نام كتاب: جهاد اكبر يا مبارزه با نفس
اثر: امام خمينى (س)
بسم اللّه الرحمن الرحيم
انسان شگفتآورترين و پيچيدهترين خلق خداست. موجودى كه علاوه بر غرائز طبيعى و حيوانى و واكنشهاى جسمانى داراى فطرت و شخصيتى روحانى است كه از ديگر موجودات زنده ممتاز گرديده است؛ موجودى كه مىانديشد، انتخاب مىكند و با تدبير عقلانى و تلاش جسمانى مشكلات را براى نيل به زندگى بهتر از پيش پاى خود برمىدارد و به موازات اين تلاش، تاريخ حيات خويش را مىسازد و بر معارف به ارث رسيده از پيشينيان مىافزايد و راه را براى تحولات سريعتر و تسلط بيشتر آيندگان بر طبيعت و كشف مجهولات هموار مىسازد. ولى افسوس كه در هياهوى كوششهاى آدمى براى نيل به اميال و مقاصد خويش و در غوغاى درگيرى انسان و طبيعت حقيقتى بس گرانبها به فراموشى سپرده مىشود و آن: نفس و جوهر شخصيت انسانى و به تعبيرى ديگر خود انسان و تربيت و تزكيه نفس و ساختن انسان متعالى است، انسانى كه خالق هستى او را اشرف مخلوقات لقب داده و مفسّرين واقعى وحى در باب شناختش فرمودهاند: من عرف نفسه فقد عرف ربّه.
آرى، خود فراموشى و ناديده انگاشتن ابعاد لا يتناهى روح آدمى و بىتوجهى نسبت به استعدادهاى بشر در پيمودن سير كمالات و فضائل اخلاقى، دردى است كه اغلب جوامع بشرى بدان مبتلا گرديدهاند و حاكميت تكنولوژى و زندگى ماشينى و همچنين سلطه مادهگرايان و دنيا پرستان بر بخشى وسيع از مناطق جهان از يكسو و ناتوانى مكاتب و انديشههاى مختلف در ارائه مسيرى روشن و تفسيرى مطمئن از انسان، بر اين سير قهقرايى و از خود بيگانگى افزودهاند. و در اين ميان تنها مناديان توحيد و انبيا و پاسداران حريم ارزشها و معنويتها بودهاند كه تربيت انسان را وجهه جهاد مستمر خويش قرار داده و همنوا با چراغ عقل و نداى فطرت جامعه انسانى را به سوى كمالات و ارزشهاى متعالى هدايت كردهاند و حقيقتا آنچه كه در تاريخ حيات بشرى از افتخارات و ارزشهاى بزرگ و تمدنهاى راستين بر جاى مانده، نتيجه همان مجاهدتهاست.
انقلاب اسلامى كه در عصر حاضر با همت يكى از مردان خدا در عين ناباورى جهانيان پديدار گشت در ماهيت خويش تنها يك جنبش سياسى و يا شورشى مردمى براى سرنگونى نظامى ستمگر نبود بلكه پيش از آن رستاخيزى فرهنگى و اخلاقى بود كه انسان درمانده معاصر را به بازيابى فطرت الهى خود فرا مىخواند. بنيانگذار جمهورى اسلامى در وصيتنامه جاويدش در باب ماهيت انقلاب عظيمى كه آغاز كرده، فرمود: در جهان حجم تحمل زحمتها و رنجها و فداكاريها و جان نثاريها و محروميتها مناسب حجم بزرگى مقصود و ارزشمندى و علوّ رتبه آن است. آنچه را كه شما ملت شريف و مجاهد براى آن بپا خاستيد و دنبال مىكنيد و براى آن جان و مال نثار كرده و مىكنيد و والاترين و بالاترين و ارزشمندترين مقصدى است و مقصودى است كه از صدر عالم در ازل و از پس اين جهان تا ابد عرضه شده است و خواهد شد و آن مكتب الوهيت به معنى وسيع آن و ايده توحيد با ابعاد رفيع آن است كه اساس خلقت و غايت آن در پهناور وجود و در درجات و مراتب غيب و شهود است؛ و آن در مكتب محمدى- صلّى اللّه عليه و آله و سلّم- به تمام معنى و درجات و ابعاد متجلّى شده و كوشش تمام انبياء عظام- عليهم سلام اللّه- و اولياء معظّم- سلام اللّه عليهم- براى تحقق آن بوده و راهيابى به كمال مطلق و جلال و جمال بىنهايت جز با آن ميسر نگردد، آن است كه خاكيان را بر ملكوتيان و برتر از آنان شرافت داده و آنچه براى خاكيان از سير در آن حاصل مىشود، براى هيچ موجودى در سراسر خلقت در سرّ و علن حاصل نشود.
در منطق امام خمينى مبارزه و ورود در سياست و بدست گرفتن حكومت هدف نيست؛ هدف: پيروز بيرون آمدن از ميدان نبردى است كه خداوند پس از سوگندهاى متوالى و با تأكيد فراوان مىفرمايد: قَدْ افْلَحَ مَنْ زَكّيها وَ قَدْ خابَ مَنْ دَسّيها. هدف: تربيت انسان و هدايت اوست در سير از عالم خاك تا ملكوت اعلى. هدف: تشكيل جامعه و ايجاد محيطى است كه تنها خدا در آن عبادت شود و انوار عبوديت و اخلاص و جلوه ايمان به غيب، ظلمتهاى علايق نفسانى و شهوات دنيايى را محو نمايد و ديدگان بشر را بر پرتو جمال حق در پهنه هستى بينا سازد و توحيد و ابعاد رفيع آن را در تمامى روابط و مناسبات انسانى حاكم گرداند و اين همه ممكن نيست جز با تزكيه نفس، مقولهاى كه حاكمان شرق و غرب از آن بىخبرند و جهان خسته امروز تشنه آن است.
راز عظمت كار امام خمينى و شگفتى تأثير كلام و انديشه آن حضرت بر پيروانش را بايد در همين حقيقت جستجو كرد. آنانكه براى دريافت رمز شعار پيروزى خون بر شمشير و غلبه ياران بىسلاح امام بر مسلحترين حكومت وابسته به آمريكا، با تحليلهاى مادى به دنبال عوامل سياسى و اقتصادى مىگردند، ره به جايى نخواهند برد. آنانكه موفقيت امام خمينى را در تجربه و آموزش شيوههاى مبارزه با نفس و نبرد در ميدان سخت جهاد اكبر نشنيده و نشناختهاند از درك ماهيت انقلاب امام نيز عاجزند.
جهاد اكبر يا مبارزه با نفس عنوان كتاب حاضر و اثر گرانقدر عارفى است كه خود سالها با سير و سلوك و عبادت و معرفت اين مسير پر مخاطره را پيمود. امام خمينى (س) پيش از آنكه علم مبارزه سياسى را آشكارا بدست گيرد و همچنين در بحبوحه مبارزات خويش همواره با تكيه بر مباحثى از اين قبيل به رهروان راهش مىآموخت كه مسير او از جنبشهاى سياسى معمول و سياستمداران حرفهاى جداست و پيروزى واقعى در جهاد سياسى و نظامى و اقتصادى جز با جهاد اكبر و مبارزه با نفس حاصل نخواهد شد.
مطالب اين كتاب، تقرير بيانات امام خمينى در نجف اشرف است كه در آستانه ماه مبارك رمضان و ايام ديگر (1)خطاب به حوزههاى علميه ايراد فرمودند و به همّت ياران امام تنظيم و بارها پيش از پيروزى انقلاب اسلامى در داخل و خارج كشور چاپ و منتشر گرديد. هشدارهاى دردمندانه و رهنمودهاى اخلاقى حضرت امام در آن ايام سخت و توانفرسا، شور ايمان و انگيزههاى الهى را در طلاب و دانشجويان متعهد برمىانگيخت و مسير نهضت را از راه آنان كه با تزكيه نفس بيگانه بودند، جدا مىساخت و بذر اخلاص و ايمان در قلوب جويندگان حقيقت مىكاشت؛ بذرى كه سرانجام به مدد الطاف الهى به بار نشست و جهانيان صحنههايى از اعجاز آن را در روزهاى آتش و خون و پيكار مشت و سلاح در سال 57 و سبقت خيل جوانان مؤمن در پيمودن مسير شهادت و جلوههاى وصف ناشدنى لحظههاى پيكار و مناجات بسيجيان در جبهههاى نبرد پس از آن را شاهد بودند.
اينك در چهارمين سالگرد رحلت آن عبد صالح اين اثر ماندگار را همراه با پانوشتههاى توضيحى و بخش پايانى (تحت عنوان فرازهاى برگزيده) به رهپويان طريق الهيش تقديم مىداريم.
مؤسّسه تنظيم و نشر آثار امام خمينى (س)
يك سال ديگر از عمر ما گذشت. شما جوانان رو به پيرى و ما پيران رو به مرگ پيش مىرويم. در اين يك سال تحصيلى شما به حدود تحصيلات و اندوختههاى علمى خود واقفيد؛ مىدانيد چقدر تحصيل كرده و تا چه اندازه پايههاى علمى خود را بالا بردهايد؛ ليكن راجع به تهذيب اخلاق، تحصيل آداب شرعيه، معارف الهيه و تزكيه نفس چه كرديد؟ و چه قدم مثبتى برداشتيد؟ هيچ به فكر تهذيب و اصلاح خود بوديد؟ و در اين زمينه برنامهاى داشتيد؟ متأسفانه بايد عرض كنم كار چشمگيرى نكرديد، و در جهت اصلاح و تهذيب خود قدم بلندى بر نداشتيد.
حوزههاى علميه همزمان با فراگرفتن مسائل علمى، به تعليم و تعلم مسائل اخلاقى و علوم معنوى نيازمند است. راهنماى اخلاق و مربى قواى روحانى و مجالس پند و موعظه لازم دارد. برنامههاى اخلاقى و اصلاحى، كلاس تربيت و تهذيب، آموختن معارف الهيه، كه مقصد اصلى بعثت انبيا عليهم السلام مىباشد، بايد در حوزهها رايج و رسمى باشد. متأسفانه در مراكز علمى به اين گونه مسائل لازم و ضرورى كمتر توجه مىشود. علوم معنوى و روحانى رو به كاهش مىرود، و بيم آن است كه حوزههاى علميه در آتيه نتوانند علماى اخلاق، مربيان مهذب و آراسته و مردان الهى تربيت كنند؛ و بحث و تحقيق در مسائل مقدماتى مجالى براى پرداختن به مسائل اصلى و اساسى، كه مورد عنايت قرآن كريم و نبى اعظم (ص) و ساير انبيا و اوليا عليهم السلام است، باقى نگذارد. خوب است فقهاى عظام و مدرسين عاليمقام، كه مورد توجه جامعه علميه مىباشند، در خلال درس و بحث به تربيت و تهذيب افراد همت گمارند و به مسائل معنوى و اخلاقى بيشتر بپردازند. محصلين حوزهها نيز لازم است در كسب ملكات فاضله و تهذيب نفس كوشش كرده، به وظايف مهم و مسئوليتهاى خطيرى كه بر دوش آنان است اهميت دهند.
شما كه امروز در اين حوزهها تحصيل مىكنيد و مىخواهيد فردا رهبرى و هدايت جامعه را به عهده بگيريد، خيال نكنيد تنها وظيفه شما ياد گرفتن مشتى اصطلاحات مىباشد، وظيفههاى ديگرى نيز داريد. شما بايد در اين حوزهها خود را چنان بسازيد و تربيت كنيد كه وقتى به يك شهر يا ده رفتيد، بتوانيد اهالى آنجا را هدايت كنيد و مهذب نماييد. از شما توقع است كه وقتى از مركز فقه رفتيد، خود مهذب و ساخته شده باشيد، تا بتوانيد مردم را بسازيد و طبق آداب و دستورات اخلاقى اسلامى آنان را تربيت كنيد. اما اگر خداى نخواسته در مركز علم خود را اصلاح نكرديد، معنويات كسب ننموديد، به هر جا كه برويد العياذ باللّه، مردم را منحرف ساخته، به اسلام و روحانيت بدبين خواهيد كرد.
شما وظايف سنگينى داريد. اگر در حوزهها به وظايف خود عمل نكنيد و در صدد تهذيب خود نباشيد و فقط دنبال فرا گرفتن چند اصطلاح بوده مسائل اصولى و فقهى را درست كنيد، در آتيه خداى نخواسته براى اسلام و جامعه اسلامى مضر خواهيد بود؛ ممكن است، العياذ باللّه، موجب انحراف و گمراهى مردم شويد. اگر به سبب اعمال و كردار و رفتار نارواى شما يك نفر گمراه شده از اسلام برگردد، مرتكب اعظم كباير مىباشيد؛ و مشكل است توبه شما قبول گردد. چنانكه اگر يك نفر هدايت يابد، به حسب روايت بهتر است از آنچه آفتاب بر آن مىتابد(2) مسئوليت شما خيلى سنگين است. وظايف شما غير از وظايف عامه مردم مىباشد؛ چه بسا امورى كه براى عامه مردم مباح است، براى شما جايز نيست، و ممكن است حرام باشد. مردم ارتكاب بسيارى از امور مباحه را از شما انتظار ندارند، چه رسد به اعمال پست نامشروع، كه اگر خداى نخواسته از شما سربزند، مردم را نسبت به اسلام و جامعه روحانيت بدبين مىسازد. درد اينجاست: اگر مردم از شما عملى كه بر خلاف انتظار است مشاهده كنند، از دين منحرف مىشوند؛ از روحانيت برمىگردند، نه از فرد. اى كاش از فرد برمىگشتند و به يك فرد بدبين مىشدند. ولى اگر از يك روحانى عملى ناشايست و برخلاف نزاكت ببينند، تجزيه و تحليل نمىكنند همچنانكه در ميان كسبه افراد نادرست و منحرف وجود دارد و در ميان اداريها اشخاص فاسد و زشتكار ديده مىشود، ممكن است در ميان روحانيون نيز يك يا چند نفر ناصالح و منحرف باشد. لذا اگر بقالى خلاف كند، مىگويند فلان بقال خلافكار است. اگر يك عطار عمل زشتى مرتكب گردد، گفته مىشود فلان عطار زشتكار است. ليكن اگر آخوندى عمل ناشايستهاى انجام دهد، نمىگويند فلان آخوند منحرف است، گفته مىشود آخوندها بدند! وظايف اهل علم خيلى سنگين است؛ مسئوليت علما بيش از ساير مردم مىباشد. اگر به اصول كافى (3) ، كتاب وسائل (4)، به ابواب مربوط به وظايف علما مراجعه كنيد، مىبينيد تكاليف سنگين و مسئوليتهاى خطيرى براى اهل علم بيان شده است. در روايت است كه وقتى جان به حلقوم مىرسد، براى عالم ديگر جاى توبه نيست، و در آن حال توبه وى پذيرفته نمىشود؛ زيرا خداوند از كسانى تا آخرين دقايق زندگى توبه مىپذيرد كه جاهل باشند. (5) و در روايت ديگر آمده است كه هفتاد گناه از جاهل آمرزيده مىشود پيش از آنكه يك گناه از عالم مورد آمرزش قرار گيرد.(6) زيرا گناه عالم براى اسلام و جامعه اسلامى خيلى ضرر دارد. عوام و جاهل اگر معصيتى مرتكب شود، فقط خود را بدبخت كرده، بر خويشتن ضرر وارد ساخته است؛ ليكن اگر عالمى منحرف شود و به عمل زشتى دست زند، عالمى را منحرف كرده، بر اسلام و علماى اسلام زيان وارد ساخته است.(7) اينكه در روايت آمده كه اهل جهنم از بوى تعفن عالمى كه به علم خود عمل نكرده متأذى مىشوند(8)، براى همين است كه در دنيا بين عالم و جاهل در نفع و ضرر به اسلام و جامعه اسلامى فرق بسيار وجود دارد. اگر عالمى منحرف شد، ممكن است امتى را منحرف ساخته به عفونت بكشد. و اگر عالمى مهذب باشد، اخلاق و آداب اسلامى را رعايت نمايد، جامعه را مهذب و هدايت مىكند. در بعضى از شهرستانهايى كه تابستانها به آنجا مىرفتم، مىديدم اهالى آن بسيار مؤدب به آداب شرع بودند. نكتهاش اين بود كه عالم صالح و پرهيزكارى داشتند. اگر عالم ورع و درستكارى در يك جامعه يا شهر و استانى زندگى كند، همان وجود او باعث تهذيب و هدايت مردم آن سامان مىگردد، اگر چه لفظا تبليغ و ارشاد نكند.(9) ما اشخاصى را ديدهايم كه وجود آنان مايه پند و عبرت بوده؛ صرف ديدن و نگاه به آنان باعث تنبه مىشد. هم اكنون در تهران، كه في الجمله اطلاع دارم، محلات آن با هم فرق دارد: در محلهاى كه عالم منزه و مهذبى زيست مىكند، مردمان صالح با ايمانى دارد. در محله ديگر كه يك نفر منحرف فاسد معمم شده، امام جماعت گرديده، دكان درست كرده است، مىبينى طايفهاى را فريب داده، آلوده و منحرف ساخته است. همين آلودگى است كه از بوى تعفن آن اهل جهنم اذيت مىشوند. اين تعفنى است كه عالم سوء، عالم بىعمل، عالم منحرف، در همين دنيا به بار آورده، و بوى آن در جهان ديگر شامه اهل جهنم را مىآزارد. نه اينكه در آنجا چيزى به او افزوده باشند؛ آنچه در عالم آخرت واقع مىشود چيزى است كه در اين دنيا تهيه گرديده است. به ما چيزى خارج از عمل ما نمىدهند. وقتى بنا باشد عالمى مفسده جو و خبيث باشد، جامعهاى را به عفونت مىكشد؛ منتهى در اين دنيا بوى تعفن آن را شامهها احساس نمىكند؛ ليكن در عالم آخرت بوى تعفن آن درك مىگردد. ولى يك نفر عوام نمىتواند چنين فساد و آلودگى در جامعه اسلامى به بار آورد. عوام هيچگاه به خود اجازه نمىدهد كه داعيه امامت و مهدويت داشته باشد، ادعاى نبوت و الوهيت كند؛ اين عالم فاسد است كه دنيايى را به فساد مىكشاند: اذا فسد العالم، فسد العالم.(10)
آنان كه دين سازى كرده باعث گمراهى و انحراف جمعيت انبوهى شدهاند بيشترشان اهل علم بودهاند؛ بعضى از آنان در مراكز علم تحصيل كرده رياضتها كشيدهاند.(11) رئيس يكى از فرق باطله در همين حوزههاى ما تحصيل كرده است. ليكن چون تحصيلاتش با تهذيب و تزكيه توأم نبوده، در راه خدا قدم برنمىداشته، خباثت را از خود دور نساخته بود، آن همه رسوايى به بار آورده است. اگر انسان خباثت را از نهادش بيرون نكند، هر چه درس بخواند و تحصيل نمايد نه تنها فايدهاى بر آن مترتب نمىشود بلكه ضررها دارد. علم وقتى در اين مركز خبيث وارد شد، شاخ و برگ خبيث به بار آورده شجره خبيثه مىشود. هر چه اين مفاهيم در قلب سياه و غير مهذب انباشته گردد، حجاب زيادتر مىشود. در نفسى كه مهذب نشده، علم حجاب ظلمانى است: العلم هو الحجاب الاكبر. لذا شرّ عالم فاسد براى اسلام از همه شرور خطرناكتر و بيشتر است. علم نور است، ولى در دل سياه و قلب فاسد دامنه ظلمت و سياهى را گستردهتر مىسازد.
علمى كه انسان را به خدا نزديك مىكند، در نفس دنيا طلب باعث دورى بيشتر از درگاه ذى الجلال مىگردد. علم توحيد هم اگر براى غير خدا باشد، از حجب ظلمانى است؛ چون اشتغال به ما سوى اللّه است. اگر كسى قرآن كريم را با چهارده قرائت لما سوى اللّه حفظ باشد و بخواند، جز حجاب و دورى از حق تعالى چيزى عايد او نمىشود. اگر شما درس بخوانيد، زحمت بكشيد، ممكن است عالم شويد، ولى بايد بدانيد كه ميان عالم و مهذب خيلى فاصله است. مرحوم شيخ، استاد ما(12) ، رضوان اللّه تعالى عليه، مىفرمود اينكه مىگويند: ملا شدن چه آسان، آدم شدن چه مشكل صحيح نيست. بايد گفت: ملا شدن چه مشكل، آدم شدن محال است! كسب فضايل و مكارم انسانى و موازين آدميت از تكاليف بسيار مشكل و بزرگى است كه بر دوش شماست. گمان نكنيد اكنون كه مشغول تحصيل علوم شرعيه مىباشيد، و فقه كه اشرف علوم است مىآموزيد، ديگر راحتيد، و به وظايف و تكاليف خود عمل كردهايد. اگر اخلاص و قصد قربت نباشد، اين علوم هيچ فايدهاى ندارد. اگر تحصيلات شما، العياذ باللّه، براى خدا نباشد و براى هواهاى نفسانيه، كسب مقام و مسند، عنوان و شخصيت در اين راه قدم گذاشته باشيد، براى خود وزر و وبال اندوختهايد. اين اصطلاحات اگر براى غير خدا باشد، وزر و وبال است.
اين اصطلاحات هر چه زيادتر شود، اگر با تهذيب و تقوى همراه نباشد، به ضرر دنيا و آخرت جامعه مسلمين تمام مىشود. تنها دانستن اين اصطلاحات اثرى ندارد. علم توحيد هم اگر با صفاى نفس توأم نباشد وبال خواهد بود. چه بسا افرادى كه عالم به علم توحيد بودند و طوايفى را منحرف كردند. چه بسا افرادى كه همين اطلاعات شما را به نحو بهترى دارا بودند، ليكن چون انحراف داشتند و اصلاح نشده بودند وقتى وارد جامعه گرديدند بسيارى را گمراه و منحرف ساختند. اين اصطلاحات خشك اگر بدون تقوى و تهذيب نفس باشد، هر چه بيشتر در ذهن انباشته گردد كبر و نخوت در دايره نفس بيشتر توسعه مىيابد. و عالم تيره بختى كه باد نخوت بر او چيره شده نمىتواند خود و جامعه را اصلاح نمايد، و جز زيان براى اسلام و مسلمين نتيجهاى به بار نمىآورد؛ و پس از سالها تحصيل علوم و صرف وجوه شرعى، برخوردارى از حقوق و مزاياى اسلامى، سدّ راه پيشرفت اسلام و مسلمين مىگردد و ملتها را گمراه و منحرف مىسازد؛ و ثمره اين درسها و بحثها و بودن در حوزهها اين مىشود كه نگذارد اسلام معرفى گردد، حقيقت قرآن به دنيا عرضه شود؛ بلكه وجود او ممكن است مانع معرفت جامعه نسبت به اسلام و روحانيت گردد.
من نمىگويم درس نخوانيد، تحصيل نكنيد؛ بايد توجه داشته باشيد كه اگر بخواهيد عضو مفيد و مؤثرى براى اسلام و جامعه باشيد، ملتى را رهبرى كرده به اسلام متوجه سازيد، از اساس اسلام دفاع كنيد، لازم است پايه فقاهت را تحكيم كرده صاحبنظر باشيد؛ اگر خداى نخواسته درس نخوانيد حرام است در مدرسه بمانيد؛ نمىتوانيد از حقوق شرعى محصلين علوم اسلامى استفاده كنيد؛ البته تحصيل علم لازم است؛ منتها همان طور كه در مسائل فقهى و اصولى زحمت مىكشيد، در راه اصلاح خود نيز كوشش كنيد. هر قدمى كه براى تحصيل علم برمىداريد، قدمى هم براى كوبيدن خواستههاى نفسانى، تقويت قواى روحانى، كسب مكارم اخلاق، تحصيل معنويات و تقوى، برداريد.
تحصيل اين علوم در واقع مقدمه تهذيب نفس و تحصيل فضايل، آداب و معارف الهيه، مىباشد؛ تا پايان عمر در مقدمه نمانيد كه نتيجه را رها سازيد. شما به منظور هدفى عالى و مقدس، كه عبارت از خداشناسى و تهذيب نفس مىباشد، اين علوم را فرا مىگيريد، و بايد در صدد به دست آوردن ثمره و نتيجه كار خود باشيد؛ براى رسيدن به مقصود اصلى و اساسى خود جديت كنيد.
شما وقتى وارد حوزه مىشويد، پيش از هر كار بايد در صدد اصلاح خود باشيد. و مادامى كه در حوزه به سر مىبريد، ضمن تحصيل بايد نفس خود را تهذيب كنيد؛ تا آن گاه كه از حوزه بيرون رفتيد و در شهر و يا محلى رهبرى ملتى را بر عهده گرفتيد، مردم از اعمال و كردار شما، از فضايل اخلاقى شما، استفاده كنند، پند گيرند، اصلاح شوند. بكوشيد پيش از آنكه وارد جامعه گرديد خود را اصلاح كنيد، مهذب سازيد. اگر اكنون كه فارغ البال مىباشيد در مقام اصلاح و تهذيب نفس برنياييد، آن روز كه اجتماع به شما روى آورد ديگر نمىتوانيد خود را اصلاح نماييد.
خيلى از چيزهاست كه انسان را بيچاره كرده، از تهذيب و تحصيل باز مىدارد. يكى از آنها، براى بعضى، همين ريش و عمامه است! وقتى عمامه كمى بزرگ شد و ريش بلند گرديد، اگر مهذب نباشد از تحصيل باز مىماند؛ مقيد مىگردد؛ مشكل است بتواند نفس اماره را زير پا گذارد و پاى درس كسى حاضر شود. شيخ طوسى (13)، عليه الرحمه، در سن پنجاه و دو سالگى درس مىرفته است، در صورتى كه در سن بين بيست و سى بعضى از اين كتابها را نوشته است! كتاب تهذيب را گويا در همين سن و سال به رشته تحرير در آورده(14) . و در پنجاه و دو سالگى در حوزه درس مرحوم سيد مرتضى(15)، عليه الرحمه، حاضر مىشده كه به آن مقام رسيده است. خدا نكند پيش از كسب ملكات فاضله و تقويت قواى روحانى ريش انسان كمى سفيد و عمامه بزرگ گردد، كه از استفادههاى علمى و معنوى و از تمام بركات باز مىماند. تا ريش سفيد نشده كارى كنيد؛ تا مورد توجه مردم قرار نگرفتهايد فكرى به حال خود نماييد. خدا نكند انسان پيش از آنكه خود را بسازد جامعه به او روى آورد و در ميان مردم نفوذ و شخصيتى پيدا كند كه خود را مىبازد؛ خود را گم مىكند. قبل از آنكه عنان اختيار از كف شما ربوده شود خود را بسازيد و اصلاح كنيد. به اخلاق حسنه آراسته شويد؛ رذايل اخلاقى را از خود دور كنيد؛ در درس و بحث اخلاص داشته باشيد تا شما را به خدا نزديك سازد. اگر در كارها نيت خالص نباشد، انسان را از درگاه ربوبى دور مىكند. طورى نباشد كه پس از هفتاد سال وقتى نامه عمل شما را باز كنند ببينند، العياذ باللّه، هفتاد سال از خداوند عز و جل دور شدهايد. قضيه آن سنگ را شنيدهايد كه به جهنم سرازير شد؟ پس از هفتاد سال صداى آن از قعر جهنم به گوش رسيد. به حسب نقلى حضرت رسول (ص) فرمود پيرمرد هفتاد سالهاى بود كه مرد، و در اين مدت هفتاد سال رو به جهنم مىرفت!(16) مواظب باشيد مبادا پنجاه سال، بيشتر يا كمتر، در حوزهها با كد يمين و عرق جبين جهنم كسب نماييد! بايد به فكر باشيد. در زمينه تهذيب و تزكيه نفس و اصلاح اخلاق برنامه تنظيم كنيد؛ استاد اخلاق براى خود معين نماييد؛ جلسه وعظ و خطابه، پند و نصيحت تشكيل دهيد. خودرو نمىتوان مهذب شد. اگر حوزهها همين طور از داشتن مربى اخلاق و جلسات پند و اندرز خالى باشد، محكوم به فنا خواهد بود. چطور شد علم فقه و اصول به مدرّس نياز دارد، درس و بحث مىخواهد، براى هر علم و صنعتى در دنيا استاد و مدرس لازم است، كسى خودرو و خودسر در رشتهاى متخصص نمىگردد، فقيه و عالم نمىشود، ليكن علوم معنوى و اخلاقى، كه هدف بعثت انبيا و از لطيفترين و دقيقترين علوم است، به تعليم و تعلم نيازى ندارد و خودرو و بدون معلم حاصل مىگردد؟! كرارا شنيدهام سيد جليلى(17)معلم اخلاق و معنويات استاد فقه و اصول، مرحوم شيخ انصارى ، بوده است.
انبياى خدا براى اين مبعوث شدند كه آدم تربيت كنند؛ انسان بسازند؛ بشر را از زشتيها، پليديها، فسادها و رذايل اخلاقى دور سازند، و با فضايل و آداب حسنه آشنا كنند: بعثت لاتمّم مكارم الاخلاق. چنين علمى كه خداوند متعال نسبت به آن آن قدر اهتمام داشته كه انبيا را مبعوث فرموده است، اكنون در حوزههاى ما رواجى ندارد، و كسى به طور شايسته به آن اهميت نمىدهد؛ و بر اثر كمبود علوم معنوى و معارف در حوزهها كار به آنجا رسيده كه مسائل مادى و دنيوى در روحانيت رخنه كرده و بسيارى را از معنويت و روحانيت دور داشته است كه اصلا نمىدانند روحانيت يعنى چه، يك نفر روحانى چه وظيفهاى دارد، چه برنامهاى بايد داشته باشد.
بعضيها فقط در صددند چند كلمه ياد بگيرند و بروند در محل خود، يا جاى ديگر، دستگاه، جاه و مقامى به چنگ آورند و با ديگران دست و پنجه نرم كنند! مانند آنكه مىگفته: بگذار شرح لمعه را بخوانم، مىدانم با كدخدا چه كنم! طورى نباشد كه از اوّل نظر و هدف شما از تحصيل گرفتن فلان مسند و به دست آوردن فلان مقام باشد، و بخواهيد رئيس فلان شهر يا آقاى فلان ده گرديد. ممكن است به اين خواستههاى نفسانى و آرزوهاى شيطانى برسيد، ولى براى خود و جامعه اسلامى جز زيان و بدبختى چيزى كسب نكردهايد. معاويه هم مدت مديدى رئيس بود؛ ولى براى خود جز لعن و نفرت و عذاب آخرت بهره و نتيجهاى نگرفت.
لازم است خود را تهذيب كنيد كه وقتى رئيس جامعه يا طايفهاى شديد، آنان را نيز تهذيب نماييد. براى اصلاح و ساختن جامعه قدم برداريد؛ هدف شما خدمت به اسلام و مسلمين باشد. اگر براى خدا قدم برداريد، خداوند متعال مقلب القلوب است، دلها را به شما متوجه مىسازد: انَّ الَّذينَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ سَيَجْعَلُ لَهُمُ الرَّحْمنُ وُدّا. شما در راه خدا زحمت بكشيد، فداكارى كنيد، خداوند شما را بى اجر نمىگذارد؛ اگر در اين دنيا نشد، در آخرت پاداش خواهد داد. اگر جزا و پاداش شما را در اين عالم نداد چه بهتر. دنيا چيزى نيست. اين هياهوها و شخصيتها چند روز ديگر به پايان مىرسد، مانند خوابى از جلو چشم انسان مىگذرد، لكن اجر اخروى لا يتناهى و تمام نشدنى خواهد بود.
ممكن است دستهاى ناپاكى با سمپاشيها و تبليغات سوء برنامههاى اخلاقى و اصلاحى را بىاهميت وانمود كرده، منبر رفتن براى پند و موعظه را با مقام علمى مغاير جلوه دهند، و با نسبت دادن منبرى به شخصيتهاى بزرگ علمى، كه در مقام اصلاح و تنظيم حوزهها هستند، آنان را از كار باز دارند. امروز در بعضى حوزهها شايد منبر رفتن و موعظه كردن را ننگ بدانند! غافل از اينكه حضرت امير، عليه السلام، منبرى بودند، و در منابر مردم را نصيحت فرموده، آگاه، هوشيار و راهنمايى مىكردند. ساير ائمه، عليهم السلام، نيز چنين بودند.
شايد عناصر مرموزى اين تزريقات سوء را نمودند تا معنويات و اخلاقيات از حوزهها رخت بربندد، و در نتيجه حوزههاى ما فاسد و ساقط گردد؛ دستهبنديها، خود خواهيها، نفاقها و اختلافات، در داخل حوزهها، خداى نخواسته، رخنه كند؛ افراد حوزهها به جان هم افتند و در مقابل يكديگر صف بسته همديگر را توهين و تكذيب نمايند، و در جامعه اسلامى بىآبرو شوند، تا اجانب و دشمنان اسلام بتوانند بر حوزهها دست يابند و آن را از هم بپاشند. بدخواهان مىدانند كه حوزهها از پشتيبانى ملتها برخوردار است، و تا روزى كه ملتها پشتيبان آن باشند كوبيدن و از هم پاشاندن آن ممكن نيست.
ولى آن روز كه افراد حوزهها، محصلين حوزهها، فاقد مبانى اخلاقى و آداب اسلامى شده به جان هم افتادند، اختلاف و چند دستگى درست كردند، مهذب و منزه نبودند، به كارهاى زشت و ناپسند دست زدند، قهرا ملت اسلام به حوزهها و روحانيت بدبين شده از حمايت و پشتيبانى آنان دست مىكشد، و در نتيجه راه براى اعمال قدرت و نفوذ دشمن باز مىگردد. اگر مىبينيد دولتها از روحانى و مرجعى مىترسند و حساب مىبرند، براى اين است كه از پشتيبانى ملتها برخوردار است؛ و در حقيقت از ملتها مىترسند؛ و احتمال مىدهند اگر اهانت، جسارت و تعرض به يك روحانى كردند، ملتها بر آنان شوريده عليه آنان به پا خيزند.
ليكن اگر روحانيون با هم اختلاف كردند و يكديگر را بدنام نموده و به آداب و اخلاق اسلامى مؤدب نبودند، در جامعه ساقط شده ملت هم از دستشان مىرود.(18) (20) ملت انتظار دارند كه شما روحانى و مؤدب به آداب اسلامى باشيد؛ حزب اللّه باشيد؛ از زرق و برق زندگى و جلوههاى ساختگى آن بپرهيزيد؛ در راه پيشبرد آرمانهاى اسلامى و خدمت به ملت اسلام از هيچ گونه فداكارى دريغ نورزيد؛ در راه خداى تعالى و براى رضايت خاطر او قدم برداريد، و جز به خالق يكتا به احدى توجه نداشته باشيد؛ امّا اگر بر خلاف انتظار ديدند به جاى توجه به ما وراء الطبيعه تمام همّ شما دنياست و همانند ديگران براى جلب منافع دنيوى و شخصى كوشش مىكنيد، با يكديگر بر سر دنيا و منافع پست آن دعوا داريد، اسلام و قرآن را، العياذ باللّه، بازيچه خود قرار دادهايد، و براى رسيدن به مقاصد شوم و اغراض كثيف و ننگين دنيايى خود دين را به صورت دكانى در آوردهايد، منحرف مىگردند؛ بدبين مىشوند. و شما مسئول خواهيد بود. اگر بعضى معممين سربار حوزهها روى غرض ورزيهاى شخصى و جلب منافع دنيوى به جان هم افتند، همديگر را هتك كنند، تفسيق نمايند، هياهو درست كنند، در تصدى بعضى امور با يكديگر رقابت نمايند، سر و صدا راه بيندازند، به اسلام و قرآن خيانت كردهاند؛ به امانات الهى خيانت ورزيدهاند. خداى تبارك و تعالى دين مقدس اسلام را به عنوان امانت به دست ما سپرده است؛ اين قرآن كريم امانت بزرگ خداست؛ علما و روحانيون امانتدار الهى هستند، و وظيفه دارند اين امانت بزرگ را حفظ نموده به آن خيانت نكنند؛ اين يكدندگيها و اختلافات شخصى و دنيوى خيانت به اسلام و پيامبر بزرگ اسلام است.
من نمىدانم اين اختلافات، چند دستگيها و جبههبنديها، براى چه مىباشد؟ اگر براى دنياست، شما كه دنيا نداريد! تازه اگر از لذايذ و منافع دنيوى هم برخوردار بوديد جاى اختلافات نبود؛ مگر اينكه روحانى نباشيد، و از روحانيت فقط عبا و عمامهاى به ارث برده باشيد. روحانيى كه با ما وراء الطبيعه ارتباط دارد، روحانيى كه از تعاليم زنده و صفات سازنده اسلام برخوردار است، روحانيى كه خود را پيرو و شيعه على بن ابى طالب عليه السلام مىداند، ممكن نيست به مشتهيات دنيا توجهى داشته باشد، چه رسد كه به خاطر آن اختلاف راه بيندازد! شما كه داعيه پيروى از حضرت أمير المؤمنين (ع) داريد، لااقل در زندگى آن مرد بزرگ كمى مطالعه كنيد، ببينيد واقعا هيچ گونه پيروى و مشايعتى از آن حضرت مىكنيد؟ آيا از زهد، تقوى، زندگى ساده و بىآلايش آن حضرت چيزى مىدانيد و به كار مىبنديد؟ آيا از مبارزات آن بزرگوار با ظلم و بيدادگرى و امتيازات طبقاتى، و دفاع و پشتيبانى بىدريغى كه از مظلومين و ستمديدگان مىكرد و دستگيريهايى كه از طبقات محروم و رنجديده اجتماع مىنمود چيزى مىفهميد؟ و عمل مىكنيد؟ آيا معناى شيعه تنها داشتن زىّ ظاهرى اسلام است(19)؟ بنابراين، فرق شما با ديگر مسلمانان، كه در داشتن اين امور خيلى از شيعه جلوتر و مفيدترند، چه مىباشد؟ چه امتيازى بر آنان داريد؟
آنهايى كه امروز قسمتى از جهان را به آتش و خون كشيده كشت و كشتار به راه انداختهاند، براى اين است كه مىخواهند در چپاول ملتها و بلعيدن سرمايهها و دسترنج آنان بر يكديگر سبقت گيرند، و كشورهاى ضعيف و عقب افتاده را تحت سلطه و اسارت خود درآورند؛ لذا به اسم آزادى، عمران و آبادى، دفاع از استقلال و تماميت ارضى كشورها، و به عناوين فريبنده ديگر، هر روز در گوشهاى از جهان آتش جنگ را شعلهور ساخته، ميليونها تُن بمب آتشزا بر سر ملتهاى بىپناه فرو مىريزند. اين دعوا به حسب منطق اهل دنيا، با آن مغزهاى آلوده، صحيح و به جا مىنمايد؛ ليكن اختلاف شما طبق منطق آنان نيز جا ندارد. اگر بپرسند چرا دعوا داريد، مىگويند فلان مملكت را مىخواهيم بگيريم، سرمايه و منافع فلان كشور بايد از آن ما باشد. ولى اگر از شما سؤال شود براى چه اختلاف داريد، بر سر چه دعوا مىكنيد، چه جواب خواهيد گفت؟ شما از دنيا چه بهرهاى داريد كه بر سر آن دعوا داشته باشيد؟ درآمد ماهيانه شما، كه آقايان به اسم شهريه به شما مىدهند، از پول سيگار ديگران در هر ماه كمتر مىباشد! من در روزنامه يا مجلهاى- كه درست يادم نيست- ديدم بودجهاى كه واتيكان براى يك كشيش در واشنگتن مىفرستد، يك قلم بسيار درشتى است. حساب كردم ديدم از تمام بودجههايى كه حوزههاى شيعه دارند بيشتر مىباشد! آيا شما با اين زندگى و وضعى كه داريد صحيح است با هم اختلاف و دوييت داشته باشيد و در مقابل هم جبهه بگيريد؟
ريشه تمام اختلافاتى كه فاقد هدف مشخص و مقدسى باشد به حب دنيا برمىگردد. و اگر در ميان شما هم چنين اختلافاتى وجود دارد، براى آن است كه حب دنيا را از دل بيرون نكردهايد. و از آنجا كه منافع دنيا محدود مىباشد، هر يك براى به دست آوردن آن با ديگرى به رقابت برمىخيزد. شما خواهان فلان مقاميد، ديگرى نيز همان مقام را مىخواهد، قهرا منجر به حسادت و برخورد مىگردد. ليكن مردان خدا، كه حب دنيا را از دل بيرون كردهاند، هدفى جز خدا ندارند، هيچ گاه با هم برخورد نداشته چنين مصايب و مفاسدى به بار نمىآورند. اگر تمام پيامبران الهى امروز در يك شهر گرد آيند، هرگز با هم دوييت و اختلاف نخواهند داشت؛ زيرا هدف و مقصد يكى است؛ دلها همه متوجه به حق تعالى بوده از حب دنيا خالى است.
اگر اعمال و كردار شما، وضع زندگى و سلوك شما، اين طور باشد كه اكنون مشاهده مىشود، بترسيد از اينكه خداى نخواسته از دنيا برويد و شيعه على بن ابى طالب (ع) نباشيد؛ بترسيد از اينكه موفق به توبه نگرديد، و از شفاعت آن حضرت بىنصيب بمانيد. پيش از آنكه فرصت از دست برود چاره بينديشيد. از اين اختلافات مبتذل و رسوا دست برداريد. اين جبههگيريها و دوييتها غلط است. مگر شما اهل دو ملت هستيد؟ مگر مذهب شما شعب مختلف دارد؟ چرا متنبه نمىشويد؟ چرا با يكديگر صفا و صداقت و برادرى نداريد؟ آخر چرا؟
اين اختلافات خطرناك است؛ مفاسد جبران ناپذيرى بر آن مترتب مىگردد: حوزهها را ساقط مىگرداند؛ شما را در جامعه ضايع و بىآبرو مىسازد. اين دستهبنديها فقط به زيان شما تمام نمىشود، تنها براى شما آبرو ريزى بار نمىآورد، بلكه به ضرر آبرو و حيثيت يك جامعه، يك ملت، و به زيان اسلام تمام مىگردد. اختلافات شما اگر مفاسدى بر آن مترتب شود، گناهى نابخشودنى و در پيشگاه خداوند تبارك و تعالى از بسيارى معاصى اعظم است، براى اينكه جامعه را فاسد كرده راه را براى نفوذ و سلطه دشمن هموار مىسازد. شايد دستهاى مرموزى براى برهم زدن حوزههاى علميه نفاق و اختلاف ايجاد كند و به وسايط مختلف تخم نفاق و شقاق بپاشد، افكار را مسموم و اذهان را مشوب كرده، تكليف شرعى درست كند و با اين تكليفهاى شرعى در حوزهها فساد برپا نمايد، تا بدين وسيله افرادى كه براى آتيه اسلام مفيدند ساقط گردند و نتوانند در آينده به اسلام و جامعه اسلامى خدمت كنند. لازم است آگاه و هوشيار باشيد. خود را بازى ندهيد كه تكليف شرعى من چنين اقتضا مىكند، وظيفه شرعى من چنين و چنان است. گاهى شيطان براى انسان تكاليف و وظايفى تعيين مىنمايد؛ گاهى هواها و خواستههاى نفسانى به اسم وظيفه شرعى انسان را به كارهايى وا مىدارد. اين وظيفه شرعى نيست كه كسى نسبت به مسلمانى اهانت كند؛ از برادر دينى بدگويى نمايد. اين حب دنيا و حب نفس است؛ اين تلقينات شيطان است كه انسان را به اين روز سياه مىنشاند؛ اين تخاصم تخاصم اهل نار است: انّ ذلك لحقّ تخاصم اهل النّار.(20) در جهنم نزاع و خصومت وجود دارد؛ اهل جهنم نزاع و دعوا مىكنند، به هم پنجه مىزنند. اگر شما بر سر دنيا دعوا داريد، بدانيد كه براى خود جهنم تهيه مىكنيد و رو به جهنم مىرويد. امور اخروى دعوا ندارد. اهل آخرت با هم در صلح و صفا هستند؛ قلبهايشان مملو از محبت خدا و بندگان خداست. محبت به خدا موجب محبت به كسانى است كه به خدا ايمان دارند؛ محبت بندگان خدا همان ظل محبت خداوند است؛ سايه محبت اللّه مىباشد.
شما با دست خويش آتش روشن نكنيد؛ آتش جهنم را شعلهور نسازيد؛ جهنم با اعمال و كردار زشت انسان روشن مىگردد؛ اين اعمال بشر چموش است كه آتش افروزى مىكند. فرمود: جُزنا و هي خامِدَةٌ(21)
(از جهنم گذشتيم در حالى كه خاموش بود) اگر بشر با اعمال و كردار خويش آتش نيفروزد، جهنم خاموش است. باطن اين طبيعت جهنم است؛ اقبال به طبيعت اقبال به جهنم است. وقتى انسان از اين جهان به جهان ديگر رخت بربندد و پردهها پس برود، مىفهمد كه ذلِكَ بِما قَدَّمَتْ ايْديكُمْ. (22)وَجَدُوا ما عَمِ لُوا حاضِراً(23). تمام اعمالى كه در اين دنيا از انسان سر مىزند در آن جهان ديده مىشود؛ در برابر وى مجسم مىگردد: فَمَنْ يَعْمَلْ مِثْقالَ ذَرَّةٍ خَيْراً يَرَهُ وَ مَنْ يَعْمَلْ مِثْقالَ ذَرَّةٍ شَرّاً يَرَهُ.(24) تمام اعمال و كردار و گفتار انسان در جهان ديگر منعكس مىگردد. گويى از زندگى ما فيلمبردارى مىشود و در آن جهان نشان داده خواهد شد و قابل انكار نخواهد بود. همه اعمال و حركات ما را، علاوه بر شهادت اعضا و جوارح، به ما نشان خواهند داد:
قالُوا انْطَقَنَا اللَّه الَّذى انْطَقَ كُلَّ شَيءٍ.(25) در مقابل خداوند كه همه چيز را ناطق و گويا قرار داده نمىتوانيد اعمال زشت خود را انكار كنيد و پنهان نماييد.
كمى فكر كنيد؛ دور انديش باشيد؛ عواقب امور را بسنجيد؛ عقبههاى خطرناكى كه داريد به ياد آوريد؛ از فشار قبر، عالم برزخ، مشكلات و شدايدى كه به دنبال آن است غفلت نكنيد. اقلا جهنم را باور داشته باشيد. اگر انسان واقعا اين عقبات خطرناك را باور داشته باشد، روش خود را در زندگى عوض مىكند. شما اگر ايمان و يقين به اين امور داشته باشيد، اين گونه رها و آزاد نخواهيد زيست؛ قلم، قدم، و زبان خود را حفظ نموده براى اصلاح و تهذيب نفس خود كوشش خواهيد كرد.
خداوند تبارك و تعالى چون به بندگانش عنايت داشته، به آنان عقل داده؛ نيروى تهذيب و تزكيه عنايت فرموده؛ انبيا و اوليا فرستاده، تا هدايت شوند و خود را اصلاح نمايند، و دچار عذاب اليم جهنم نگردند. و اگر اين پيشگيريها مايه تنبه و تهذيب انسان نگرديد، خداى مهربان از راههاى ديگر او را متنبه مىسازد: با گرفتاريهاى گوناگون، ابتلائات، فقر، مرض، آنان را متوجه مىنمايد. مانند يك طبيب حاذق، يك پرستار ماهر و مهربان، مىكوشد كه اين بشر مريض را از بيماريهاى خطرناك روحى علاج بخشد.
اگر بنده مورد عنايت حق باشد، اين ابتلائات برايش پيش مىآيد تا بر اثر آن به حق تعالى توجه پيدا كند و مهذب گردد. راه همين است و غير از اين راهى نيست؛ ولى انسان بايد با پاى خويش اين راه را بپيمايد تا نتيجه بگيرد. و اگر از اين راه هم نتيجهاى به دست نيامد و بشر گمراه معالجه نشد و استحقاق نعمتهاى بهشتى را نيافت، در موقع نزع و جان دادن فشارهايى بر او وارد مىكند، بلكه برگردد و متوجه شود. باز هم اگر اثر نبخشيد، در قبر و عالم برزخ و در عقبات هولناك بعد از آن، فشارها و عذابهايى وارد مىآورد تا پاك و منزه گردد و به جهنم نرود. تمام اينها عناياتى است از جانب حق تعالى كه از جهنمى شدن انسان جلوگيرى نمايد. اگر با تمام اين عنايات و توجهات حقه بارى تعالى معالجه نشد چه طور؟ ناچار نوبت آخرين علاج كه همانا داغ كردن است مىرسد. چه بسا كه انسان مهذب و اصلاح نشود و اين معالجات مؤثر واقع نگردد، و محتاج باشد كه خداوند كريم مهربان بنده خود را به آتش اصلاح كند؛ همانند طلايى كه بايد در آتش خالص و پاك گردد.
در ذيل آيه شريفه لابِثينَ فيها احْقاباً(26) روايت شده كه اين حقب براى اهل هدايت و كسانى است كه اصل ايمانشان محفوظ باشد.(27) براى من و جنابعالى است اگر مؤمن باشيم. هر حقبش چند هزار سال است خدا مىداند. مبادا كار به جايى برسد كه ديگر اين علاجها مفيد و مؤثر واقع نگردد و براى استحقاق و لياقت نعيم مقيم به آخرين دوا نياز باشد، و لازم شود كه، خداى نخواسته، انسان مدتى در جهنم برود و در آتش بسوزد تا از رذايل اخلاقى، آلودگىهاى روحى، و صفات خبيث شيطانى پاك گردد، لياقت و استعداد بهرهمند از جَنّاتٌ تَجْرى مِنْ تَحْتِهَا الانْهارُ(28) را بيابد. اين تازه مربوط به آن دسته از بندگانى است كه دامنه گناه و معصيت آنان تا آن درجه گسترده نشده باشد كه رحمت و عنايت حق تعالى از آنان بكلى سلب گردد، و هنوز لياقت ذاتى براى بهشت رفتن داشته باشند. خدا نكند كه انسان بر اثر كثرت معاصى از درگاه حضرت بارى تعالى رانده و مردود گردد و از رحمت الهى محروم شود، كه جز خلود در آتش جهنم راه ديگرى نخواهد داشت. بترسيد از اينكه، خداى نخواسته، از رحمت و عنايت الهى محروم گرديد و مورد خشم و غضب و عذاب او واقع شويد. مبادا اعمال شما، كردار و گفتار شما، طورى باشد كه توفيقات را از شما سلب كند و جز خلود در نار براى شما راهى نباشد. شما الان يك سنگ گرم را نمىتوانيد دقيقهاى ميان كف دست نگهداريد؛ از آتش جهنم بپرهيزيد.
اين آتشها را از حوزهها، از جامعه روحانيت، بيرون بريزيد. اين اختلافها، نفاقها، را از قلب خود دور كنيد. با خلق خدا حسن سلوك داشته نيكو معاشرت كنيد؛ و با نظر عطوفت و مهربانى به آنان بنگريد. البته با گناهكار به خاطر عصيان و طغيانش خوب نباشيد، و كار زشت و نادرست او را به رخش بكشيد و او را از آن نهى كنيد، ولى از هرج و مرج، آشوب و بلوا، خود را بر حذر داريد. با بندگان خوب و صالح خدا نيكى كنيد. آنان را كه عالماند به خاطر علمشان، كسانى را كه در صراط هدايتاند به خاطر اعمال نيكشان، و آنان را كه جاهل و ناداناند چون بندگان خداىاند، احترام نماييد؛ خوشرفتارى كنيد؛ مهربان باشيد؛ صداقت و برادرى داشته باشيد. مهذب شويد. شما مىخواهيد جامعهاى را تهذيب و ارشاد كنيد، كسى كه نتواند خود را اصلاح و اداره كند چه گونه مىخواهد و مىتواند ديگران را راهنمايى و اداره نمايد؟ اكنون از ماه شعبان چند روزى بيش نمانده است، بكوشيد در اين چند روز موفق به توبه و اصلاح نفس گرديد، و با سلامت نفس وارد ماه مبارك رمضان شويد.
در اين ماه شعبان با مناجات شعبانيه(29)- كه از اول تا آخر اين ماه دستور خواندن آن وارد شده- خداى تبارك و تعالى را هيچ مناجات كرديد؟
و از مضامين عالى و آموزنده آن در ايمان و معرفت بيشتر نسبت به مقام ربوبيت استفاده نموديد؟ درباره اين دعا وارد شده كه اين مناجات حضرت امير، عليه السلام، و فرزندان آن حضرت است؛ و همه ائمه طاهرين، عليهم السلام، با آن خدا را مىخواندهاند(30). و كمتر دعا و مناجاتى ديده شده كه درباره آن تعبير شده باشد كه همه ائمه (ع) آن را مىخواندهاند و با آن خدا را مناجات مىكردهاند. اين مناجات در حقيقت مقدمهاى جهت تنبه و آمادگى انسان براى پذيرش وظايف ماه مبارك رمضان مىباشد؛ و شايد براى اين باشد كه به انسان آگاه ملتفت انگيزه روزه و ثمره پر ارج آن را تذكر دهد. ائمه طاهرين، عليهم السلام، بسيارى از مسائل را با لسان ادعيه بيان فرمودهاند. لسان ادعيه با لسانهاى ديگرى كه آن بزرگواران داشتند و احكام را بيان مىفرمودند خيلى فرق دارد. اكثرا مسائل روحانى، مسائل ماوراء طبيعت، مسائل دقيق الهى و آنچه را مربوط به معرفة اللّه است، با لسان ادعيه بيان فرمودهاند. ولى ما ادعيه را تا آخر مىخوانيم و متأسفانه به اين معانى توجه نداريم، و اصولا نمىفهميم چه مىخواهند بفرمايند.
در اين مناجات مىخوانيم: الهى هب لي كمال الانقطاع إليك؛ و انر ابصار قلوبنا بضياء نظرها إليك، حتّى تخرق ابصار القلوب حجب النور، فتصل إلى معدن العظمة و تصير ارواحنا معلّقة بعزّ قدسك(31).
اين جمله الهى هب لي كمال الانقطاع إليك شايد بيانگر اين معنا باشد كه مردان آگاه الهى بايد پيش از فرارسيدن ماه مبارك رمضان خود را براى صومى كه در حقيقت انقطاع و اجتناب از لذات دنياست (و اين اجتناب به طور كامل همان انقطاع إلى اللّه مىباشد.) آماده و مهيا كنند. كمال انقطاع به اين سادگى حاصل نمىشود. احتياج فوق العاده به تمرين، زحمت، رياضت، استقامت و ممارست، دارد تا بتواند با تمام قوا از ما سوى اللّه منقطع گردد و به غير خداوند توجهى نداشته باشد. تمام صفات وارسته انسانى در انقطاع كامل إلى اللّه نهفته است. و اگر كسى بدان دست يافت، به سعادت بزرگى نايل شده است. ليكن با كوچكترين توجه به دنيا محال است انقطاع إلى اللّه تحقق يابد. و كسى كه بخواهد روزه ماه مبارك رمضان را با آن آدابى كه از او خواستهاند انجام دهد، لازم است انقطاع كامل داشته باشد تا بتواند مراسم و آداب مهمانى را به جا آورد، و به مقام ميزبان تا آنجا كه ممكن است عارف گردد. طبق فرمايش حضرت رسول اكرم (ص) (به حسب خطبهاى كه به آن حضرت منسوب است) همه بندگان در ماه مبارك رمضان به مهمانى خداوند تعالى دعوت شدهاند و مهمان پروردگار خود مىباشند. آنجا كه مىفرمايد: ايّها الناس، إنه قد اقبل اليكم شهر اللّه ... و قد دعيتم فيه إلى ضيافة اللّه.(32) شما در اين چند روزى كه به ماه مبارك رمضان مانده به فكر باشيد؛ خود را اصلاح كرده توجه به حق تعالى پيدا نماييد؛ از كردار و رفتار ناشايسته خود استغفار كنيد؛ اگر خداى نخواسته گناهى مرتكب شدهايد، قبل از ورود به ماه مبارك رمضان توبه نماييد؛ زبان را به مناجات حق تعالى عادت دهيد. مبادا در ماه مبارك رمضان از شما غيبتى، تهمتى، و خلاصه گناهى، سربزند، و در محضر ربوبى با نعم الهى و در مهمانسراى بارى تعالى آلوده به معاصى باشيد.
شما در اين ماه شريف به ضيافت حق تعالى دعوت شدهايد: دعيتم فيه إلى ضيافة اللّه خود را براى مهمانى باشكوه حضرت حق آماده سازيد. لا اقل به آداب صورى و ظاهرى روزه پايبند باشيد. (آداب حقيقى باب ديگرى است كه به زحمت و مراقبت دايم نياز دارد.) معناى روزه فقط خوددارى و امساك از خوردن و آشاميدن نمىباشد؛ از معاصى هم بايد خوددارى كرد. اين از آداب اوليه روزه مىباشد كه براى مبتديهاست. (آداب روزه براى مردان الهى كه مىخواهند به معدن عظمت برسند غير از اين مىباشد.) شما اقلا به آداب اوليه روزه عمل نماييد؛ و همان طور كه شكم را از خوردن و آشاميدن نگه مىداريد، چشم و گوش و زبان را هم از معاصى باز داريد. از هم اكنون بنا بگذاريد كه زبان را از غيبت، تهمت، بدگويى و دروغ نگه داشته، كينه، حسد، و ديگر صفات زشت شيطانى را از دل بيرون كنيد. اگر توانستيد، انقطاع إلى اللّه حاصل نماييد؛ اعمال خود را خالص و بىريا انجام دهيد؛ از شياطين انس و جن منقطع شويد؛ ليكن به حسب ظاهر از رسيدن و دست يافتن به چنين سعادت ارزندهاى مأيوس مىباشيم؛ اقلا سعى كنيد روزه شما مشفوع به محرمات نباشد.
در غير اين صورت اگر روزه شما صحيح شرعى باشد، مقبول الهى نبوده بالا نمىرود. بالا رفتن عمل و مقبوليت آن، با صحت شرعى خيلى تفاوت دارد. اگر با پايان يافتن ماه مبارك رمضان، در اعمال و كردار شما هيچ گونه تغييرى پديد نيامد و راه و روش شما با قبل از ماه صيام فرقى نكرد، معلوم مىشود روزهاى كه از شما خواستهاند محقق نشده است؛ آنچه انجام دادهايد روزه عامه حيوانى بوده است.
در اين ماه شريف، كه به مهمانسراى الهى دعوت شدهايد، اگر به حق تعالى معرفت پيدا نكرديد يا معرفت شما زيادتر نشد، بدانيد در ضيافة اللّه درست وارد نشديد و حق ضيافت را به جا نياورديد. نبايد فراموش كنيد كه در ماه مبارك، كه شهر اللّه مىباشد و درهاى رحمت الهى به روى بندگان باز است و شياطين و اهريمنان- به حسب روايت- (33) در غل و زنجير به سر مىبرند، اگر شما نتوانيد خود را اصلاح و مهذب نماييد، نفس اماره را تحت مراقبت و كنترل خود درآوريد، هواهاى نفسانيه را زير پا گذاشته علاقه و ارتباط خويش را با دنيا و ماديت قطع كنيد، بعد از پايان يافتن شهر صيام مشكل است بتوانيد اين مسائل را به مرحله عمل درآوريد. بنابراين، از فرصت استفاده كنيد و پيش از آنكه اين فيض عظمى سپرى گردد، در مقام اصلاح، تزكيه و تصفيه امور خود برآييد؛ خود را براى انجام وظايف ماه صيام آماده و مهيا سازيد. طورى نباشد كه پيش از فرارسيدن شهر رمضان همانند ساعت به دست شيطان كوك شده در اين يك ماه كه شياطين در زنجيرند شما به طور خودكار به معاصى و اعمال خلاف دستورات اسلام مشغول گرديد! گاهى انسان عاصى و گناهكار بر اثر دورى از حق و كثرت معصيت آنچنان در تاريكى و نادانى فرو مىرود كه ديگر نيازى به وسوسه شيطان ندارد، خود به رنگ شيطان در مىآيد.
صبغة اللّه(34) مقابل صبغه شيطان است. و كسى كه دنبال هواى نفس رفت و از شيطان متابعت كرد، بتدريج به صبغه او درمىآيد. شما تصميم بگيريد لا اقل در اين يك ماه از خود مراقبت به عمل آوريد؛ از گفتار و كردارى كه خداوند تبارك و تعالى راضى نيست اجتناب ورزيد. از هم اكنون در همين مجلس با خداى خود عهد ببنديد كه در ماه مبارك رمضان از غيبت، تهمت، و بدگويى نسبت به ديگران، خوددارى كنيد. زبان، چشم، دست، گوش، و ساير اعضا و جوارح، را تحت اراده خود درآوريد.
اعمال و اقوال خود را مراقبت نماييد، شايد همين عمل شايسته موجب گردد كه خداوند تبارك و تعالى به شما توجه فرموده توفيق عنايت كند؛ و پس از سپرى شدن شهر صيام كه شياطين از زنجير رها مىگردند شما اصلاح شده باشيد و ديگر فريب شيطان را نخوريد و مهذب گرديد. باز تكرار مىكنم تصميم بگيريد در اين سى روز ماه مبارك رمضان مراقب زبان، چشم، گوش، و همه اعضا و جوارح خود باشيد، و دايما متوجه باشيد اين عملى كه مىخواهيد انجام دهيد، اين سخنى كه مىخواهيد بر زبان آوريد، اين مطلبى كه داريد استماع مىكنيد، از نظر شرع چه حكمى دارد؟ اين آداب اولى و ظاهرى صوم است؛ اقلا به اين آداب ظاهرى صوم پابند باشيد. اگر ديديد كسى مىخواهد غيبت كند، جلوگيرى كنيد و به او بگوييد ما متعهد شدهايم كه در اين سى روز رمضان از امور محرمه خود دارى ورزيم. و اگر نمىتوانيد او را از غيبت باز داريد، از آن مجلس خارج شويد؛ ننشينيد و گوش كنيد. مسلمين بايد از شما در امان باشند. كسى كه ديگر مسلمانان از دست و زبان و چشم او در امان نباشند، در حقيقت مسلمان نيست (35)؛ مسلمان ظاهرى و صورى مىباشد؛ لا اله الاّ اللّه صورى گفته است. اگر، خداى نخواسته، خواستيد به كسى جسارت كنيد، اهانت نماييد، مرتكب غيبت شويد، بدانيد كه در محضر ربوبى هستيد؛ مهمان خداى متعال مىباشيد، و در حضور حق تعالى به بندگان او اسائه ادب مىكنيد؛ و اهانت به بنده خدا اهانت به خداست. اينان بندگان خدا هستند؛ خصوصا اگر اهل علم بوده در صراط علم و تقوى باشند. گاهى مىبينى كه انسان به واسطه اين امور به جايى مىرسد كه در وقت مرگ خدا را تكذيب مىكند! آيات الهى را منكر مىگردد: ثُمَّ كانَ عاقبةُ الّذين اساؤا السّواى أن كَذَّبوا بآياتِ اللَّه و كانوا بها يَسْتَهْزِؤن(36) اين امور بتدريج واقع مىشود. امروز يك نظر غير صحيح، فردا يك كلمه غيبت، و روز ديگر اهانتى به مسلمان و ... كم كم اين معاصى در قلب انباشته مىگردد، و قلب را سياه كرده انسان را از معرفة اللّه باز مىدارد؛ تا به آنجا مىرسد كه همه چيز را انكار كرده حقايق را تكذيب مىنمايد.
طبق بعضى آيات، به تفسير برخى از روايات، اعمال انسان به رسول خدا (ص) و ائمه طاهرين (ع) عرضه مىشود (37)و از نظر مبارك آنان مىگذرد. وقتى كه آن حضرت به اعمال شما نظر كنند و ببينند كه از خطا و گناه انباشته است، چه قدر ناراحت و متأثر مىگردند؟ نخواهيد كه رسول خدا ناراحت و متأثر شوند؛ راضى نشويد كه قلب مبارك آن حضرت شكسته و محزون گردد. وقتى آن حضرت مشاهده كند كه صفحه اعمال شما مملو از غيبت و تهمت و بدگويى نسبت به مسلمان مىباشد و تمام توجه شما هم به دنيا و ماديت است و قلوب شما از بغض، حسد، كينه و بدبينى به يكديگر لبريز شده، ممكن است در حضور خداى تبارك و تعالى و ملائكة اللّه خجل گردد كه امت و پيروان او نسبت به نعم الهى ناسپاس بوده و اين گونه افسار گسيخته و بىپروا به امانات خداوند تبارك و تعالى خيانت مىكنند. فردى كه به انسان مربوط است، اگر چه نوكر انسان باشد، اگر خلافى مرتكب شد، مايه خجلت انسان مىگردد. شما مربوط به رسول اللّه (ص) هستيد، شما با ورود به حوزههاى علميه خود را به فقه اسلام، رسول اكرم، و قرآن كريم مرتبط ساختهايد، اگر عمل زشتى مرتكب شديد، به آن حضرت برمىخورد، بر ايشان گران مىآيد؛ ممكن است خداى نخواسته شما را نفرين كند. راضى نشويد كه رسول خدا (ص) و ائمه اطهار، عليهم السّلام، نگران و محزون گردند.
قلب انسان مانند آينه صاف و روشن است، و بر اثر توجه فوق العاده به دنيا و كثرت معاصى كدر مىشود؛ ولى اگر انسان لا اقل صوم را براى حق تعالى خالص و بىريا انجام دهد (نمىگويم عبادات ديگر خالص نباشد، همه عبادات لازم است خالص و بىريا انجام گيرد.) اين عبادت را كه اعراض از شهوات، اجتناب از لذات، و انقطاع از غير خداست در اين يك ماه بخوبى انجام دهد، شايد تفضل الهى شامل حال او شده آينه قلبش از سياهى و كدورت زدوده گردد؛ و اميد است كه او را از عالم طبيعت و لذات دنيوى منحرف و منصرف سازد؛ و آن گاه كه مىخواهد وارد شب قدر شود، نورانيتهايى كه در آن شب براى اوليا و مؤمنين حاصل مىشود به دست آورد.
و جزاى چنين روزهاى خداست؛ چنانكه فرموده است: الصّوم لي و انا اجزى به. (40) چيز ديگر نمىتواند پاداش چنين روزهاى باشد. جنات نعيم در مقابل روزه او بىارزش بوده نمىتواند پاداش آن به حساب آيد. ولى اگر بنا باشد كه انسان به اسم روزه دهان را از مطعومات ببندد و به غيبت مردم باز كند و شبهاى ماه مبارك رمضان، كه مجالس شب نشينى گرم و داير بوده وقت و فرصت بيشترى است، با غيبت، تهمت و اهانت به مسلمانان به سحر انجامد، چيزى عايد او نمىشود و اثرى بر آن مترتب نمىگردد.
بلكه چنين روزهدارى آداب مجلس مهمانى حق را رعايت نكرده، حق ولينعمت خود را ضايع نموده است- ولينعمتى كه پيش از آفرينش انسان، همه گونه وسايل زندگى و آسايش را براى او فراهم كرده؛ اسباب تكامل را تهيه ديده است؛ انبيا را براى هدايت فرستاده؛ كتابهاى آسمانى نازل فرموده است؛ براى رسانيدن انسان به معدن عظمت و نور ابهج قدرت داده؛ عقل و ادراك عنايت كرده؛ كرامتها فرموده است، و اكنون از بندگانش دعوت به عمل آورده كه به مهمانخانه او وارد شده بر خوان نعمت او بنشينند، و شكر و سپاس حضرتش را تا آنجا كه از دست و زبان آنان برمىآيد ادا نمايند. آيا صحيح است كه بندگان از خوان نعمت او بهرهمند گردند، از وسايل و اسباب آسايشى كه در اختيار آنان قرار داده استفاده كنند، و با مولى و ميزبان خود مخالفت ورزند و بر ضد او قيام نمايند؟
اسباب و وسايلى كه او به آنان ارزانى داشته عليه او و بر خلاف خواست او به كار برند؟ آيا اين ناسپاسى و نمك ناشناسى نيست كه انسان سر سفره مولاى خويش بنشيند، و با اعمال و كردار گستاخانه و بىادبانه خود نسبت به ميزبان محترم كه ولينعمت او مىباشد اهانت و جسارت كند، كارهايى را كه نزد ميزبان زشت و قبيح است مرتكب گردد؟
مهمان بايد لا اقل ميزبان را بشناسد و به مقام او معرفت داشته باشد، و به آداب و رسوم مجلس آشنا بوده سعى كند عملى بر خلاف اخلاق و نزاكت از او سرنزند. مهمان خداوند متعال بايد به مقام خداوندى حضرت ذى الجلال عارف باشد- مقامى كه ائمه، عليهم السّلام، و انبياى بزرگ الهى هميشه دنبال معرفت بيشتر و شناخت كامل آن بودهاند و آرزو داشتند كه به چنين معدن نور و عظمتى دست يابند. و أنر أبصار قلوبنا بضياء نظرها إليك، حتّى تخرق أبصار القلوب حجب النّور فتصل إلى معدن العظمة. ضيافة اللّه همان معدن عظمت است. خداوند تبارك و تعالى براى ورود به معدن نور و عظمت از بندگانش دعوت فرموده است، ليكن بنده اگر لايق نباشد نمىتواند به چنين مقام با شكوه و مجللى وارد گردد. خداوند تعالى بندگان را به همه خيرات و مبرّات و بسيارى از لذات معنوى و روحانى دعوت فرموده است، ولى اگر آنان براى حضور در چنين مقامات عاليهاى آمادگى نداشته باشند، نمىتوانند وارد آن شوند. با آلودگىهاى روحى، رذايل اخلاقى، معاصى قلبيه و قالبيه، چه گونه مىتوان در محضر ربوبى حضور يافت و در مهمانسراى رب الارباب كه معدن العظمة مىباشد وارد شد؟
لياقت مىخواهد؛ آمادگى لازم است. با روسياهيها و قلبهاى آلوده كه به حجابهاى ظلمانى پوشيده شده است اين معانى و حقايق روحانى را نمىتوان درك كرد. بايد اين حجابها پاره گردد و اين پردههاى تاريك و روشنى كه بر قلبها كشيده شده و مانع وصال إلى اللّه گرديده كنار رود، تا بتوان در مجلس نورانى و با شكوه الهى وارد شد.
توجه به غير خدا انسان را به حجابهاى ظلمانى و نورانى محجوب مىنمايد. كليه امور دنيوى اگر موجب توجه انسان به دنيا و غفلت از خداوند متعال شود، باعث حجب ظلمانى مىشود. تمام عوالم اجسام حجابهاى ظلمانى مىباشد. و اگر دنيا وسيله توجه به حق و رسيدن به دار آخرت، كه دار التشريف است، باشد، حجابهاى ظلمانى به حجب نورانى مبدل مىگردد. و كمال انقطاع آن است كه تمام حجب ظلمانى و نورانى پاره و كنار زده شود، تا به مهمانسراى الهى كه معدن عظمت است بتوان وارد گرديد. لهذا در اين مناجات از خداوند متعال بينايى و نورانيت قلبى طلب مىكنند، تا بتوانند حجب نورانى را دريده به معدن عظمت برسند: حتّى تخرق أبصار القلوب حجب النّور، فتصل إلى معدن العظمة.
ولى كسى كه هنوز حجابهاى ظلمانى را پاره نكرده، كسى كه تمام توجه او به عالم طبيعت است و، العياذ باللّه، منحرف عن اللّه مىباشد، و اصولا از ماوراء دنيا و عالم روحانيت بيخبر بوده و منكوس إلى الطبيعه است، و هيچ گاه در مقام [اين ]برنيامده كه خود را تهذيب كند، حركت و نيروى روحانى و معنوى در خويشتن ايجاد نمايد، و پردههاى سياهى را كه روى قلب او سايه افكنده كنار زند، در اسفل سافلين كه آخرين حجب ظلمانيست قرار دارد: ثُمَّ رَدَدْناهُ اسْفَلَ سافلين(38). در صورتى كه خداوند عالم بشر را در عاليترين مرتبه و مقام آفريده است: لَقَدْ خَلَقْنَا الانسانَ في احْسَنِ تَقويمٍ.(39) كسى كه از هواى نفس پيروى مىكند و از روزى كه خود را شناخته به غير عالم ظلمانى طبيعت توجهى ندارد و هيچگاه فكر نمىكند كه ممكن است غير از اين دنياى آلوده تاريك جا و منزل ديگرى هم وجود داشته باشد، در حجاب ظلمانى فرو رفته، مصداق اخْلَدَ الى الارْضِ و اتَّبَعَ هواه(40) گرديده است. او با آن قلب آلوده به گناهى كه در پرده ظلمانى پوشيده شده و روح گرفتهاى كه بر اثر كثرت گناه و معصيت از حق تعالى دور گشته، آن هوا پرستيها و دنيا طلبيهايى كه عقل و چشم حقيقت بين او را كور كرده است، نمىتواند از حجابهاى ظلمانى برهد، چه رسد اينكه حجب نورانى را پاره كرده انقطاع إلى اللّه حاصل نمايد. او خيلى معتقد باشد كه مقام اولياى خدا را منكر نشود؛ عوالم برزخ، صراط، معاد، قيامت، حساب، كتاب، بهشت و جهنم را افسانه نخواند. انسان بر اثر معاصى و دلبستگى به دنيا بتدريج اين حقايق را منكر مىگردد؛ مقامات اوليا را انكار مىكند، با اينكه مقامات اوليا بيش از اين چند جملهاى كه در دعا و مناجات وارد شده نمىباشد.