بنى اميه پايه گذاران طرح جدايى دين از سياست
طرح مسأله جدا بودن سياست از روحانيّت، چيز تازهاى نيست. اين مسأله در زمان بنى اميه طرح شد و در زمان بنى عباس قوّت گرفت.
در اين زمانهاى اخير هم كه دستهاى بيگانه در ممالك بازشد، آنها هم به اين مسأله دامن زدند به طورى كه معالأسف بعضى از اشخاص متدين و روحانيون متعهد هم باورشان آمدهاست كه مثلاً اگر يك ملايى در مسايل سياسى وارد بشود به او ضربه مىخورد، اين يكى از نقشههاى بزرگ استعمار است كه بعضى باوركردند.(صحيفه نور، ج16، ص248)
ما نبايد تحت نظارت يك كشورو يا تحت بيرق كفر باشيم
نجات دادن مملكت اسلامى يك تكليفى است كه انسان موظف است انجام بدهد. اگر خداى نخواسته زمانى يك هجومى به مملكت اسلامى بشود بايد همه مردم زن و مرد حركت كنند. مسأله دفاع اين طور نيست كه تكليف منحصر به مرد باشد يا اختصاص به يك دستهاى داشتهباشد، همه بايد بروند و از مملكت خود دفاع بكنند.
اگر ما در يك هجوم اقتصادى هم واقع شديم كه سبب گرديد تا وابسته به كشور ديگرى باشيم، اين هم يك وظيفه شرعى را ايجاد مىكند كه ما بايد خودمان را نجات بدهيم، يك طبقه ننشينند تا يك طبقه ديگر كار كنند، رعيتها كمكارى نكنند، آنهايى كه در كارخانهها كار مىكنند كمكارى و سستى نكنند.
امروز ملّت شما در حال جنگ اقتصادى است، زمان، زمانِ آرامى نيست كه بگوييد خوب، ما زياد منفعت نمىخواهيم ببريم. در اينجا ديگر اختيار با مردم نيست اختيارى است كه در دست خداست و او امَر كردهاست كه ما نبايد تحت نظارت يك كشور و يا تحت بيرق كفر باشيم. اين يكى از مسائل مهم اسلام است و بايد كوشش كنيم و اقتصاد خود را اداره نمائيم.(صحيفه نور، ج11، ص117)
اسلام و توانائى اداره جامعه در همه اعصار
از توطئههاى مهمى كه در قرن اخير، خصوصاً در دهههاى معاصر و بويژه پس از پيروزى انقلاب آشكارا به چشم مىخورد تبليغات دامنهدار با ابعاد مختلف براى مأيوس نمودن ملّتها و خصوص ملّت فداكار ايران از اسلام است.
گاهى ناشيانه و با صراحت به اينكه احكام اسلام كه هزار و چهارصد سال قبل وضع شدهاست نمىتواند در عصر حاضر كشورها را اداره كند.
يا آنكه اسلام يك دين ارتجاعى است و با هر نوآورى و مظاهر تمدن مخالف است و در عصر حاضر نمىشود كشورها از تمدّن جهانى و مظاهر آن كناره گيرند و امثال اين تبليغات ابلهانه، و گاهى موذيانه و شيطنتآميز به گونه طرفدارى از قداست اسلام، كه اسلام و ديگر اديان الهى سر و كار دارند با معنويات و تهذيب نفوس و تحذير از مقامات دنيايى و دعوت به ترك دنيا و اشتغال به عبادات و اذكار و ادعيه كه انسان را به خداى تعالى نزديك و از دنيا دور مىكند، و حكومت و سياست و سررشتهدارى برخلاف آن مقصد و مقصود بزرگ و معنوى است، چه اينها تمام براى تعمير دنيا است و آن مخالف مسلك انبياى عظام است!
ومع الأسف تبليغ به وجه دوم در بعض از روحانيان و متدينان بىخبر از اسلام تأثير گذاشته كه حتى دخالت در حكومت و سياست را به مثابه يك گناه و فسق مىدانستند و شايد بعضى بدانند! و اين فاجعه بزرگى است كه اسلام مبتلاى به آن بود.
گروه اول، كه بايد گفت از حكومت و قانون و سياست يا اطلاع ندارند، يا غرضمندانه خود را به بىاطلاعى مىزنند. زيرا اجراى قوانين بر معيار قسط و عدل و جلوگيرى از ستمگرى و حكومت جائرانه و بسط عدالت فردى و اجتماعى و منع از فساد و فحشا و انواع كجرويها، و آزادى بر معيار عقل و عدل و استقلال و خودكفايى و جلوگيرى از استعمار و استثمار و استعباد، و حدود و قصاص و تعزيرات بر ميزان عدل براى جلوگيرى از فساد و تباهى يك جامعه، و سياست و راه بردن جامعه به موازين عقل و دل و انصاف، و صدها از اين قبيل، چيزهايى نيست كه با مرور زمان در طول تاريخ بشر و زندگى اجتماعى كهنه شود.
اين دعوى به مثابه آن است كه گفته شود قواعد عقلى و رياضى در قرن حاضر بايد عضو شود، به جاى آن قواعد ديگر نشانده شود.
اگر در صدر خلقت عدالت اجتماعى بايد جارى شود و از ستمگرى و چپاول و قتل بايد جلوگيرى شود، امروز چون قرن اتم است آن روش كهنه شده!
و ادعاى آنكه اسلام با نوآوردها مخالف است همان سان كه محمدرضا پهلوى مخلوع مىگفت كه اينان مىخواهند با چارپايان در اين عصر سفر كنند يك اتهام ابلهانه بيش نيست. زيرا اگر مراد از مظاهر تمدّن و نوآوردها اختراعات و ابتكارات و صنعتهاى پيشرفته كه در پيشرفت و تمدّن بشر دخالت دارد، هيچگاه اسلام و هيچ مذهب توحيدى با آن مخالفت نكرده و نخواهدكرد، بلكه علم و صنعت مورد تأكيد اسلام و قرآن مجيد است.
و اگر مراد از تجدّد و تمدّن به آن معنى است كه بعضى روشنفكران حرفهاى مىگويند كه آزادى در تمام منكرات و فحشا حتّى همجنسبازى و از اين قبيل، تمام اديان آسمانى و دانشمندان و عقلا با آن مخالفاند، گرچه غرب و شرقزدگان به تقليد كوركورانه آن را ترويج مىكنند.
و اما طايفه دوم، كه نقشه موذيانه دارند و اسلام را از حكومت و سياست جدا مىدانند، بايد به اين نادانان گفت كه قرآن كريم و سنت رسول اللَّهصلى الله عليه و آله آن قدر كه در حكومت و سياست احكام دارند در ساير چيزها ندارند، بلكه بسيار از احكام عبادى اسلام، عبادى سياسى است كه غفلت از آنها اين مصيبتها را به بار آورده.
پيغمبر اسلامصلى الله عليه و آله تشكيل حكومت داد، مثل ساير حكومتهاى جهان، لكن با انگيزه بسط عدالت اجتماعى، و خلفاء اول اسلامى حكومتهاى وسيع داشتهاند و حكومت علىبن ابيطالب عليه السلام نيز با همان انگيزه به طور وسيعتر و گستردهتر از واضحات تاريخ است، و پس از آن بتدريج حكومت به اسم اسلام بوده و اكنون نيز مدعيان حكومت اسلامى به پيروى از اسلام و رسول اكرمصلى الله عليه و آله بسيارند.(صحيفه نور، ج21، ص178-177 (15/3/68))
فقه تئورى اداره انسان و اجتماع
حكومت در نظر مجتهد واقعى فلسفه عملى تمامى فقه در تمامى زواياى زندگى بشريت است.
حكومت نشان دهنده جنبه علمى فقه در برخورد با تمامى معضلات اجتماعى و سياسى و نظامى و فرهنگى است.
فقه تئورى واقعى و كامل اداره انسان و اجتماع از گهواره تا گور است.
هدف اساسى اين است كه ما چگونه مىخواهيم اصول محكم فقه را در عمل فرد و جامعه پياده كنيم و بتوانيم براى معضلات جواب داشتهباشيم و همه ترس استكبار از همين مسئله است كه فقه و اجتهاد جنبه عينى و عملى پيداكند و قدرت برخورد در مسلمانان بوجود آورد.(صحيفه نور، ج21، ص98)
اجرايى بودن احكام شرع
احكام شرع حاوى قوانين و مقرّرات متنوّعى است كه يك نظام كلّى اجتماعى را مىسازد.
در اين نظام حقوقى، هر چه بشر نياز دارد فراهم آمده است، از طرز معاشرت با همسايه و اولاد و عشيره و قوم و خويش و همشهرى، و امور خصوصى و زندگى زناشويى گرفته تا مقرّرات مربوط به جنگ و صلح و مراوده با ساير ملل، از قوانين جزائى تا حقوق تجارت و صنعت و كشاورزى.
براى قبل از انجام نكاح و انعقاد نطفه قانون دارد و دستور مىدهد كه نكاح چگونه صورت بگيرد و خوراك انسان در آن هنگام يا موقع انعقاد نطفه چه باشد، در دوره شيرخوارگى چه وظايفى بر عهده پدر و مادر است و بچّه چگونه بايد تربيت شود، و سلوك مرد و زن با همديگر و با فرزندان چگونه باشد.
براى همه اين مراحل دستور و قانون دارد تا انسان تربيت كند، انسان كامل و فاضل، انسانى كه قانونِ متحرّك و مجسّم است و مُجرى داوطلب و خودكارِ قانون است.
معلوم است كه اسلام تا چه حد به حكومت و روابط سياسى و اقتصادى جامعه اهتمام مىورزد تا همه شرايط به خدمت تربيت انسان مهذّب و با فضيلت درآيد.
قرآن مجيد و سنّت شامل همه دستورات و احكامى است كه بشر براى سعادت و كمال خود احتياج دارد. در «كافى» فصلى است به عنوان «تمام احتياجات مردم در كتاب و سنّت بيان شدهاست»، و كتاب يعنى قرآن «تبيان كُلّ شيء» است روشنگر همه چيز و همه امور است.
امام سوگند ياد مىكند طبق روايات كه تمام آنچه ملّت احتياج دارد در كتاب و سنّت هست، و در اين شكى نيست.(ولايت فقيه - ص21)
حكومت اسلامى
در حقيقت مهمترين وظيفه انبياء: برقراركردن يك نظام عادلانه اجتماعى از طريق اجراى قوانين و احكام است كه البّته با بيان احكام و نشر تعاليم و عقايد الهى ملازمه دارد.
چنانكه اين معنى از آيه شريفه بوضوح پيدااست: «ولَقَد ارسلنا رسلنا بالبيّنات وَانزلنا معهم الكتاب وَالميزان ليقومَ النّاسُ بالقِسط». هدف بعثتها به طور كلّى اين است كه مردمان براساس روابط اجتماعى عادلانه نظم و ترتيب پيداكرده قد آدميت راست گردانند و اين با تشكيل حكومت و اجراى احكام امكانپذير است، خواه نبى خود موفق به تشكيل حكومت شود مانند رسول اكرمصلى الله عليه و آله و خواه پيروانش پس از وى توفيق تشكيل حكومت و برقرارى نظام عادلانه اجتماعى را پيداكنند.
خداوند متعال كه در باب خمس مىفرمايد: «واعلموا انّما غنمتم من شىء فَاِنّ للَّه خمسه و للرّسول ولذى القُربى»، يا درباره زكات مىفرمايد: «خُذ من أموالهم صدقة»، يا درباره خراجات دستوراتى صادر مىفرمايد در حقيقت رسول اكرمصلى الله عليه و آله را نه براى فقط بيان اين احكام براى مردم بلكه براى اجراى آنها موظف مىكند، همانطور كه بايد اينها را ميان مردم نشردهد مأمور است كه اجرا كند.
مالياتهايى نظير خمس و زكات و خراج را بگيرد، و صرف مصالح مسلمين كند، عدالت را بين ملتها و افراد مردم گسترش دهد، اجراى حدود و حفظ مرز و استقلال كشور كند، و نگذارد كسى ماليات دولت اسلامى را حيف و ميل نمايد.(صحيفه نور، ج21، ص178)
اين كه حديث غدير را ما حساب كنيم كه مىخواهد يك معنويتى را براى حضرت امير، يا يك شأنى براى حضرت امير درست كند نيست، حضرت امير است كه غدير را به وجود آوردهاست، مقام شامخ اوست كه اسباب اين شدهاست كه خداى تبارك وتعالى او را حاكم قراربدهد.
مسئله، مسئله حكومت است، مسئله، مسئله سياست است، حكومت عِدل سياست است، تمام معناى سياست است. خداى تبارك وتعالى اين حكومت را و اين سياست را امر كرد كه پيغمبر به حضرت امير واگذاركنند، چنانچه خود رسول خدا سياست داشت و حكومت بدون سياست ممكن نيست، اين سياست و اين حكومتى كه عجين با سياست است، در روز غدير خم براى حضرت امير ثابت شد.
اين كه در روايات هست كه: «بنى الاسلام على خمس» اين ولايت، ولايت كلّى امامت نيست، آن امامتى كه هيچ عملى مقبول نيست، قبول نمىشود، الاّ به اعتقاد به امامت، اين معنايش اين حكومت نيست. خوب! ما بسيارى از ائمهمان حكومت نداشتند.
ما الان معتقديم كه حضرت امير در يك برهه از زمان به حكومت رسيد، حضرت امام حسن هم يك مدت بسيار بسيار كمى به حكومت رسيد، باقى ائمه حكومت نداشتند.
آن كه خداى تبارك و تعالى جعل كرد و دنبالش هم براى ائمه هدى جعل شدهاست حكومت است، لكن نگذاشتند كه اين حكومت ثمر پيدابكند. بنابراين حكومت را خدا جعل كردهاست براى حضرت امير عليه السلام ، و اين حكومت يعنى سياست، يعنى عجين با سياست.(صحيفه نور، ج20، ص30 - 28)
ضرورت حاكميت همه جانبه اسلام
پياده كردن مقاصد اسلام در جهان و خصوصاً برنامههاى اقتصادى آن و مقابله با اقتصاد بيمار سرمايهدارى غرب و اشتراكى شرق، بدون حاكميّت همه جانبه اسلام ميسّر نيست. و ريشهكن شدن آثار سوء و مخرّب آن چه بسا بعد از استقرار نظام عدل و حكومت اسلامى همچون جمهورى اسلامى نيازمند به زمان باشد.(صحيفه نور، ج20، ص128)
ضرورت تشكيل حكومت اسلامى
مجموعه قانون براى اصلاح جامعه كافى نيست. براى اينكه قانون مايه اصلاح و سعادت بشر شود به قوه اجرائيه و مجرى احتياج دارد. به همين جهت خداوند متعال در كنار فرستادن يك مجموعه قانون يعنى احكام شرع يك حكومت و دستگاه اجرا و اداره مستقر كردهاست.
رسول اكرم صلى الله عليه و آله در رأس تشكيلات اجرائى و ادارى جامعه مسلمانان قرارداشت. علاوه بر ابلاغ وحى و بيان تفسير عقايد و احكام و نظامات اسلام به اجراى احكام و برقرارى نظامات اسلام همّت گماشته بود تا دولت اسلام را بوجودآورد.
در آن زمان مثلاً به بيان قانون جزا اكتفا نمىكرد بلكه در ضمن به اجراى آن مىپرداخت، دست مىبريد، حد مىزد و رجم مىكرد. پس از رسول اكرم صلى الله عليه و آله خليفه همان وظيفه و مقام را دارد.
رسول اكرم صلى الله عليه و آله كه خليفه تعيين كرد فقط براى بيان عقايد و احكام نبود بلكه همچنين براى اجراى احكام و تنفيذ قوانين بود. وظيفه اجراى احكام و برقرارى نظامات اسلام بود كه تعيين خليفه را تا حدّى مهّم گردانيده بود كه بدون آن پيغمبر اكرم صلى الله عليه و آله «مابلغ رسالته»، رسالت خويش را به اتمام نمىرسانيد. زيرا مسلمانان پس از رسول اكرم صلى الله عليه و آله نيز به كسى احتياج داشتند كه اجراى قوانين كند، نظامات اسلام را در جامعه برقرار گرداند تا سعادت دنيا و آخرتشان تأمين شود.
اصولاً قانون و نظامات اجتماعى، مجرى لازم دارد. در همه كشورهاى عالم و هميشه اينطور است كه قانونگزارى به تنهائى فايده ندارد.
قانونگزارى به تنهايى سعادت بشر را تأمين نمىكند. پس از تشريع قانون بايستى قوّه مجريهاى بوجودآيد.
قوه مجريه است كه قوانين و احكام دادگاهها را اجرا مىكند و ثمره قوانين و احكام عادلانه دادگاهها را عايد مردم مىسازد. به همين جهت، اسلام همانطور كه قانونگزارى كرده قوه مجريه هم قرار داده است.
«ولى امر» متصدّى قوه مجريه هم هست.
اگر شما بتوانيد مفهوم مذهب را در فرهنگ اسلامى ما درك و دريافت كنيد به روشنى خواهيد ديد كه هيچگونه تناقضى بين رهبرى مذهبى و سياسى نيست، بلكه همچنانكه مبارزه سياسى بخشى از وظايف و واجبات دينى و مذهبى است، رهبرى و هدايت كردن مبارزات سياسى گوشهاى از وظايف و مسئوليتهاى يك رهبر دينى است.
كافى است شما به زندگى پيامبر بزرگ اسلام صلى الله عليه و آله و نيز زندگى امام على عليه السلام نگاه كنيد كه هم يك رهبر مذهبى ماست و هم يك رهبر سياسى و اين مسئله در فرهنگ شيعه از مسائل بسيار روشن است و هر مسلمان شيعى وظيفه يك رهبر مذهبى و دينى مىداند كه در سرنوشت سياسى و اجتماعى جامعه مستقيماً دخالت كند و هدايت و نقش تعيينكننده خود را انجام دهد.(ولايت فقيه - ص34 - 26)
مفهوم مذهب و رهبر مذهبى در فرهنگ اسلامى بسيار تفاوت دارد از مفهوم آن در فرهنگ شما كه مذهب صرفاً يك رابطه شخصى و معنوى است بين انسان و خدا.
از اين رو مذهب اسلام از هنگام ظهورش متعرّض نظامهاى حاكم در جامعه بودهاست و خوددارى سيستم و نظام خاص اجتماعى و اقتصادى و فرهنگى است كه براى تمام ابعاد و شئون زندگى فردى و اجتماعى قوانين خاصىوضع - دارد و جز آن را براى سعادت جامعه نمىپذيرد.
مذهب اسلام همزمان با اينكه به انسان مىگويد كه خدا را عبادت كن، به او مىگويد چگونه زندگى كن و روابط خود را با ساير انسانها بايد چگونه تنظيم كنى، و حتّى جامعه اسلامى با ساير جوامع بايد چگونه روابطى برقرار نمايد.
هيچ حركتى و عملى از فرد و يا جامعه نيست مگر اينكه مذهب اسلام براى آن حكمى مقرّر داشته است.(صحيفه نور، ج4، ص168 - 167)
آنهايى كه مىگويند اسلام را در اين زمان نمىشود پياده كرد اسلام را نشناختهاند
اينقدر ضعيف النفس نباشيد، ما قانون غنى داريم، ما قانون الهى داريم. آنهايى كه فرم غربى را بر فرم الهى ترجيح مىدهند اينها از اسلام اطلاع ندارند.
آنهايى كه مىگويند نمىشود اسلام را در اين زمان پياده كرد، براى اين كه اسلام را نشناختهاند، نمىفهمند چه مىگويند.(صحيفه نور، ج5، ص125)
آنهايى كه درصدد هستند نهضت را منحرف كنند از جهت اسلاميت خائن بر اسلام و مردم هستند
نبايد ابهامى در قضايا باشد، اگر چنانچه ابهامى در قضايا باشد يا بخواهد منحرف كنند اين نهضت اسلامى ما را، منتهى به شكست خواهدشد، خيانت به ملت است، خيانت به اسلام است.
آنها كه درصدد هستند اين نهضت را منحرف كنند از جهت اسلاميت، آنها بدانند كه خائن بر اسلام هستند، خائن بر ملت هستند.
امروز بايد شعار همان شعار اسلامى باشد، جمهورى اسلامى. آنها كه اصرار دارند اسلام را از كنار جمهورى كنار بگذارند، اينها خائنانى هستند كه در ملت مىخواهند اختلاف ايجاد كنند. آنها كه مىخواهند كلمه دموكراتيك را بر اين عبارت اضافه كنند، آنها غربزگانى هستند كه نمىفهمند چه مىگويند. آنها كه در نوشتجات خودشان دم از دموكراتيك مىزنند، اينها يا جاهلند و نمىفهمند چه مىكنند، يا عامدند و خائن.
مطبوعات تجديدنظر بكنند در نوشتههاى خود، قلمداران تجديدنظر بكنند درنوشتههاى خو، بگذارند ملت به همين راهى كه مىرود، همين مسيرى را كه به پيروزى رسيده است به آخر برسانند.
اينها مگر با اسلام دشمناند؟ اينها مگر با ملت اسلام دشمناند؟ اينها مگر با كشور خودشان دشمناند كه مىخواهند منحرف كنند؟ ملت ايران منحرف نخواهدشد.(صحيفه نور، ج5، ص183)
جمهورى اسلامى بايد با محتوى باشد
حالا ما مىبينيم وظيفهمان چيست، تا حالا انجام داديد وظايف اسلامىتان را خداوند بر همه شما اجر عنايت كند.
تا حالا همه با هم دست به دست داديد، جناح روحانى، جناح دانشگاهى، جناج بازارى، جناح ادارى، جناح ارتشى (يك قشرشان البته)همه دست به هم دادند و اين ديوار بلندى كه واقع شده بود بين ملّت و آن چيزى كه بايد به آن برسد والسلام آن را شكستيد. خداوند به شما اجر عنايت كند.
امّا حالا تمام شده ديگر قضيه؟! ما حالا ديگر آسوده هستيم و هر كدام بايد برويم سراغ كارهايمان؟ يا خير آسوده نيستيم باز هم؟
باز هم بين راه هستيم. الآن ما باز محتواى اسلام را، واقعيّت اسلام را در ايران پياده نكرديم. همه ما رأى داديم به جمهورى اسلامى، صحيح، با رأى تنها اسلامى نمىآيد. به حسب رسميّت، رسميّت مملكت ايران الآن جمهورى اسلامى است به حسب رأى همه مردم، اما محتواى اسلام بايد در اين جمهورى اسلامى تحقق پيدا بكند. فقط ما بگوئيم جمهورى اسلامى و همه جهاتش غيراسلامى باشد اين اسلام نمىشود كه آن هم سابق مىگفت اسلام، معاويه هم داد مىكرد اسلام، نماز جماعت هم مىرفت و مىخواند، امام جماعت هم بود.
خلفاء بنىالعباس هم بعضىشان از فضلا و علما بودند و بعضىشان يا همهشان هم نماز جماعت مىخواندند و آداب صورى را عمل مىكردند لكن محتواى اسلام را اينها، محتواى قرآن را مىخواستند تهى كنند.
اينها با اعمالشان مىخواستند كه يك اسلام منهاى محتوا (مثل حالا اسلام منهاى روحانيّت، اسلام منهاى محتواست. محتواى اسلام را اينها دارند درست مىكنند.)باشد.
اينها مىخواستند كه يك اسلامى، «اسلام را قبول داريم، بله اسلام» امّا الفاظ فقط، ديگر از حدِّ لفظ نرود به محتوا.(صحيفه نور، ج7، ص38)
مشروعيت حكومت
... واضح است كه حكومت به جميع شئونه آن و ارگانهايى كه دارد، تا از قِبَل شرع مقدّس و خداوند تبارك و تعالى شرعيّت پيدا نكند، اكثر كارهاى مربوط به قوّه مقننه و قضائيه و اجرائيه بدون مجوز شرعى خواهدبود، و دست ارگانها كه بايد به واسطه شرعيت آن باز باشد بسته مىشود، و اگر بدون شرعيت الهى كارها را انجام دهند دولت به جميع شئونه طاغوتى و محرّم خواهدبود.(صحيفه نور، ج 17، ص103)
معيار حكومت اسلامى قانون خداست
حكومت اسلام حكومت قانون است. در اين طرز حكومت، حاكميّت منحصر به خدا است و قانون فرمان و حكم خدا است. قانون اسلام يا فرمان خدا بر همه افراد و بر دولت اسلامى حكومت تام دارد. همه افراد از رسول اكرم صلى الله عليه و آله گرفته تا خلفاى آن حضرت و ساير افراد تا ابد تابع قانون هستند.
همان قانونى كه از طرف خداى تبارك و تعالى نازل شده و در لسان قرآن و نبى اكرم صلى الله عليه و آله بيان شدهاست.
اگر رسول اكرم صلى الله عليه و آله خلافت را عهدهدار شد به امر خدا بود. خداى تبارك و تعالى آن حضرت را خليفه قرار دادهاست، «خليفة اللَّه فى الأرض»، نه اين كه به رأى خود حكومتى تشكيل دهد و بخواهد رئيس مسلمين شود.(ولايت فقيه، ص54 - 52)
قانونگزارى در حكومت اسلامى
فرق اساسى حكومت اسلامى با حكومتهاى مشروطه سلطنتى و جمهورى در همين است كه نمايندگان مردم يا شاه در اين گونه رژيمها به قانونگزارى مىپردازند در صورتيكه قدرت مقنّنه و اختيار تشريع در اسلام به خداوند متعال اختصاص يافتهاست.
شارع مقدّس اسلام يگانه قدرت مقنّنه است. هيچكس حق قانونگزارى ندارد و هيچ قانونى جز حكم شارع را نمىتوان به مورد اجرا گذاشت.
به همين سبب در حكومت اسلامى به جاى مجلس قانونگزارى كه يكى از سه دسته حكومتكنندگان را تشكيل مىدهد مجلس برنامهريزى وجود دارد كه براى وزارتخانههاى مختلف در پرتو احكام اسلام برنامه ترتيب مىدهد و با اين برنامهها كيفيّت انجام خدمات عمومى را در سراسر كشور تعيين مىكند.
حكومت اسلامى مشروط به قوانين اسلام است
حكومت اسلامى هيچيك از انواع طرز حكومتهاى موجود نيست. مثلاً استبدادى نيست كه رئيس دولت مستّبد و خودرأى باشد، مال و جان مردم را به بازى بگيرد و در آن به دلخواه دخل و تصرّف كند، هر كس را ارادهاش تعلّق گرفت بكشد و هر كس را خواست انعام كند و به هر كه خواست تبول بدهد واملاك و اموال ملّت را به اين و آن ببخشد.
رسول اكرم صلى الله عليه و آله و حضرت اميرالمؤمنين عليه السلام و ساير خلفا هم چنين اختياراتى نداشتند. حكومت اسلامى نه استبدادى است، نه مطلقه، بلكه مشروطه است.
البتّه نه مشروطه به معنى متعارف فعلى آن كه تصويب قوانين تابع آراء اشخاص و اكثريت باشد.
مشروطه از اين جهت كه حكومت كنندگان در اجرا و اداره مقيّد به يك مجموعه شرط هستند كه در قرآن كريم و سنّت رسول اكرم صلى الله عليه و آله معيّن گشتهاست.
مجموعه شرط همان احكام و قوانين اسلام است كه بايد رعايت و اجرا شود.
از اين جهت حكومت اسلامى حكومت قانونى الهى بر مردم است.
مبادا از حرفهاى خارجىها بترسيم و در پياده كردن احكام خدا سستى كنيم
من حالا هيچ نگرانى ندارم چون اكثر افراد را مىشناسم مىدانم كه اكثراً متعهد و متدين هستند، بلكه من از اين است كه نكند سستى كنيم و در پيادهكردن اسلام دقت لازم را ننمائيم بعداً اشكالى پيش بيايد.
نكند مثل مشروطه شود كه آقايان تلاش كردند و مشروطه را بنا گذاشتند، آنوقت چند نفر از سياسيّون مستبد، مشروطهخواه شدند و حكومت را گرفتند و هر دوره مجلس را بدتر از دوره قبل تشكيل دادند.
امروز هيچ ترسى ندارم، ولى ترسم از آن است كه مبادا ما مسائل را بصورتى محكم تحويل دسته بعد ندهيم، ترسم از آن است كه مبادا از حرفهاى خارجىها بترسيم و در پياده كردن احكام خدا سستى كنيم.
ما بايد همه چيز را به همان قوّتى كه امروز دارد، تحويل دسته بعد دهيم و آنها هم كوشش كنند كه به همان قوت تحويل دسته بعد بدهند.
ما بايد بنيان را محكم كنيم و به دسته بعد دهيم تا پيش خدا مقصّر نباشيم. بايد هيچ سستى نكنيم و از اين ترس نداشته باشيم كه فلان راديو يا فلان دولت خارجى چه مىگويد، راديوها بايد به ما فحش بدهند. آن روزى را كه آمريكا از ما تعريف كند بايد عزا گرفت. آن روز كه كارتر و ريگان از ما تعريف كنند معلوم مىشود در كار ما اشكالى پيدا شدهاست.
آنها بايد فحش دهند و ما هم بايد محكم كارمان را انجام دهيم. شوراى نگهبان بدون ملاحظه از هيچ كس فقط و فقط خدا را در نظر بگيرند. احكام اوليّه بايد جارى شود و آن روز هم كه اضطرارى پيش آمد، احكام ثانويه كه آن هم حكم خداست را بايد جارى نمايند. بايد بنيان از امروز محكم شود.(صحيفه نور، ج18، ص178)
احكام دفاعى
احكامى كه راجع به حفظ نظام اسلام و دفاع از تماميّت ارضى و استقلال اسلام است بر لزوم تشكيل حكومت دلالت دارد. مثلاً اين حكم:
«وَاَعدّوا لَهُم مااستطعتم مِن قوّة وَمِن رباطِ الخيل»، كه امر به تهيّه و تدارك هر چه بيشتر نيروى مسلح و دفاعى به طور كلّى است، و امر به آماده باش و مراقبت هميشگى در دوره صلح و آرامش.
هرگاه مسلمانان به اين حكم عمل كرده و با تشكيل حكومت اسلامى به تداركات وسيع پرداخته به حال آمادهباش كامل جنگى مىبودند مشتى يهودى جرأت نمىكردند سرزمينهاى ما را اشغال كرده مسجد اقصاى ما را خراب كنند و آتش بزنند و مردم نتوانند به اقدام فورى برخيزند.
تمام اينها نتيجه اين است كه مسلمانان به اجراى حكم خدا برنخاسته و تشكيل حكومت صالح و لايق ندادهاند.(ولايت فقيه ص25)
احكام مالى
ماليتهايى كه اسلام مقرّر داشته و طرح بودجهاى كه ريخته نشان مىدهد تنها براى سد رمق فقرا و سادات فقير نيست، بلكه براى تشكيل حكومت و تأمين مخارج ضرورى يك دولت بزرگ است.
مثلاً خمس يكى از درآمدهاى هنگفتى است كه به بيت المال مىريزد و يكى از اقلام بودجه را تشكيل مىدهد. طبق مذهب ما از تمام منافع كشاورزى، تجارت، منابع زيرزمينى و روى زمينى و بطور كلّى از كليه منافع و عوايد به طرز عادلانهاى گرفتهمىشود، به طورى كه از سبزى فروش درب اين مسجد تا كسى كه به كشتيرانى اشتغال دارد يا معدن استخراج مىكند همه را شامل مىشود.
اين اشخاص بايد خمس اضافه بر درآمد را پس از صرف مخارج متعارف خود به حاكم اسلام بپردازند تا به بيتالمال وارد شود. بديهى است درآمد به اين عظمت براى اداره كشور اسلامى و رفع همه احتياجات مالى آن است، هرگاه خمس درآمد كشورهاى اسلام با تمام دنيا را اگر تحت نظام اسلام درآيد حساب كنيم معلوم مىشود منظور از وضع چنين مالياتى فقط رفع احتياجات سيد و ورحانى نيست، بلكه قضيه مهمتر از اينهاست. منظور رفع نياز مالى تشكيلات بزرگ حكومتى است... تعيين بودجهاى به اين هنگفتى دلالت دارد بر اينكه منظور تشكيل حكومت و اداره كشور است، براى عمده حوائج مردم و انجام خدمات عمومى اعم از بهداشتى و فرهنگى و دفاعى و عمرانى قرارداده شدهاست.(ولايت فقيه ص20)
ماهيت احكام حقوقى و اجرايى
بسيارى از احكام از قبيل ديات كه بايد گرفته شود و به صاحبانش دادهشود، يا حدود و قصاصى كه بايد با نظر حاكم اسلامى اجراشود بدون برقرارى يك تشكيلات حكومتى تحقّق نمىيابد.
همه اين قوانين مربوط به سازمان دولت است و جز قدرت حكومتى از عهده انجام اين امور مهم برنمىآيد.(ولايت فقيه 25 - 9)
سنت پيغمبر اكرم صلى الله عليه و آله
سنّت و رويه پيغمبر اكرم صلى الله عليه و آله دليل بر لزوم تشكيل حكومت است. زيرا اوّلاً خود تشكيل حكومت داد و تاريخ گواهى مىدهد كه تشكيل حكومت داده و به اجراى قوانين و برقرارى نظامات اسلام پرداخته و به اداره جامعه برخاسته است. والى به اطراف مىفرستاده، به قضاوت مىنشسته و قاضى نصب مىفرموده، سفرائى به خارج و نزد رؤساى قبايل و پادشاهان روانه مىكرده، معاهده و پيمان مىبسته، جنگ را فرماندهى مىكرده و خلاصه احكام حكومتى را به جريان مىانداخته است.
ثانياً براى پس از خود به فرمان خدا تعيين حاكم كردهاست. وقتى خداوند متعال براى جامعه پس از پيامبر صلى الله عليه و آله تعيين حاكم مىكند به اين معنى است كه حكومت پس از رحلت رسول اكرم صلى الله عليه و آله نيز لازم است و چون رسول اكرم صلى الله عليه و آله با وصيّت خويش فرمان الهى را ابلاغ مىنمايد ضرورت تشكيل حكومت را نيز مىرساند.(ولايت فقيه ص18)
لزوم استمرار اجراى احكام
ضرورت اجراى احكام كه تشكيل حكومت رسول اكرم صلى الله عليه و آله را لازم آورده منحصر و محدود به زمان آن حضرت نيست و پس از رحلت رسول اكرم صلى الله عليه و آله نيز ادامه دارد.
طبق آيه شريفه، احكام اسلام محدود به زمان و مكانى نيست، و تا ابد باقى و لازم الاجرااست. تنها براى زمان رسول اكرم صلى الله عليه و آله نيامده تا پس از آن متروك شود و ديگر حدود و قصاص يعنى قانون جزاى اسلام اجرا نشود يا انواع مالياتهاى مقرر گرفتهنشود يا دفاع از سرزمين و امت اسلام تعطيل گردد.
اين حرف كه قوانين اسلام تعطيلپذير يا منحصر و محدود به زمان يا مكانى است برخلاف ضروريات اعتقادى اسلام است.
بنابراين چون اجراى احكام پس از رسول اكرم صلى الله عليه و آله و تا ابد ضرورت دارد تشكيل حكومت و برقرارى دستگاه اجرا و اداره ضرورت مىيابد.
بنابراين، به ضرورت شرع و عقل آنچه در دوره حيات رسول اكرم صلى الله عليه و آله ، زمان اميرالمؤمنين علىبن ابيطالب عليه السلام لازم بوده يعنى حكومت و دستگاه اجرا و اداره پس از ايشان در زمان ما لازم است.
هر كه اظهار كند كه تشكيل حكومت اسلامى ضرورت ندارد منكر ضرورت اجراى احكام اسلام شده و جامعيّت احكام و جاودانگى دين مبين اسلام را انكار كردهاست.(ولايت فقيه، ص20 - 18)
اقتصاد اسلامى و حفظ منافع محرومين
ارائه طرحها و اصولاً تبيين جهتگيرى اقتصاد اسلام در راستاى حفظ منافع محرومين و گسترش مشاركت عمومى آنان و مبارزه اسلام با زراندوزان، بزرگترين هديه و بشارت آزادى انسان از اسارت و فقر و تهيدستى به شمار مىرود.
و بيان اين حقيقت كه صاحبان مال و منال در حكومت اسلام هيچ امتيازى و برترىاى از اين جهت بر فقرا ندارند و ابداً اولويتى به آنان تعلّق نخواهدگرفت، مسلّم راه شكوفايى و پرورش استعدادهاى خفته و سركوب شده پابرهنگان را فراهم مىكند.(صحيفه نور، ج20، ص128)
وحشت جهانخواران از روح اقتصاد اسلام
جهانخواران به همان ميزان كه از شهادتطلبى و ساير ارزشهاى ايثارگرانه ملّت ما واهمه دارند از گرايش و روح اقتصاد اسلام به طرف حمايت از پابرهنگان در هراساند.
و مسلم هر قدر كشور ما به طرف فقرزدايى و دفاع از محرومان حركت كند اميد جهانخواران از ما منقطع و گرايش ملّتهاى جهان به اسلام زيادتر مىشود.(صحيفه نور، ج20، ص129)
رابطه اقتصاد و فرهنگ
نظر ما به اقتصاد نيست مگر به طور آلت، نظر ما به فرهنگ اسلامى است، كه اين فرهنگى اسلامى را از ما جدا كردند. و غرب در شرق آنطور نفوذ كرد كه شرق خودش را باخت و محتواى بسيار از جوانان ما را گرفت.(صحيفه نور، ج7، ص72)
وابستگى اقتصادى ريشه همه وابستگىها است
اگر مملكت شما در اقتصاد نجات پيدا نكند و وابستگى اقتصادى داشته باشد، همه جور وابستگى دنبالش مىآيد، و وابستگى سياسى هم پيدا مىكنيم، وابستگى نظامى هم پيدا مىكنيم، براى اينكه وقتى ما چيزى نداشتيم دستمان به طرف آمريكا دراز مىشود و آمريكا همه چيز را به ما تحميل مىكند.
ما وقتى مىتوانيم زير بار او نرويم كه قدرتمند باشيم.(صحيفه نور، ج11، ص117)
جنگ اقتصادى و محاربه بين اسلام و كفر
ما اگر اقتصاد خود را تاب خارج نمائيم ممكن است روزى خارجىها نخواهند چيزى به ما بدهند، وقتى كه درها را بستند بايد تسليم آنها بشويم تا هر چه مىگويند عمل كنيم و اين شايسته يك مملكت اسلامى و جمهورى اسلامى نيست كه پيوسته در اقتصادش، در گندمش، در جو و در برنجش وابسته به غير باشد.
بايد با همّت كشاورزان و قشرهاى مختلف و با هيأت دولت به كشاورزان كمك بكنند و اينكه همه يك وظيفه را احساس بكنند تا مشكلات حل شود.
گاهى انسان مىخواهد براى منافعش يك كارى بكند گندم زايد شود كه منفعت ببرد، اين مسئلهاى است كه در اختيار خودش مىباشد، اگر نخواست هم نمىبرد. الآن كشور شما در يك حالى است كه وظيفه شرعى و الهى است كه كارى بكنيد تا وابسته به غير نباشيد.
شما در حال جنگيد، در حال جنگ اقتصادى و اين خود يك محاربهاى بين اسلام و كفر است.
براى كشاورزان و براى كسانى كه مىتوانند كمك به كشاورزها بكنند تكليف است كه كشاورزى امسال طورى شود كه ان شاءاللَّه خودكفا بشويم و در سالهاى بعد صادرات داشته باشيم.
اين تنها موعظه نيست، كه مردم خوب است اين كار را بكنند، نجات دادن يك كشور اسلامى از زير بار ظلم و از زير بار استعمار است.
نجات دادن مملكت اسلامى يك تكليفى است كه انسان موظف است انجام بدهد.(صحيفه نور، ج11، ص116 - 117)
استقلال در كسب علوم و صنعت
... احتياج ما پس از اين همه عقبماندگى مصنوعى به صنعتهاى بزرگ كشورهاى خارجى حقيقى است انكارناپذير، و اين به آن معنا نيست كه ما بايد در علوم پيشرفته به يكى از دو قطب وابسته شويم.
دولت و ارتش بايد كوشش كنند كه دانشجويان متعهد را در كشورهايى كه صنايع بزرگ پيشرفته را دارند و استعمار و استثمارگر نيستند بفرستند. و از فرستادن به آمريكا و شوروى و كشورهاى ديگر كه در مسير اين دو قطب هستند احتراز كنند. مگر انشاءاللَّه روزى برسد كه اين دو قدرت به اشتباه خود پى برند در مسير انسانيّت و انساندوستى و احترام به حقوق ديگران واقع شوند.(صحيفه نور، ج21، ص194)
مردم را در تجارت، صنعت و كشاورزى شريك كنيد
امّا راجع به تجارت، راجع به صنعت، راجع به اينها اگر مردم را شريك خودتان نكنيد موفق نخواهيد شد. يعنى نمىشود يك جمعيّت كثيرى را بدون شركت خود جمعيّت، بدون شركت، مثل اين است كه ما بخواهيم چيز راكشاورزى را ما، خود دولت بكند! خوب، كشاورزى، كه نمىتواند دولت كشاورزى بكند.
كشاورزى را بايد دولت تأييد بكند كشاورزها كشاورزى كنند.
تجارت هم همين جور است، صنعت هم همين جور است. صنايعى ك مردم ازشان نمىآيد البتّه بايد دولت بكند، كارهايى را كه مردم نمىتوانند انجام بدهند، دولت بايد انجام بدهد.
كارهايى كه هم دولت مىتواند انجام بدهد و هم مردم مىتواند انجام بدهند مردم را آزاد بگذاريد كه آنها بكنند، خودتان هم بكنيد، جلوى مردم را نگيريد. فقط يك نظارتى بكنيد كه مبادا انحراف پيدا شود، مبادا يك وقتى كالاهايى بياورند كه مخالف با اسلام است، مخالف با صلاح جمهورى اسلامى است.(صحيفه نور، ج19، ص35)
خودكفايى در امر كشاورزى
ما امروز اگر بخواهيم با اين قدرت بزرگ مواجه باشيم و در اين ميدان شكست نخوريم احتياج به چند امر داريم: يكى اينكه ما اقتصاد خودمان را طورى كنيم كه خودكفا باشيم، كه اوّلش قضيه زراعت است...
شما مىدانيد كه اگر يك مملكتى در اقتصاد، خصوصاً اين رشته اقتصاد كه نان مردم است، در اين احتياج به خارج پيدا كند، و يك احتياج مبرمى كه نتواند خودش اداره كند خودش را، و بايد او را اداره كنند، اين وابستگى اقتصادى آن هم در اين رشته (كشاورزى)موجب اين مىشود كه ملّت ايران، مملكت ايران تسليم بشود به ديگران.(صحيفه نور، ج11، ص100)
آزادى، استقلال و حفظ منافع مردم
... ما نه چاههاى نفت را مىبنديم و نه درهاى مملكت را به روى خود مىبنديم و نه كشور را به بازار مصرف هر چه كه غرب مىسازد مىخواهد به ما تحميل كند تبديل مىكنيم.
ما از نفت استفاده خواهيم كرد ولى دليلى ندارد كه هميشه صادر كننده آن باشيم. ما چيزى را كه نداريم و به آن نياز داريم از خارج مىخريم، ولى چرا خود توليد كننده مايحتاج خود نباشيم؟
سياست ما هميشه بر مبناى حفظ آزادى، استقلال و حفظ منافع مردم است كه اين اصل را هرگز فداى چيزى نمىكنيم.(صحيفه نور، ج3، ص49)
تمدّن بر پايه شرافت و انسانيت
ما مىخواهيم زندگى فقيرانه داشتهباشيم ولى آزاد و مستقل باشيم، ما اين پيشرفت و تمدّنى كه دستمان پيش اجانب دراز باشد را نمىخواهيم.
ما تمدّنى را مىخواهيم كه بر پايه شرافت و انسانيّت استوار باشد و بر اين پايه صلح را حفظ نمايد.
ما بايد زحمت بكشيم تا در همه جناحها خودكفا باشيم. امكان ندارد كه استقلال به دست بيايد قبل از اينكه استقلال اقتصادى داشتهباشيم.
اگر ما بنا باشد كه در اقتصاد احتياج داشته باشيم در چيزهاى ديگر هم وابسته خواهيم شد.
و همين طور اگر در فرهنگ ما وابستگى داشتهباشيم در اساس مسايل وابستگى پيدا مىكنيم.(صحيفه نور، ج10، ص105)