندارد، براى هيچ كس حكومت نيست، نه فقيه و نه غير فقيه، همه تحت قانون عمل مى‏كنند، مجرى قانون هستند همه، هم فقيه و هم غير فقيه همه مجرى قانونند. فقيه ناظر بر اين است كه اين‏ها اجراى قانون بكنند، خلاف نكنند، نه اين كه مى‏خواهد خودش يك حكومتى بكند، مى‏خواهد نگذارد اين حكومت‏هائى كه اگر چند روز بر آن‏ها بگذرد برمى‏گردند به طاغوتى و ديكتاتورى، مى‏خواهد نگذارد بشود. زحمت براى اسلام كشيده شد. خون‏هاى جوان‏هاى شما در راه اسلام رفت، حالا ما دوباره بگذاريم كه اساسى كه اسلام مى‏خواهد درست بكند و زمان اميرالمؤمنين بوده و زمان رسول اللَّه صلى الله عليه و آله بوده، بگذاريم اين‏ها را براى خاطر چهار تا آدمى كه دور هم جمع مى‏شوند و پاهايشان را روى هم مى‏اندازند عرض مى‏كنم چائى و قهوه مى‏خورند و قلمفرسائى مى‏كنند.(صحيفه نور، ج‏10، ص‏48)

ولايت فقيه همان ولايت رسول اللَّه است‏

قضيه ولايت فقيه يك چيزى نيست كه مجلس خبرگان ايجاد كرده‏باشد. ولايت فقيه يك چيزى است كه خداى تبارك و تعالى‏ درست كرده‏است. همان ولايت رسول اللَّه است، و اينها از ولايت رسول اللَّه هم مى‏ترسند. شما بدانيد كه اگر امام زمان عليه السلام حالا بيايد باز اين قلم‏ها مخالفند با او، و آنها هم بدانند كه قلم‏هاى آنها نمى‏تواند مسير ملّت ما را منحرف كنند. آنها بايد بفهمند اينكه ملّت ما بيدار شده‏است و مسائلى كه شما طرح مى‏كنيد ملّت مى‏فهمد، متوجّه مى‏شود. دست و پا نزنيد خودتان را به ملّت ملحق كنيد، بيائيد در آغوش ملّت. قلم‏هاى شما از تفنگ‏هاى آن دموكرات‏ها به اسلام بيشتر ضرر دارد. نطق‏هاى شما به اسلام ضررش بيشتر از آن توپ‏هائى است كه آنها به جوانان ما مى‏بندند.(صحيفه نور، ج‏10، ص‏27)

اختيارات ولى فقيه‏

اين توّهم كه اختيارات حكومتى رسول اكرم صلى الله عليه و آله بيشتر از حضرت امير عليه السلام بود، يا اختيارات حكومتى حضرت امير عليه السلام بيش از فقيه است باطل و غلط است، البتّه فضائل حضرت رسول اكرم صلى الله عليه و آله بيش از همه عالم است. و بعد از ايشان فضائل حضرت امير عليه السلام از همه بيشتر است. لكن زيادى فضائل معنوى اختيارات حكومتى را افزايش نمى‏دهد. همان اختيارات و ولايتى كه حضرت رسول و ائمه: در تدارك و بسيج سپاه، تعيين وُلات و استانداران، گرفتن ماليات و صرف آن در مصالح مسلمانان داشتند خداوند همان اختيارات را براى حكومت فعلى قرار داده است، منتهى شخص معيّنى نيست، روى عنوان «عالم عادل» است.

ولايت يعنى حكومت‏

وقتى مى‏گوئيم ولايتى را كه رسول اكرم صلى الله عليه و آله و ائمه عليه السلام داشتند بعد از غيبت، فقيه عادل دارد براى هيچكس اين توهّم نبايد پيدا شود كه مقام فقها همان مقام ائمه: و رسول اكرم صلى الله عليه و آله است. زيرا اينجا صحبت از مقام نيست بلكه صحبت از وظيفه است. ولايت يعنى حكومت و اداره كشور و اجراى قوانين شرع مقدّس، يك وظيفه سنگين و مهّم است. نه اين كه براى كسى شأن و مقام غير عادى بوجود بياورد و او را از حدّ انسان عادى بالاتر ببرد. بعبارت ديگر ولايت مورد بحث يعنى حكومت و اجرا و اداره، بر خلاف تصوّرى كه خيلى افراد دارند امتياز نيست بلكه وظيفه‏اى خطير است.(ولايت فقيه، ص‏93 - 92)