previos pagemenu pagenext page


تا چه رسد به دوران حيات در عالم خارج از طبيعت كه همه نور است و صفا و لذت و سرور، و جهان طبيعت با همه فريبايى خود، نسبت به لذات آن عالم قدر قابل ملاحظه‏اى ندارد و آنان را كه پس از انتقال از اين نشأه فى مَقْعَدِ صِدْقٍ عِنْدَ مَليكٍ مُقْتَدِرٍ (7) هستند چه اعتنايى به اعتبارات پوچ و هيچ اين جهان تواند بود؟

بلكه از آن جهت است كه اولياء حق مظاهر رحمت الهيه‏اند و وجودشان در همه عوالم منشأ خيرات و بركات است، از اين رو راضى نيستند كه احدى از موجودات از كمال مطلوب خود بازماند و تا آنجا كه امكان دارد و با اختيار منافات ندارد و موافق با نظام اتم خلقت است از ارشاد و دستگيرى خلق خدا مضايقه ندارند، حتى پس از انتقال از اين عالم به جوار رحمت الهى.

به هر حال در ميان ابعاد روحى امام، بعد عرفانش از دير زمان براى اين ناچيز خيره كننده بود و موقعى كه آوازه شجاعت و درايت و قاطعيت و ديگر فضايلشان زبانزد همه بود، مرا حالت تأثر و تأسفى بود كه چرا بعد عرفان امام همچنان از مردم پوشيده است؟ و بارها اين تأسفم را به دوستان اظهار كرده بودم و لكن خداى را شكر كه با طبع كتاب پرواز در ملكوت از اين راز پنهان تا حدودى پرده برداشته شد. هر چند جلد اول آن كتاب كه در زمان طاغوت به طبع رسيد و مطالب امام كه نمايانگر مقام عرفانش بود با نام مستعار استاد الهى ما در آن كتاب آمده است، ولى بحمد اللّه طبع و نشر جلد دوم آن كتاب در دوران حكومت جمهورى اسلامى بود و شيفتگان حقايق عرفانى را راهگشايى براى شناخت اين بعد روحى امام گرديد. مطالعه دقيق اين كتاب پر از معارف اسلامى را به صاحبدلان توصيه مى‏كنم. و علاوه بر اين چند جلسه تفسير امام كه به وسيله رسانه‏ها در سطح جهان پخش شد، گوشه ابرويى بود از جمال عرفانى امام كه نشان داده شد. و خداى را بسى سپاسگزارم كه در رابطه با آرزويى كه داشتم موفقم داشته است كه اكنون شرح دعاى سحر را با اجازه‏اى كه حضرت امام به اين حقير عنايت فرمودند ترجمه و منتشر سازم و جلوه تازه‏اى باشد از جمال عرفانى امام. در مقدمه اين شرح چند نكته به خوانندگان عزيز تذكر داده مى‏شود:

1- به طورى كه از تاريخ كتاب پيداست تأليف آن به سال 1347 هجرى قمرى بوده، يعنى فقط 27 بهار از عمر امام گذشته بود كه دست به تأليف اين كتاب زده‏اند و به خاطر دارم در دوران تحصيلم در قم، يعنى پيش از شهريور 1320 از امام شنيدم كه فرمود شرح دعاى سحر اولين تأليف من است.

2- با اينكه مطالب اين كتاب در سطح عالى بود و اكتفا به ترجمه آن بدون توضيح لازم از تعداد استفاده كنندگان مى‏كاست، معذلك به طورى كه ملاحظه مى‏شود بجز در موارد كمى تنها به ترجمه پرداخته شده است و از توضيح خوددارى شده است به دو جهت: اولا بضاعت علمى مترجم كافى نبود كه مطالب كتاب را آنچنان كه شايد توضيح و تشريح نمايد. ثانيا سنت معمول ميان فلاسفه و دانشمندان علوم عاليه آن است كه بنا ندارند اين گونه مطالب به صورتى باشد كه زبانزد عوام و افراد بى‏بهره از دانش كافى گردد، كه در اين صورت از طرفى حريم مقدس حكمت الهى محفوظ نمانده و از طرفى موجب اضلال و گمراهى افرادى كه نتوانند مطالب را آنچنان كه هست درك كنند، خواهد بود. من عاجزم ز گفتن و خلق از شنيدنش.

و اين سنّت حسنه مورد تقرير و امضاى اولياى خدا نيز هست چنانكه در حديث است:

نحن معاشر الانبياء لا نكلّم النّاس الاّ على قدر عقولهم.

ما پيامبران با مردم به اندازه عقلشان سخن مى‏گوييم.

دانه هر مرغ اندازه وى است طعمه هر مرغ انجيرى كى است؟
طفل را گر نان دهى بر جاى شير طفل مسكين را از آن نان مرده گير
چونكه دندانها برآرد بعد از آن هم بخود گردد دلش جوياى نان
مرغ پر نارسته چون پرّان شود لقمه هر گربه درّان شود

بلكه هدف اصلى از اين ترجمه و نشر، حفظ تراث علمى امام و شناساندن بعد عرفانى وى و نيز رساندن حكمت به اهل حكمت است تا قدر حكمت ضايع نشود و اهل آن محروم نمانند. و السلام علينا و على عباد اللّه الصالحين.

العبد المفتاق إلى رحمة ربه:

السيد احمد الفهرى

خطبه مؤلف‏

(بسم اللّه الرّحمن الرّحيم سپاس خداى را كه جلوه جمالش بر ساكنان ملك و ملكوت گسترش يافته، و شعاع حسنش بر اهالى عوالم جبروت و لاهوت درخشيدن گرفته است؛ از غيب هويّت با جمالى هر چه زيباتر جلوه‏گرى كرد و بجز حجاب جلال برقعى نداشت، و با ظهور هر چه ظاهرتر كه او راست در پس پرده غيب پنهان گرديد و ظهور هر چيزى نمايشى از جمال اوست. در جلوه‏گاه‏هاى صفاتش از عين جمع، ذاتش جلوه‏گرى كرد، و در لباس آيات و نشانه‏هايش از مقام گنج پنهانى‏(8) با صفاتش ظهور كرد، و كليد درهاى بسته غيب ارواح و شهود اشباح فقط نزد اوست پس منزه است خدايى كه به بلند آسمان صعود كرد و به زمين پست هبوط نمود، و (به مضمون آيه) اوست كه هم در آسمان خداست و هم در زمين، و (به مضمون روايت) اگر به پست‏ترين زمين فرود آييد، هر آينه بر خدا فرود خواهيد آمد.

و درود و سلام بر آن كس كه كليد باب وجود، و رابط در ميان شاهد و مشهود است، و غيب هويت را باب الابواب، رداى عمائيت (9)

بر دوش و حضرات خمسه الهيه (10)را حافظ است، همان كسى كه در مقام قرب به فقر ذاتى خود رسيد، و در مقام امتثال امر او پايدارى كرد، دايره وجود را سرآغاز بود و سرانجام، و سلسله كمال را حلقه آخرين بود و سرسلسله، يعنى محمد، كه درود خدا بر او باد و بر فرزندان او كه از جانب خدا برگزيده شده‏اند؛ آنان كه خداوند به وسيله ايشان درهاى خيرات را گشود، و با شناخت آنان خداى تعالى شناخته شد، آنانند اسباب پيوند آسمان الوهيت به زمين‏هاى مخلوقيت، ظاهرشان آراسته به ولايت، و باطنشان منور به نور نبوت و رسالت (11)راهنمايانى كه با هدايت تكوينيه در نهان، و با هدايت تشريعيه در آشكار و عيان راهنمايى مى‏كنند؛ آنانند نشانه‏هاى كامل و انوار فروزان حق.

و لعنت و نفرين بر دشمنانشان باد كه نمودار شيطانند و چهار پايانى هستند به هيكل انسان؛ مخصوصا بر اصل و ريشه درخت ناپاك. نفرين بر آنان تا روزى كه محشور شوند به صورتهايى كه سيماى ميمونها از آنان زيباتر باشد، تا به سزاى كارهايى كه انجام داده‏اند برسند.

علت تأليف كتاب

و بعد چنين گويد فقير درگاه پروردگار عظيم، و مفتخر به انتساب به رسول كريم، سيد روح اللّه فرزند سيد مصطفى موسوى خمينى- كه هر دو را آمرزش باد- از آنجايى كه يكى از بزرگترين نعمت‏ها بر بندگان و رحمت گسترده در ميان اهل شهرها دعاهايى است كه از گنجينه‏هاى وحى و شريعت و حاملان دانش و حكمت نقل شده است، زيرا همين دعاهاست كه رابطه معنوى ميان خالق و مخلوق، و رشته پيوند ميان عاشق و معشوق است، و وسيله‏اى است براى درآمدن به اندرون قلعه محكم، و چنگ زدن به آن دستاويز استوار و ريسمان پر توان، و روشن است كه به اين غرض نهايى و مقصد اعلى امكان وصول نيست مگر آنكه به هر اندازه كه ممكن است به معناى دعاها توجه يافته و به مقدار توانايى به سرّ و حقيقت آنها پى برده شود، و من ديدم كه دعايى كه مشهور است و به نام دعاى مباهله ناميده شده است و از ائمه اطهار عليهم السّلام در سحرگاهان براى توسل به نور الانوار نقل شده، از دعاهايى است كه قدرش جليل‏تر و منزلتش رفيع‏تر است، زيرا آن دعا شامل صفات حسناى الهى و امثال علياى ربوبى است و اسم اعظم و تجلّى اتمّ اقدم در آن دعاست، پس خواستم كه آن را از بعضى جهات به مقدار آمادگى خويش، با توانى اندك و آگاهى ناچيزى كه دارم شرح كنم، ولى حرباء (12) را چه رسد كه بخواهد خورشيد تابان را توصيف كند، و يا بيمار چشم كجا تواند كه قصد نگاه كردن به تابش نور آن را نمايد! و لكن مى‏گويم و به راستى مى‏گويم كه:

نزد سليمان رسيد مرغك مسكين ران ملخ در دهان به پيشكش دوست
از پى عذر قصور خدمت خود گفت هديه هر كس به قدر منزلت اوست‏(13)

اكنون من با طلب توفيق از پروردگار مهربان و مددجويى از روانهاى پاك و نفس‏هاى پاكيزه پيامبران بزرگ و اولياء بزرگوار به مقصودم آغاز مى‏كنم.

اللّهُمَّ انّى اسْئَلُكَ مِنْ بَهائِكَ بِابْهاهُ، وَ كُلُّ بَهائِكَ بَهِىُّ، اللَّهُمَّ انّى اسْئَلُكَ بِبَهائِكَ كُلِّهِ.

ح 1ح بار الها از تو سؤال مى‏كنم به زيباترين زيبايى‏ات، و همه زيبايى تو زيبا است، خداوندا از تو سؤال مى‏كنم به همه زيبايى‏ات.

جامعيت انسان همه عوالم را اللّهمّ) دعا كننده كه مى‏گويد: اللهم، اصل اين كلمه يا اللّه است (و مثل اين است كه يا اللّه گفته است).

بدان كه انسان، تنها وجودى است كه جامع همه مراتب عينى و مثالى و حسى است و تمام عوالم غيب و شهادت و هر چه در آنهاست در وجود انسان پيچيده و نهان است، چنانكه خداى تعالى مى‏فرمايد: خداوند همه نامها را به آدم آموخت.

و مولاى ما و مولاى همه توحيديان (صلوات اللّه عليه) بنابر نقل بعضى شعرى بدين مضمون فرموده است:

تو پندارى همين جرم صغيرى جهانى در نهاد تو نهان است

بنابراين آدمى با ملكيان، ملكى است، و با ملكوتيان ملكوتى، و با جبروتيان جبروتى. و روايت شده از آن حضرت و حضرت صادق عليهما السّلام كه فرمودند: بدان كه صورت انسانى بزرگترين حجت‏هاى الهى است بر خلقش، و او همان كتابى است كه خداى تعالى آن را با دست خود نوشته است، و او همان هيكلى است كه آن را با حكمت خود بنايش نموده، و اوست مجموعه صورت جهانيان، و اوست مختصرى از لوح محفوظ، و او بر هر غايبى شاهد است، و اوست راه راست به هر گونه خير و نيكى، و همان راهى است كه در ميان بهشت و دوزخ كشيده شده است.

پس انسان خليفه خداست بر خلق او، و بر صورت الهى آفريده شده است، (14) متصرف در بلاد خداست و خلعت‏هاى اسماء و صفات خداوندى را در بر كرده و در گنجينه‏هاى ملك و ملكوت او نفوذ دارد، روحش از حضرت الهيه بر او دميده شده، ظاهرش نسخه‏اى است از ملك و ملكوت، و باطنش گنجينه‏هاى خداى لا يموت. و چون جامع همه صورتهاى كونيه الهيه بود، از اين رو در تحت تربيت اسم اعظمى كه به همه اسماء و صفات محيط بود و بر همه رسم‏ها و تعيّن‏ها حكومت داشت قرار گرفت، پس رب انسان جامع كامل همانا حضرت الهيه است و سزاوار است كه او خداى را به نامى كه با مقامش تناسب دارد و او را از امورى كه با او سازگار نيست محافظت مى‏كند بخواند، و از اين روست كه بايد در مقام استعاذه و پناهندگى از شيطان رجيم به نام اللّه پناهنده شود نه ديگر نامها، و طبق آيه قُلْ اعُوذُ بِرَبِّ النّاسِ به او امر شده است تا به پروردگار مردم پناهنده شود از شر كسى كه با مرتبه او و كمالات او ضديت و تنافر دارد، و آن وسوسه باطنى است، و پناه به خدا برد از كسى كه در باطن او وسوسه ايجاد مى‏كند و در راه معرفت، راهزن اوست.

عارف كامل كمال الدين عبد الرزاق كاشانى در تأويلات مى‏گويد:

انسان همان وجود جامعى است كه همه مراتب وجود را در انحصار خود قرار داده است. پس پروردگارى كه او را ايجاد كرده و كمال انسانى را به او افاضه فرموده همان ذات خداوندى است، به اعتبار همه اسماء به حسب بدايت كه از آن به اللّه تعبير مى‏شود، و از اين روست كه خداى تعالى به شيطان فرمود: چرا سجده نكردى به آنچه من با دو دستم او را آفريدم؟ دو دست متقابل، مانند دو دست لطف و قهر و يا دو دست جلال و جمال كه شامل همه اسماء است.

در سرّ ابتدا به اللهم در اكثر دعاها

پس كسى كه بازگشت انسان را از اسفل سافلين به عهده گرفته و او را از دوزخ تاريك، به محل كرامت و امن الهى باز مى‏گرداند و از تاريكى‏ها به نور مى‏كشاند و از راهزنان سلوك محافظت مى‏كند همان اللّه است، چنانكه فرمود: اللّه ولىّ كسانى است كه ايمان آورده‏اند و آنان را از تاريكى‏ها به نور مى‏كشاند. پس سالك كه با قدم معرفت سلوك إلى اللّه مى‏كند مانند مسافرى است كه در راه وحشتناك تاريكى، بار سفر به سوى حبيب خود را بسته است و شيطان، راهزن اين راه است و خداى تعالى با اسم جامع محيطش حافظ و نگهبان اوست، پس بر دعا كننده و سالك لازم است كه به نگهبان و مربى خود توسل جسته و با گفتن اللهم يا يا اللّه تضرع به او نمايد. و سرّ اينكه بيشتر دعاها با اين كلمه شروع مى‏شود همين است، گر چه از نظرى تمسك جستن به ديگر اسماء الهيه خوب است و آن نظر عبارت است از استهلاك تعين‏هاى اسمائى و صفاتى در احديت جمع، چنانكه در سرّ اينكه در جملات اين دعا پس از اثبات افضليت، دوباره بازگشت نموده و مى‏گويد: همه بهاى تو بهى است و همچنين بقيه جملات، چنانكه خواهيم گفت.

من گفتن در دعاها منافاتى با فقر ذاتى ندارد انّى) گفتن كلمه من در اينجا نه براى اثبات منيّت است، زيرا اظهار منيّت با گدايى منافات دارد، در صورتى كه دعا كننده مى‏گويد من از تو سؤال مى‏كنم و گدايى مى‏كنم، بلكه اين من گفتن مانند شما گفتن است كه خداى تعالى مى‏فرمايد: شما نيازمندان به خدا هستيد. با اينكه شمايى كه سواى حق باشد خود ملاك استغناء و بى نيازى است نه ملاك فقر و نيازمندى. پس آنچه با مقام سالك الى اللّه منافات دارد آن گونه استقلال و بى‏نيازى است كه در كلمه شما در آيه شريفه إِنْ هِيَ إِلاَّ أَسْماءٌ سَمَّيْتُموها أَنْتُمْ (اين‏ها نامهايى است كه شما آنها را نامگذارى كرده‏ايد) ذكر شده، و اما در مقام اظهار ذلت و اظهار فقر اثبات انانيت نكوهيده نيست، بلكه اصلا از باب اثبات انانيت نيست، مانند كلمه شما است كه در آيه شريفه: اى مردم شما نيازمندان به خدا هستيد آمده است، بلكه حفظ مقام عبوديت و توجه به نياز و تنگدستى اگر در حالت صحو دوم (صحو بعد از محو)(15)باشد خود يكى از تمام‏ترين مراتب انسانيت است.

چنانكه در روايت شريفه بنابر آنچه گفته شده به آن اشاره شده است كه رسول خدا صلّى اللّه عليه و آله و سلّم فرمود: برادرم موسى از چشم راست نابينا بود، و برادرم عيسى از چشم چپ نابينا بود، و اين منم كه هر دو چشمم بيناست.

پس بنا بر اين روايت، حفظ مقام كثرت در وحدت و وحدت در كثرت، براى احدى از انبياء مرسل ميسر نشده مگر براى خاتم پيامبران بالاصاله و براى اوصياء آن حضرت به تبعيت او؛ درود خداوند بر همه آنها باد.

دستور دعا كردن‏

اسْئَلُكَ) از تو سؤال مى‏كنم. سؤال اگر به زبان استعداد شد دست رد به سينه سائل نمى‏خورد و دعايش پذيرفته و مستجاب خواهد شد، زيرا فاعل و كسى كه خواسته را انجام مى‏دهد تمام و فوق تمام است و فيض آن حضرت، كامل و فوق كمال است و اگر فيض، ظهور ندارد و افاضه نمى‏شود از ناحيه نقصان استعداد است. پس اگر پذيرنده، استعداد پذيرش فيض را داشته باشد فيض الهى از خزينه‏هايى كه پايان ندارد و كمبودى در آنها ايجاد نمى‏شود و از معادن فيضى كه غير متناهى است و نقصان پذير نيست، بر او افاضه خواهد شد.

در حقيقت اخلاص‏

پس دعا كننده را سزاوار چنين است كه تا مى‏تواند باطن خود را منزه كند و آن را از آلودگى‏ها و ملكات پست تهى سازد تا دعايش از مرحله گفتار به مقام حال، و از مقام حال به لسان استعداد رسد و از ظاهر به باطن سرايت كند تا دعايش مستجاب گردد و به مقصدش نائل شود. پس كوشش كن تا مگر باطنت دعا كند و باطنت طالب باشد تا درهاى ملكوت بر قلبت گشوده شود و اسرار جبروت بر سرّت و ضميرت منكشف گردد و كشتى عقلت در درياهاى خير و بركات به حركت درآمده، به ساحل‏هاى نجات برسد و تو را از گردابهاى هلاك نجات بخشد و با دو بال (علم و عمل) از اين سراى تاريك و خانه هلاكت و بدبختى به عالم انوار پرواز نمايد. و مبادا در مقابل اين صفات حسنى و امثال عليا كه آسمان‏ها و زمين‏ها بر آنها استوار است و همه عوالم با نور آنها روشن است، رسيدن به شهوتهاى پست و لذتهاى فانى و پوسيده و غرضهاى حيوانى و كمالات چهارپايان و درندگان را در نظر داشته باشى، بلكه بايد در طلب كرامتهاى الهى و انوار عقلى و كمالات لايق مقام انسان به عنوان آنكه انسان است، باشى و بهشتى را كه به پهناى آسمان‏ها و زمين طلب كنى. تازه اين هم در ابتداى سير و سلوك است و گر نه نيكى‏هاى نيكمردان براى مقربين گناه محسوب مى‏شود. بنابراين، عارف كامل كسى است كه قلب خود را همچون هيولى كه هر صورتى را مى‏پذيرد آماده پذيرش هر صورتى سازد كه محبوب، آن صورت را به آن قلب بدهد و هيچ صورت و فعليّتى را از پيش خود مطالبه نكند، و از هر دو عالم بگذرد و به هر دو نشأه پشت پا زند، چنانكه عارف شيراز گويد:

در ضمير ما نمى‏گنجد به غير از دوست كس هر دو عالم را به دشمن ده كه ما را دوست بس

و در جاى ديگر گويد:

نيست در لوح دلم جز الف قامت دوست چه كنم حرف دگر ياد نداد استادم

و اين است حقيقت آن اخلاصى كه در روايت به آن اشاره شده كه هر كس چهل روز براى خدا اخلاص از خود نشان دهد چشمه‏هاى حكمت از دل او بر زبانش جريان مى‏يابد. و در كافى از امام رضا عليه السّلام نقل شده است كه امير المؤمنين عليه السّلام مى‏فرمود: خوشا به حال كسى كه عبادت و دعا را براى خدا خالص كند، و دلش را به آنچه چشمش مى‏بيند مشغول نسازد، و ياد خدا را به آنچه گوشش مى‏شنود فراموش نكند، و به آنچه به ديگرى داده شده سينه‏اش اندوهگين نگردد.

پس مرگ بر بنده‏اى كه ادعاى بندگى كند آنگاه آقا و مولاى خود را به اسماء و صفاتى بخواند كه آسمان‏هاى ارواح و زمين‏هاى اشباح با آن اسماء و صفات استوار است، ولى خواسته‏اش شهوتهاى نفسانى و رذايل حيوانى باشد و تاريكيهايى را بخواهد كه روى هم انباشته شده است و رياست‏هاى باطل و دست باز و قدرت كامل در شهرها و مسلط شدن بر بندگان خدا خواسته او باشد.

تو را ز كنگره عرش مى‏زنند صفير ندانمت كه در اين دامگه چه افتاده است؟

و اى خوشا به حال بنده‏اى كه پروردگارش را به خاطر خود او عبادت كند و خالص براى او شده باشد و بجز او منظورش نباشد و شهوتهاى دنيوى و مقامات اخروى را خريدار نباشد.

غلام همت آنم كه زير چرخ كبود ز هر چه رنگ تعلق پذيرد آزاد است

مِنْ بَهائِكَ بِابْهاهُ وَ كُلُّ بَهائِكَ بَهِىٌّ، اللَّهُمَّ انّى اسْئَلُكَ بِبَهائِكَ كُلِّهِ.

كلمه مِنْ بَهائِكَ (از نظر ادبى) متعلق است به ابْهاهُ و آن متعلق است به اسْئَلُكَ يعنى سؤال مى‏كنم از تو به زيباترين زيبايى‏ات. و همچنين جملات ديگر دعا (16)

طريقه سلوك شيخ الانبياء

بدان كه اگر كسى با قدم معرفت، سلوك إلى اللّه كند به هدف نهايى خود نخواهد رسيد و در احديّت جمع، مستهلك نخواهد شد و پروردگار خود را به صفت اطلاق مشاهده نخواهد كرد، مگر آنكه در مقام سلوك منزلها، درجه‏ها، مرحله‏ها و معراجهاى از خلق به سوى حقّ مقيد را پشت سر بگذارد و كم‏كم قيد را زايل كند و از نشأه‏اى به نشأه ديگر و از منزلى به منزل ديگر منتقل شود، تا آنكه به حق مطلق منتهى گردد، چنانكه در كتاب الهى به آن اشاره شده است و نحوه سلوك شيخ الانبياء حضرت إبراهيم (عليه و عليهم الصلاة و السلام) اينچنين بوده است آنجا كه مى‏فرمايد: چون تاريكى شب او را فرا گرفت ستاره‏اى را ديد، گفت همين است پروردگار من (تا آنجا كه مى‏گويد) من روى خود به سوى كسى كردم كه آسمان‏ها و زمين را از عدم به وجود آورده است و از بتان كناره گرفتم و اسلام آوردم و من از مشركان نيستم. و بدين ترتيب آن حضرت به تدريج از ظلمات عالم طبيعت به عالم ربوبيت بالا رفت.


previos pagemenu pagenext page