next page

fehrest page

1- دو اسـتـنـسـاخ از كـتـاب چـهـل حـديـث امـام خـمـيـنـى بـه عـمـل آمـده است ، كه يكى از آن دو 13 حديث را نسخه بردارى كرده ، و ديگرى نسخه كاملى است متعلق به مرحوم آية الله العظمى ، آخوند ملا على همدانى ، اعلى الله مقامه .
تصوير نمونه اى از هر دو نسخه در پايان كتاب آمده است .
2- هر كه از براى نفع امت من چهل حديث از بر كند، خدايتعالى او را روز حساب فقيهى دانشمند بر انگيزد. مضمون اين روايت از نبى مكرم (ص ) و ائمه اطهار، عليهم السلام ، بـا تـعبيرهاى مختلف نقل شده است . علامه مجلسى (ره ) در بحارالانوار، ج 2، ص 156، در ذيـل روايـت مـى نـويـسـد: اين مضمون بين شيعه و سنى مشهور و مستفيض است ، بلكه گـفـتـه شـده مـتـواتـر اسـت . بـرخـى از مـدارك ايـن حـديـث عـبـارت انـد از: خـصـال ، ج 2، بـاب الاربـعـيـن حـديثهاى 15، 16، 17، 18، 19. اختصاص ، ص 2، عيون اخـبـار الرضـا، ج 2، ص 37. بحارالانوار، ج 2، ص 153 تا 157. صحيفه امام الرضا، ص 65 حديث 114.
3- بـراى حـفـظ احـاديـث از دسـتـبـرد مـفـتـريـان و جـاعـلان و جـلوگـيـرى از نـقـل آنـهـا تـوسـط راويـان نـا آشـنـا و نا اهل ، دانشمندان علم حديث از دير باز رسم دادن و گرفت اجازه روايت معمول داشته اند. مشايخ حديث هر كس را كه در علم و تقوى مى آزمـودنـد بـه او اجـازه روايـت مـى دادنـد. طـالبـان عـلم نـيـز بـراى كـسـب اعـتـبـار در نـقـل حـديـث بـه نـزد مشايخ اين علم مى رفته و از آنان حديث مى آموخته در خواست اجازه مى كـردنـد. اين سيره حسنه تا كنون كم و بيش ادامه دارد. اجازاتى كه مشايخ مى دادند مختلف بـود از جـمـله آنـهـا اجـازه كـتـبـى و شـفـاهـى بـود و دارنـده ايـن اجـازه در مـقـام نقل حديث مى گويد فلانى با اجازه كتبى يا شفاهى مرا چنين خبر داد. نظر به اين سـنـت اسـت كـه امـام (س ) در آغـاز، بـرخـى از سـلسـله اسناد خود را پشت بپشت تا محمد بن يعقوب كلينى (قدس الله اسرارهم ) نقل فرموده اند.
4- شـيـخ مـحـمـد رضـا مـسـجـد شـاهـى ، مـتـوفـى بـه سـال 1362 ه . ق از شخصيتهاى بزرگ و رجال علمى اصفهان و از خاندان شيخ محمد تقى اصفهانى است . وى از شاگردان ميرزاى شيرازى و سيد محمد فشاركى و آخوند خراسانى و هـم مـبـاحـثـه و مـصـاحـب آيـة الله شـيخ عبدالكريم حائرى بوده است . شيخ از 1344 تا 1345 ه . ق در قـم به تدريس اشتغال داشت . پس از شهادت عموى خود، حاج آقا نورالله اصـفـهـانـى ، به اصفهان بازگشت و تا پايان عمر در آنجا ساكن بود. وى مرجعيت شيعه داشـت و در اصـفـهـان حوزه درس وى تا پايان حياتش برقرار بود. جد ايشان ، شيخ محمد تـقـى اصـفـهـانـى ، مـتـوفى به سال 1248 ه . ق ، از فقهاى نامدار و از شاگردان وحيد بهبهانى بود. حوزه درس ايشان در شهر اصفهان بود و ميرزاى شيرازى و سيد حسن مدرس از شاگردان او بودند. تصنيف مشهور او: هداية المسترشدين . در شرح معالم الدين است .
5- حـاج شـيـخ عـبـاس (1294، 1359 ه . ق .) از محدثان بزرگ شيعه در قرن 14 و از جـمله مشايخ روايت است كه امام خمينى (س ) از ايشان اجازه دريافت كرده اند. وى ساليانى دراز مـلازم عـلامه متبحر، ميرزا حسين نورى (ره ) بوده و در استنساخ و مقابله و تصنيف آثار مـيـرزا مـدد كـار وى بوده است . شيخ عباس مردى محقق و كثيرالتاءليف بود. سفينة البحار يـكـى از تـصـنـيـفـات اوسـت تـاليـف آن 27 سـال بـه طـول انـجـامـيـد. از آثـار اوسـت : مـفـاتـيـح الجـنـان ، مـنـتـهـى الامال ، تتمة المنتهى و فوائد رضويه .
6- حـاج مـيرزا حسين بن محمد تقى نورى طبرسى (1254، 1320 ه . ق .) فقيه ، مفسر و در عـلم حـديـث كـم نـظـيـر و در عـلم رجـال مـبـرز بـود وى در نـشـر احـاديـث اهـل بـيـت سهم بزرگى داراست . او شاگردان شيخ العراقين ، شيخ مرتضى انصارى ، و مـيـرزاى شـيـرازى بـود و شـيخ اجازه بزرگان پس از خود است . حاج شيخ عباس قمى و آقا بزرگ تهرانى ، از شاگردان وى و از او اجازه دريافت كرده اند. از آثار اوست : مستدرك الوسائل ، مستدرك مزار البحار، النجم الثاقب ، لؤ لؤ و مرجان و تحفة الزائر.
7- شـيـخ مـرتـضـى انـصـارى (1214، 1281 ه . ق ) مـلقـب بـه خـاتـم الفـقـهـاء و المـجـتهدين از نوادگان جابر بن عبدالله انصارى صحابى پيغمبر (ص ). وى يكى از نـوابـغ عـلم اصـول است و تحولى بزرگ در اين فن به وجود آورد. آراء و نظريات و آثـار وى تـا بـه امـروز هـمـچـنـان محل بحث و نظر و مورد توجه علماى بزرگ فقه است و شروح و حواشى بسيار بر آثار وى نگاشته شده است . برخى اساتيد وى عبارت اند از شـيـخ مـوسـى كـاشـف الغطاء شيخ على كاشف الغطاء ملا احمد نراقى و سيد محمد مجاهد. از مجلس درس او فقهايى بزرگ برخاسته اند كه از جمله آنهاست آخوند خراسانى ، ميرزاى شـيـرازى ، و مـيـرزا مـحـمـد آشـتـيـانـى . از مـهـمـتـريـن آثـار شـيـخ اسـت : رسائل ، مكاسب و طهارت .
8- سـيـد مـحـسـن بـن عـبـدالكـريـم بـن عـلى بـن مـحـمـد حـسـيـنـى جـبـل عـامـلى ، مـلقـب بـه امـين (1282، 1371 ه . ق ) از اكابر علماى اماميه و مفاخر شـيـعـه اثـنـا عـشـريـه اسـت . وى دروس مـقـدمـاتـى را در زادگـاه خـود، جبل عامل ، گذراند، و سپس در نجف نزد آخوند خراسانى ، شريعت اصفهانى ، حاج آقا رضا هـمـدانـى ، و شـيـخ مـحـمـد طـه نـجـف ، و ديـگـر بـزرگـان بـه تـكـمـيـل عـلوم پـرداخـت . وى پـس از اتـمـام تـحـصـيـلات بـه جـبـل عـامـل بازگشت و به تحقيق و تاءليف و تدريس پرداخت . از او آثار علمى متعددى به جـاى مـانـده اسـت كـه مـهـمـتـرين آنها كتاب معروف اعيان الشيعه است . از اين كتاب چاپهاى مـتـعـددى در دست است . از آثار اوست : اساس الشريعة در فقه استدلالى ، الدرة البهيه ، المجالس السنية ، معدن الجواهر فى علوم الاوائل و الاواخر.
9- مـحـمـد بن هاشم موسوى رضوى هندى (1242، 1323 ه . ق ) در هند به دنيا آمد و در نـجـف تـحصيل كرد و در همانجا وفات يافت . وى از شاگردان شيخ انصارى مى باشد. از آثار اوست : نظم اللئالى در رجال ، ارجوزه در فقه ، الاضواء المزبلة ، شرح شرايع ، تقريرات درس شيخ انصارى .
10- سـيـد ابـوالقـاسـم حـسـيـنـى دهـكـردى مـتـوفـى بـه سـال 1353 ه . ق از شـاگردان ميرزا حسن شيرازى زين العابدين مازندرانى و ميرزا حسين نـورى اسـت . از آثـار اوسـت : حاشيه بر تفسير صافى ، حاشيه بر وافى ، حاشيه بر مكاسب والوسيلة فى السير و السلوك .
11- مـحـمـد هاشم بن زين العابدين موسوى اصفهانى معروف به چهار سوقى (1235، 1318 ه . ق ) از فقهاى اماميه و برادر مؤ لف كتاب روضات الجنات مى بـاشـد. وى از شـاگـردان شـيـخ انـصـارى و از مشايخ اجازه سيد محمد كاظم يزدى و شيخ الشـريـعـه اصـفـهـانـى اسـت . از آثـار اوسـت : اسـتـصـحـاب ، اصول آل رسول ، حاشيه بر اسفار، حاشيه شرح لمعه ، حاشيه قوانين ، حاشيه معالم .
12- احـمـد بـن مـحـمـد مـهـدى بـن ابـى ذر نـراقـى مـتـوفـى بـه سـال 1244 ه . ق . فـقـيـه و مـحـدث و در رجـال و ريـاضى و علوم عقلى استاد و به زهد و تـقـوى مـشـهـور بـود. بيشتر علوم را از محضر پدرش ملا محمد مهدى نراقى ، كه از نوادر روزگـار بـود، استفاده كرد. استادان ديگر وى سيد مهدى ، بحر العلوم و شيخ جعفر كاشف الغـطـاء بـودنـد. وى استاد شيخ انصارى و سيد محمد شفيع جاپلقى است . از آثار اوست : مـعـراج السـعـادة ، مـفـتـاح الاحـكـام ، عـوائد الايـام ، مـنـهـاج الوصول الى علم الاصول ، مستندالشيعه و ديوان شعر فارسى .
13- سـيـد مـهـدى بـن مرتضى طباطبائى بروجردى (1154، 1212 ه . ق .) معروف به بـحـرالعـلوم از فـقـهـاى بـزرگ و عـرفـاى كـامل و صاحب كرامات و مورد احترام و تكريم خاص و عام بود. وى از معدود كسانى است كه در زمـان غـيبت كبرى بارها خدمت امام زمان (ع ) مشرف گرديده بود. سيد بحرالعلوم رياست عـلمـى و اجتماعى داشت و در حوزه درس او فقهاى بزرگى ، مانند شيخ جعفر كاشف الغطاء، سـيـد مـحـمـد جـواد عـاملى ، شيخ محمد تقى اصفهانى ، ملا احمد نراقى ، ابو على حائرى و شـيـخ اسد الله تسترى تربيت شده اند. معروفترين آثار وى مصابيح ، الدرة النجفية در فـقـه و كـتـاب رجـال اسـت . 14- مـحـمـد بـاقـر بـن مـحـمـد اكـمـل بـهـبـهـانـى (1116 يـا 1117، 1208 ه . ق .) مـعروف به وحيد و استاد كـل و آقا، فقيه ؛ اصولى و رجالى مشهور. او كربلا را مركز كار خود قرار داد و بـا تـربـيـت شـاگـردانـى زبـده و تـشكيل جلسات بحث و مناظره توانست به حاكميت اخـبـاريـهـا بـر فـقـه پـايـان دهـد. از مـعـروفـتـريـن شاگردان وى مى توان از سيد مهدى بحرالعلوم ، شيخ جعفر كاشف الغطاء، ميرزاى قمى (صاحب قوانين )، ملا محمد مهدى نراقى ، سـيـد عـلى طـباطبائى (صاحب رياض )، سيد مهدى شهرستانى ، سيد محمد باقر شفتى و سيد جواد عاملى (صاحب مفتاح الكرامة ) نام برد.
15- مـلا محمد اكمل ، پدر محمد باقر بهبهانى ، در علم و تقوى معروف و از مشايخ اجازه بوده است .
16- ملا محمد باقر بن محمد تقى مجلسى اصفهانى ، مشهور به علامه مجلسى (1037، 1111 ه . ق .) از علماى بزرگ شيعه و در علوم مختلف اسلامى بخصوص حديث متبحر بود. اسـاتـيـد وى پـدرش ، و شـيخ حر عاملى ، و سيد على خان شيرازى بوده اند؛ و شاگردان بسيارى ، از جمله ميرزا عبدالله افندى ، (مؤ لف رياض العلماء)، سيد نعمت الله جزايرى ، ملا صالح مازندرانى ، تربيت كرده است . او در جمع و نشر احاديث اماميه كوششى فراوان بـه كـار بـرده اسـت و بـيـش از 60 جـلد كـتاب به فارسى و عربى دارد. مهمترين اثر او بـحـارالانوار است . از آثار اوست : مرآة العقول در شرح كافى ، حيوة القلوب ، زادالمعاد، حق اليقين ، جلاءالعيون ، حلية المتقين و الاربعون حديثا.
17- مـلا مـحـمـد تـقـى بـن مـقـصـود عـلى اصـفـهـانـى ، مـشـهـور بـه مـجـلسـى اول (1070 ه . ق .) فقيه ، محدث ، رجالى و مردى عابد و زاهد بوده است . و در نشر احاديث شيعه سهمى بسزا دارد. و از شاگردان شيخ بهائى و ملا عبدالله شوشترى است آثار او فـراوان اسـت كه مشهورترينش عبارت اند از: شرح زيارت جامعه ، روضة المتقين در شرح من لا يحضره الفقيه ، احياء الاحاديث در شرح تهذيب شيخ طوسى ، اربعون حديثا و حاشيه صحيفه سجاديه .
18- شـيـخ بـهـاء الديـن مـحـمـد بن حسين بن عبدالصمد عاملى ، معروف به شيخ بهائى (953، 1030 ه . ق .) در عـلوم و فنون متعدد استاد و يگانه دوران بوده است . در زمان خود شيخ الاسلام اصفهان لقب گرفت . صدرالمتاءلهين ، ملا محمد تقى مجلسى ، محقق سبزوارى ، فاضل جواد، از شاگردان وى بوده اند از او آثار فراوانى در علوم مختلف بر جاى مانده كه از جمله آنهاست : جامع عباسى و حواشى بر قواعد شهيد در فقه ، اسطرلاب و تشريح الافـلاك در هـيـئت ، مـشـرق الشمسين ، حبل المتين ، شرح دعاء صباح ، شرح اربعين حديثا در حديث و دعا، و الفوائد الصمديه و اسرار البلاغة در ادب .
19- شـيـخ حـسـيـن بن عبدالصمد عاملى (918، 984 ه . ق .) پدر شيخ بهائى ، وى به حارث بن عبدالله همدانى ، كه از خواص اصحاب اميرالمؤ منين عليه السلام بوده ، نسب مى رسـانـد. وى از شاگران شهيد ثانى و سيد حسن كركى است و استادى محقق و اديب و شاعر بـوده اسـت و شـاگـردان بـسيارى به درس ‍ وى حاضر مى شده اند. از آثار اوست : دراية الحديث ، اربعين و شرح القواعد.
20- شيخ زين الدين بن شيخ نورالدين عاملى ، معروف به شهيد ثانى . (911، 966 ه . ق .) از بـزرگـان فـقـهـاى شـيـعـه و جـامع علوم مختلف و زاهد و عابد است . وى به مذاهب چهارگانه فقهى اهل سنت مسلط بوده و آنها را تدريس مى كرده است . از آثار اوست : شرح لمـعـه ، مسالك الافهام فى شرح شرائع الاسلام ، منية المريد فى آداب المفيد و المستفيد، اسرار الصلوة ، و كشف الريبه فى احكام الغيبة .
21- شـيـخ عـلى بـن عبدالعالى ميسى كركى ، مشهور به محقق كركى و محقق ثـانـى (938 ه .ق .) فـقـيـه و اصـولى و از مـفـاخـر فـقهاى شيعه . وى در روزگار صـفـويـه بـه ايـران آمـد و در قـزويـن و اصـفـهـان حـوزه درس تشكيل داد و شاگردان بزرگى تربيت كرد كه از جمله آنهاست : شيخ على منشار، سيد امير اسـتـر آبادى و شيخ عبدالنبى جزايرى اثر مشهور او جامع المقاصد در شرح قواعد علامه حلى است .
22- مـحـمـد بـن مـحـمـد بـن داود، مـؤ ذن عـامـلى جـزيـنـى ، پـسـر عـمـوى شـهـيـد اول ، دانشمندى فاضل و شاعر بود.
23- شـيـخ ضـيـاء الديـن عـلى بـن مـحـمـد مـكـى ، پـسـر دوم شـهـيـد اول ، عـالمـى فـاضـل و محقق بوده است . شيخ محمد بن محمد بن داود مؤ ذن از او روايت كرده است .
24- شـيـخ شـمـس الديـن مـحـمـد بـن مـكـى عـامـلى ، مـعـروف بـه شـهـيـد اول (734، 786 ه . ق .) از اعاظم فقهاى اماميه . در علوم مختلف استاد مسلم بوده است و در فـقـه او را امـام الفـقـه گفته اند. شهيد در خاندان علم و ادب پرورش يافت و فـرزندان او از ذكور و اناث همگى از علما و فقها بودند. شهيد از اساتيد بسيار استفادت جسته و از علماى فرق مختلف اسلامى اجازه دريافت كرده است . شاگردان مشهور وى عبارت انـد از: شـيـخ زيـن الدين على بن خازن ، شيخ عبدالعالى كركى ، شيخ حسن بن سليمان ، شـيـخ مـقـداد سـيـورى . از آثـار اوسـت : دروس ، ذكـرى ، بـيـان ، قواعد، اللمعة الدمشقية و الاربعون حديثا.
25- فـخـرالمـحققين ، ابوطالب محمد بن الحسن (682، 771 ه .ق .) از بزرگان فقهاى امـاميه گفته اند در سن ده سالگى به درجه اجتهاد رسيد. از شاگردان پدرش علامه حلى اسـت و وارث عـلمـى او بـه شـمـار مـى رود.از شـاگـردان وى بـوده انـد: شـهـيـد اول ، سـيـد حـيدر آملى ، سيد تاج الدين ، و ظهيرالدين فرزندش ؛ از آثار اوست :الفوائد فى حل مشكلات القواعد، شرح مبادى الاصول و الكافية الوافية در علم كلام .
26- آية الله شيخ جمال الدين حسن بن يوسف بن على بن مطهر حلى (648، 726 ه . ق )، فـقـيـه ، مـحـدث ، مـفـسـر مـتـكـلم ، اديـب ، جـامـع مـعـقـول و مـنـقـول و رئيس اماميه در زمان خود بوده و شهرت علامه از اختصاصات اوست . وى نـزد بـزرگـان شـيـعـه و سنى به كسب علم پرداخت . از جمله استادانش ‍ محقق حلى ، خواجه نـصـيـر الديـن طـوسـى و سـيد احمد بن طاووس و شيخ نجيب الدين بوده اند. خواجه نصير طـوسـى از درس فـقـه او اسـتـفاده كرده است . پسر وى ، فخر المحققين ، نيز از شاگردان پـدر بـوده اسـت . از آثـار اوست : تبصرة المتعلمين ، المختلف ، قواعد، تذكرة الفقهاء در فـقـه ؛ كشف المراد فى شرح تجريد الاعتقاد در كلام ، الفين در اثبات امامت ، المختصر در رجال و تلخيص الكشاف در تفسير.
27- شـيـخ ابـوالقـاسـم نـجـم الديـن جعفر بن حسن حلى (602، 676 ه . ق ) مشهور به محقق از فقهاى طراز اول تشيع است علامه حلى و برادر وى و سيد غياث الدين بن احـمـد بـن طـاووس از شاگردان اين فقيه نامى بوده اند. كتاب شرايع الاسلام وى از بدو تـاليف تا كنون مورد توجه فقها بوده و فقيه نامور، شيخ محمد حسن نجفى ، كتاب جواهر را در شرح آن نگاشته است . از آثار اوست : المعتبر فى شرح المختصر، مختصر النافع ، المعارج در اصول .
28- سـيـد شـمـس الديـن ابـو عـلى فـخـار بـن مـعـد مـوسـوى حـلى (600 ه . ق ) فاضل و اديب و محدث و صاحب كتاب الرد على الذاهب الى تكفير ابى طالب .
29- شـيـخ جـليـل ثـقـه ، ابـوالفـضـل شـاذان بـن جـبـرئيل قمى ، عالمى فاضل و فقيهى جليل القدر است . از اوست : ازاحة العلة فى معرفة القبلة و كتاب الفضائل .
30- عـمـاد الديـن ابـو جـعفر محمد بن ابى القاسم طبرى ، فرزند ابوالقاسم على بن مـحـمـد آمـلى . از جـمـله تاليفات اوست : بشارة المصطفى لشيعة المرتضى ، الفرج فى الاوقات و شرح مسائل الذريعة .
31- ابـو عـلى حـسـن بـن مـحـمـد طوسى ، از فقيهان بزرگ شيعه و از شاگردان مشهور پـدرش ، شـيـخ طـوسـى ، اسـت . پـس از پـدر عهده دار تعليم شاگردان وى بود و طلاب بـسـيـار در مـحـضـرش بـه اسـتـفـاضـه پـرداخـتـنـد. طـوسـى تـا سـال 515 ه . ق مـى زيـسـتـه اسـت از آثـار اوسـت : المـرشـد الى سبيل التعبد، امالى و شرح نهاية الاحكام .
32- ابو جعفر محمد بن حسن طوسى (385، 460 ه . ق )، ملقب به شيخ الطائفه از بزرگترين دانشمندان جهان اسلام است . طوسى رئيس ‍ فقيهان و متكلمان زمان خود بود و در ادب و رجال و تفسير و حديث نيز دستى قوى داشت . اساتيد او شيخ مفيد. سيد مرتضى ، ابـن غـضـائرى ، ابـن عـبـدون بـودنـد، شيخ صاحب دو كتاب مشهور حديث شيعه استبصار و تـهـذيـب اسـت كه از شمار كتب اربعه اماميه محسوب است . نهايه و خلاف در فقه از اوست . مبسوط نيز از ديگر آثار اوست كه در آن به تفريع كثيرى فروعات در فقه پرداخته است . از آثـار اوسـت : فـهـرسـت ، رجـال ، اخـتـيـار مـعـرفـة الرجـال ، عـدة الاصول ، الغيبه ، التبيان فى تفسير القرآن ، تلخيص الشافى ، مصباح المـتـهـجـد. شـيـخ طـوسـى پـس از آتـش سـوزى كـتـابـخـانـه اش (در سال 448 ه . ق ) از بغداد به نجف اشرف هجرت كرد و حوزه علميه نجف را بنيان نهاد.
33- شـيـخ ابـو عـبـدالله مـحـمـد بن نعمان (336 يا 413 ه . ق ) ملقب به مفيد و ابـن معلم از كبار فقها و متكلمان و محدثان شيعه . در زمان خود رياست علمى بغداد را به عهده داشت . او مورد عنايت و توجه حضرت ولى عصر (عج ) بود و در دو نامه كه از آن حـضـرت بـه عـنوان وى صادر گرديده حضرت او را با تعبيرات اءخ سديد و شـيـخ مـفـيـد و ولى رشـيـد، و ولى مخلص و ناصر حق و داعـى الى الحـق خـطاب فرموده اند. شيخ مفيد در محضر دانشمندان شيعه و سنى و زيـدى ، هـمچون جعفر بن محمد قولويه ، شيخ صدوق ، ابن جنيد، اسكافى و على بن ابى الجـيـش بلخى به تكميل تحصيلات پرداخت . سيد مرتضى علم الهدى ، سيد رضى ، شيخ طـوسـى ، نـجـاشـى ، كراجكى و سالار بن عبدالعزيز از مشهورترين شاگردان وى بوده انـد. حـدود دويـسـت اثر كوچك و بزرگ از او به جاى مانده است كه معروفترين آنها عبارت است از: ارشاد، اختصاص ، اوائل المقالات ، امالى و مقنعه .
34- مـحـمـد بـن على بن حسين بن موسى بن بابويه قمى ، مكنى به ابو جعفر، معروف بـه ابـن بـابـويـه و صـدوق (381 ه . ق ) از بـزرگان علماى اماميه و مـشـايـخ حـديـث و فـقـهـاى شـيـعـه . ولادت وى در غـيـبـت صـغـرى و بـه دعـاى امـام زمـان عـجـل الله تـعـالى فرجه واقع شد. وى از پدر خود، على بن بابويه ، محمد بن حسن بن وليد و جعفر بن محمد قولويه روايت كرده است و شيخ مفيد، و ابن شاذان ، غضائرى ، شيخ ابـو جعفر محمد دوريستى از او روايت كرده اند. تاءليفاتش را حدود سيصد نوشته اند كه مـعـروفـتـريـن آنـهـا عـبـارت اسـت از: مـن لا يـحـضـره الفـقـيـه ، اكـمـال الديـن و اتـمـام النـعـمـة ، الخصال ، التوحيد، عيون اخبار الرضا، الامالى ، معانى الاخـبـار، عـلل الشـرايـع ، هـدايـة و مـقـنـع . مـرقـد وى در شـهـر رى زيـارتـگـاه دوسـتـان اهل بيت است .
35- ابـوالقـاسـم جـعـفـر بـن محمد بن قولويه قمى (368 ه . ق .) از محدثان و فقهاى بزرگ شيعه در قرن چهارم هجرى . او از كلينى و ابن عقده و على بن بابويه قمى (پدر شـيـخ صـدوق ) روايـت كـرده اسـت و شـيـخ مفيد و نجاشى و ديگران از وى روايت كرده اند. تاءليفاتى در فقه و حديث دارد كه كامل الزيارات مشهورترين آنهاست .
36- محمد بن يعقوب بن اسحق كلينى رازى ، معروف به ثقة الاسلام (328 يا 329 ه . ق .) از بـزرگـان مـحـدثـان شـيـعـه و شـيـخ مـشـايـخ اهـل حـديـث اسـت و در ايـن علم سر آمد همگنان خود در تاريخ به شمار مى رود. او بتقريب از چـهـل تـن حـديـث آمـوخـت و بـسـيـارى از بزرگان ، مانند جعفر بن محمد قولويه ، هارون بن موسى تلعكبرى از او حديث نقل كرده اند. كلينى اولين مؤ لف از مولفان كتب اربعه شيعه اسـت كـه بـه سـاليـان دراز كـتـاب عـظـيـم كـافـى را در سـه بـخـش اصـول و فـروع و روضـه گـرد آورد. از اوسـت : كـتـاب الرجال ، رسائل الائمه ، كتاب رد بر قرامطه و كتاب تعبير رؤ يا.
37- عـلى بـن ابـراهـيـم بـن هـاشـم قـمـى . مـحـدث ، مـفـسـر و فـقـيـه اواخـر قرن سوم و اوايـل قـرن چـهارم هجرى و از مشايخ كلينى . تاءليفات فراوانى منسوب به او است مانند كـتـاب مـناقب ، قرب الاسناد، كتاب الشرايع ، كتاب مغازى ، كتاب الانبياء و تفسير قرآن . مدفن وى در قم است .
38- ابـراهيم بن هاشم قمى ، از اصحاب امام جواد عليه السلام . از اصحاب ائمه عليه السـلام بـسـيار روايت كرده است . گفته اند او اولين كس بود كه احاديث كوفيان را در قم نشر داد. كتاب نوادر و قضاياى امير المؤ منين از آثار اوست .
39- حـسـيـن بـن يـزيـد نـوفـلى ، شـاعـر و اديـب نـزيـل رى . شـيـخ طوسى در رجال خود او را از اصحاب امام هشتم عليه السلام بر شمرده است . وى در رى وفات يافت .
40- اسـمـاعـيـل بـن ابـى زياد سكونى از عامه بوده و از امام صادق عليه السلام روايت كـرده اسـت . شـيـخ طـوسـى در عـدة الاصـول مـى نـويـسـد عـلمـاى امـامـيـه بـه روايـات او عمل كرده اند. (ج 1، ص 38).
41- فروع كافى ، ج 5، ص 12 كتاب جهاد، باب وجوه جهاد حديث 3.
42- سريه نام بخشى از سپاه است . و گفته شده كه بهترين سريه ها آن است كـه 400 نـفـر بـاشـد. از امـام صـادق عـليـه السـلام نـيـز نـقـل شـده اسـت : خـيـرالسـرايـا اربـعـمـاة . وسائل الشيعه ، ج 11، ص 103 كتاب الجهاد، باب 54، حديث 1.
43- حاج ملا هادى سبزوارى اطوار هفتگانه نفس را در حاشيه اسفار (ج 7 ص 36) به اين ترتيب شمرده است : نفس ، قلب ، عقل ، روح ، سر، خفى ، اخفى . مرحوم شاه آبادى در كتاب الانـسـان و الفـطـره مرتبه عقل را پيش از قلب مى داند. ولى صدرالمتاءلهين چنين شمارش كـرده اسـت : طـبـع ، نفس ، قلب ، عقل ، روح ، سر، خفى . و مرتبه اخفى را نياورده و طبع را افزوده است . اسفار ج 7، ص 36.
44- بـراى عـقـل انـسـان چـهـار مـرحـله بـر شـمـرده انـد: عـقـل هـيـولانـى ، عـقـل بـالمـلكة ، عقل بالفعل ، عقل بالمستفاد، شواهد الربوبية ص 202، 207. و همچنين صدرالمتاءلهين نفس انسان را به سر و علن و هر يك از اين دو را به ظاهر و بـاطـن تـقـسـيم مى كند كه مى تواند چهار مرحله براى نفس محسوب شود. اسفار، ج 7، ص 36.
45- بـو عـلى سـيـنـا قـواى نـفـس را در تـقـسـيم اولى به سه مرتبه نفس نباتى ، نفس حـيـوانـى ، نـفـس انـسـانى تقسيم مى كند. و تقسيم سه گانه ديگر ناظر به مراتب ملك و بـرزخ و عـقـل مـى بـاشـد. و امـام (س ) در شـرح هـمـيـن حـديـث براى نفس سه مقام و مرتبه قـائل شـده انـد كـه مقام اول مقام ملك و ظاهر و دنياى نفس ‍ است و مقام دوم باطن و ملكوت نفس اسـت و مقام سوم را در پايان شرح حديث مود اشاره قرار داده و بدون شرح گذارده اند كه همان مقام عقل است چنانكه در شرح حديث 24 اربعين آورده اند.
46- تـقـسـيـم دو مرتبه اشاره است به تقسيم نفس به ظاهر و باطن و يا تعابير ديگر مثل سر و علن ، ملك و ملكوت ، دنيا و آخرت .
47- منازل السائرين ، خواجه عبدالله انصارى ، ص 13.
48- حسين بن عبدالله بن سينا (حدود 370، 427 يا 428 ه . ق .) مشهور به ابو على سينا، شيخ الرئيس از فحول اطباى اسلامى و از حكماى بنام مشاء مى باشد و در ديگر علوم نيز صاحب نظر بوده است استعداد فوق العاده و حافظه قوى از ويژگيهاى اوسـت بـگونه اى كه در مدت كوتاهى توانسته است تحصيلات خود را به پايان ببرد و آثـار گرانقدرى در رشته هاى مختلف علمى از خود به يادگار بگذارد. برخى از آثار او عـبـارتند از؛ الاشارات و التنبيهات شامل منطق و طبيعيات و الهيات كه شروح بسيارى دارد كـه مـعـروفـتـريـن آن شـرح فـخـر رازى و شـرح خـواجـه نـصـيـر طـوسـى اسـت شـفـا كه شـامـل مـنـطـق ، ريـاضـيـات ، طـبـيـعـيـات ، الهـيـات مـى بـاشـد و بـه تفصيل نگاشته شده است . النجاة در فلسفه ، المبداء و المعاد، قانون در طب ، قصيده عينيه ، التعليقات .
49- شـيـخ الرئيس در فصل هفتم نمط نهم اشارات و تنبيهات مى نويسد: نخستين پله سـيـر عـارفـان را اراده خـوانـنـد و آن حـالت مـيـل بـه چـنـگ زدن بـه ريـسـمـان مـحـكم خداوندى است كه براى آنكه از يقين برخاسته از بـرهـان بـينا گشته ، يا آنكه خويشتنش از ايمان آرامش يافته ، دست مى دهد. و در نـتـيـجـه سـر او بـه سـوى قـدس سـيـر مـى كـنـد تـا بـه روح اتـصـال دسـت يـابد. و تا هنگامى كه عارف بر اين پله است مريد ناميده مى شود.
50- اشـاره اسـت بـه حـديـث ، پـيـغـمـبـر (ص ) كـه فـرمـودنـد: ان الله يـقول اعددت لعبادى الصالحين مالا عين راءت و لا اءذن سمعت و لا خطر على قلب بشر... الحـديـث . هـمـانا خداوند مى گويد براى بندگان شايسته ام چيزى را آماده كرده ام كه نه چـشـمـى ديـده و نه گوشى شنيده و نه به قلب بشرى گذر كرده است . مجمع البيان در تـفـسـيـر آيـه 18 سـوره سـجـده . بـحـارالانـوار، ج 8، ص 198، كـتـاب العدل و المعاد، باب الجنة ، حديث 168.
51- يحشر بعض الناس على صور تحسن عندها القردة و الخنازير. علم اليقين ، ج 2، ص 901.
52- اشـاره اسـت بـه آيـه قـال رب لم حـشـرتـنـى اءعـمـى و قـد كـنـت بـصـيـرا. قال كذلك اءتتك آياتنا فنسيها و كذلك اليوم تنسى . (طه 125، 126).
53- ميرزا محمد على فرزند محمد جواد حسين آبادى اصفهانى شاه آبادى (1292، 1369 ه . ق ) فقيه ، اصولى ، عارف و فيلسوف بر جسته قرن چهاردهم هجرى . تحصيلات خود را در حوزه هاى اصفهان و تهران و نجف به پايان برد. اساتيد وى برادرش شيخ احمد و مـيـرزا مـحـمد هاشم چهار سوقى در اصفهان و ميرزا هاشم اشكورى و ميرزا حسن آشتيانى در تـهـران و آخـوند خراسانى ، شريعت اصفهانى و ميرزا محمد تقى شيرازى در نجف بودند. ابـتـدا در سـامرا و سپس در قم و تهران به تدريس پرداخت و در قم بين سالهاى 1347، 1354 ه . ق ، حـضـرت امـام خـمـيـنـى س بـه درس عـرفـان و اخـلاق ايشان حاضر مى شد. حـضرت امام از ايشان با احترام بسيار ياد مى كرده اند. مرحوم شاه آبادى پس از مراجعت از قـم در تـهـران اقـامت گزيد و به ارشاد نفوس ‍ پرداخت و در همان شهر وفات يافت و در جـوار حضرت عبدالعظيم حسنى ، در مقبره مرحوم شيخ ابوالفتوح رازى مدفون گرديد. از آثـار اوسـت : شذرات المعارف ، الانسان و الفطرة ، القرآن و العترة ، الايمان و الرجعة ، منازل السالكين ، حاشيه بر كفايه .
54- رشحات البحار، كتاب الانسان و الفطره .
55- كهف 49.
56- عـن اءبـى عـبـدالله عـليـه السـلام قـال : ان فـى جـهـنـم لواديـا للمـتـكـبـريـن يـقـال له ، سـقر شكى الى الله عزوجل شدة حره و ساءله اءن ياذن له اءن يتنفس . فـتـنـفـس فـاءحـرق جـهـنم . اصول كافى ، ج 2، ص 310، كتاب ايمان و كفر، باب كبر حديث 10.
57- عـن اءبـى عـبـدالله عـليـه السـلام قـال : ان الحـسـد ياكل الايمان ، كما تاكل النار الحطب . اصول كافى ، ج 2، ص 306، كتاب ايمان و كفر باب حسد، حديث 2.
58- عـن ابـى جـعـفـر عـليه السلام قال : ماذئبان ضاريان فى غنم ليس لها راع ، هذا فـى اءولهـا و هـذا فـى آخـرهـا بـاءسـرع فـيـهـا مـن حـب المـال و الشـرف فـى ديـن المـؤ مـن . اصول كافى ، ج 2، ص 315، كتاب ايمان و كفر، باب حب الدنيا و الحرص عليها، حديث 2 و 3.
59- صدر المتاءلهين و ديگر حكيمان الهى اين حقيقت را در اسفار علمى خود بيان كرده اند. اسفار ج 1، ص 45، 65، 69.
60- افسوس بر كوتاهيهايم در حق خداوند (زمر 56.)
61- حج 2.
62- عـلم اليـقـيـن ، مـقـصـد 4، بـاب 15، فصل 1، ص 1032.
63- ابـن مـسـكـويـه در تهذيب الاخلاق و تطهير الاعراق (باب تهور و جبن ، ص 162) اين كلام را از بقراط نقل مى كند.
64- از گروهى از اصحاب روايت شده است كه گفتند روزى پيامبر ص بر ما وارد گشت و مـا در حـال مـجـادله بـا يـكـديگر درباره مسئله اى دينى بوديم . پيامبر سخت در خشم شد چـنـانـكه تا آن وقت وى را بدان حد خشمگين نديده بوديم سپس فرمودند: پيشينيان شما را جـدال مـو مـراء هـلاك كـرد. آن گاه فرمود: مجادله را ترك گوييد كه من در روز قيامت از آنكه مناقشه كند، شفاعت نكنم ؛ مجادله را ترك گوييد كه من آن را كه ترك مجادله كـند در حالى كه حق با اوست سه خانه را در بهشت ضامن خواهم بود سه خانه در باغهاى جـنـت و در مـيـانـه آن و بالاترين طبقه آن ، مجادله را ترك كنيد، زيرا پروردگارم بعد از پرستش بتان اولين چيزى كه مرا از آن نهى فرمود مراء بود. بحارالانوار، ج 2، ص 138.
65- از پـيـامـبـر نـقـل شـده اسـت : ايـمـان در بـنـده بـه كمال نرسد تا آنكه مناقشه را ترك كند اگر چه حق با او باشد. بحارالانوار ج 2، ص 138.
66- اشـاره اسـت بـه آيـه مـبـاركـه 56 ذاريـات : مـا خـلقـت الجـن و الانـس الا ليـعـبـدون عـبادت در اين آيه تفسير به معرفت شده است . در حديث مـنـقـول از امـام حـسـيـن عـليـه السـلام آمـده اسـت كـه فـرمـودنـد: ايـهـا النـاس ان الله عـزوجـل ذكـره مـا خـلق العـبـاد الا ليـفـرفـوه ... (اى مـردم ، بـه درسـتـى كـه خـداى عـزوجـل ذكـره بـنـدگـان را جـز بـراى شـنـاخـت خـود نـيـافـريـده اسـت ...) علل الشرايع ، ج 1، ص 9، ح 1.
67- اصـول كـافـى ، ج 2، ص 293، كـتـاب ايـمـان و كفر، باب رياء حديث 3.
68- فقهاء در مبحث نيت نماز رياء را مورد بحث قرار داده اند، جواهر الكلام ، ج 9، 187، 195 كـتـاب الصـلاه بـحـث نيت . عروه الوثقى ص ‍ 208، 210 كتاب الصلاه فصل نيت . تحرير الوسيله ج 1/2-141. كتاب الصلاه بحث نيت .
69- همين حديث در فصل در بيان آنكه علم غير از ايمان است .
70- اصـول كـافـى ، ج 2، ص 295، كتاب ايمان و كفر ، باب رياء ، حديث 9.
71- آتش بر افروخته خداست كه بر دلها شعله ور است . همزه 7، 6.
72- حـق تـعـالى مـى فـرمـايـد: واعـلمـوا ان الله يـحـول بـيـن المـرء و قـلبـه و بـدانـيـد كـه خـدا در مـيـان شـخـص و قـلب او حـايـل مـى گـردد انـفـال 24 و فان القلوب بين اصبعين من اصابع الله ، يقلبها كيف يشاء ساعه كذاب و ساعه كذا و ان العبد ربما وفق للخير
همانا قلبها در ميان دو انـگـشـت از انـگـشـتـان خـداوند قرار دارند آنها را هرگونه بخواهد زمانى اينچنين و زمانى آنـچـنـان مـى گرداند و بسا كه بنده توفيق كار نيك يابد. بحارالانوار، ج 72، ص ‍ 48 كتاب العشره باب 40، حديث 9.
73- اصول كافى ، ج 2، ص 294، كتاب ايمان و كفر 9، باب رياء 9، حديث 4.
74- اشـاره اسـت بـه آيـه يـوم يـنـظـر المـرء مـا قـدمـت يـداه و يـقول الكافر يا ليتنى كنت ترابا. روزى كه شخص به آنچه پيش فرستاده است مى نگرد و كافر مى گويد: اى كاش خاك مى بودم . نبا 41.
75- عـن ابى عبدالله عليه السلام قال النبى صلى الله عليه و آله : ان الملك ليصعد بـعـمـل العـبـد مـبـتـهـجـا بـه ؛ فـاذا صـعـد بـحـسـنـاتـه يـقـول الله عـزوجـل : اجـعـلوهـا فـى سـجـيـن انـه ليـس ايـاى ارادبـهـا. اصول كافى ، ج 2، ص 294، كتاب ايمان و كفر 9، باب رياء، حديث 7.
76- فطرت خدايى آن است كه خداود خلق را بر آن آفريده است .روم 30.
77- آل عمران 97.
78- اشاره است به آيه مباركه قل لا اسئلكم عليه اجرا الا الموده فى القربى بگو اى پيامبر من از شما اجر رسالت نمى خواهم جز آنكه به خويشانم محبت كنيد. شورى 23.
79- حجرات 17 تا 18.
80- عنكبوت 69.
81- مـن در آسـمـان و زمـيـنـم نـگـنجيم تولى دردل بنده مومنم جاى گيرم . 9 اين حديث بااندكى تغيير در عوالى اللئالى ، ج 4، ص 7، و بحارالانوار ج 55، ص 39 كتاب السماء و العالم 9، باب العرش و الكرسى و حملتها، و المحجه البيضاء ج 5، ص 27، كـتـاب شـرح عـجـائب القلب و احياء علوم الدين ، ج 3، ص 17، كتاب شرح عجائب القلب آمده است .
82- حديث 2 پاورقى 6.
83- علم اليقين ، ج 1، ص 381.
84- ص 41.
85- مـن الحـى القـيـوم الذى لا يـمـوت الى الحـى القيوم الذى لايموت . اما بعد، فانى اقـول للشـى ء كـن فـيكون و قد جعلتك تقول للشى ء كن فيكون .علم اليقين ، ج 2، ص 1061.
86- ص 71.
87- حديث 1، پاورقى 56.
88- راهـنماى به نيكى چون كننده آن است . بحارالانوار، ج 93، ص 17، ((كتاب زكات و صدقه ))، باب 20 حديث 1.
89- اشـاره اسـت بـه آيـه مـبـاركـه قـال رب بـمـا اغـويـتنى لازينن لهم فى الارض و لا غـوبـنـهـم اجـمـعـيـن الا عـبادك منهم المخلصين . (گفت ابليس ) خدايا، از آن رو كه مرا گمراه سـاخـتـى ، هـر آيـنـه هـر چـه در زمـين است بر آدميان جلوه دهم و همه آنان را گمراه كنم مگر بندگان خالص ترا. حجر /40، 41.
90- مراد مرحوم آيت الله شاه آبادى است .
91- مـن اخـلص لنـا اربـعـيـن صـبـاحا، جرت ينابيع الحكمة من قلبه على لسانه . بـحـارالانـوار ج 67، ص 242، كـتـاب ايمان و كفر، باب اخلاص ، حديث 10.
92- اشاره است به آيه مباركه ان الله لا يغفر ان يشرك به و يغفر مادون ذلك (خداوند شرك را نمى آمرزد، اما از غير آن در مى گذرد. نساء 48، 116.
93- قـال الو عـبـدالله عـليـه السـلام : يـا بـن آدم ، لو اكـل قـلبك طائر لم يشبعه . (اى فرزند آدم ، قلب ترا اگر پرنده اى بخورد. سير نمى شود.) اصول كافى ، ج 1 ص ‍ 93، كتاب توحيد، باب النهى عن الكلام فى الكيفية . حديث 8.
94- اشـاره اسـت بـه آيـه مـبـاركـه ان الذين تدعون من دون الله لن يخلقوا ذبابا ولو اجـتـمـعـوا له و ان يـسـلبـهـم الذبـاب شيئا لا يستنقذوه منه ضعف الطالب و المطلوب . (به درسـتـى غـير خدايانى را كه مى خوانيد اگر چه گرد هم آيند مگسى را نخواهند آفريد؛ و اگـر مـگـسـى چـيـزى از آنها بربايد، نتوانند آن را بستانند؛ خواهند و خواسته شده هر دو ناتوان اند. حج / 73.
95- پروردگارا، چرا كور برانگيختى .؟ طه / 125.
96- امام صادق عليه السلام مى فرمايد كه امير المؤ منين در جواب شخصى كه ايشان را از قـدر پـرسـيـده بـود فـرمـودنـد: بـحـر عـمـيـق تـلجـه . ثـم سـاله ثـانـيـة فـقـال : طـريـق مـظـلم فـلاتـسـلكـه ، ثـم سـاءله ثـالثـة فـقـال : سـر الله فـلا تـتـكـلفـه (دريـاى ژرفـى اسـت ، در آن فـرو مـرو. پس ، بار دوم پرسيد، فرمود: راه تاريكى است آن را مپيما، سوم بار پرسيد، فرمود: راز خداست خود را بـه سـخـتـى مـيـنـداز.) بـحـارالانـوار ج 5، ص 97، كـتـاب العدل و المعاد، باب القضاء و القدر حديث 22.
97- امـام صـادق عـليـه السـلام فرمود: ما اءبر ز عبديده الى الله العزيز الجبار الا اسـتـحـيـا الله عـزوجـل ان يـزدهـا صـفـرا حـتـى يـجـعـل فـيـهـا مـن فضل رحمته ما يشاء؛ فذا دعا اءحدكم فلا يرديده حتى يمسح على وجهه و راءسه . (هيچ بـنـده اى دسـت خـود بـه سـوى خـداى عـزيـز جـبـار بـيـرون نـيـاورد جـز ايـنـكـه خـداى عـزوجـل شـرم كند كه آن را تهى باز گرداند تا اينكه از زيادى بخشايشش آنچه بخواهد در آن بـنـهد. پس هر گاه يكى از شما دعا كرد، دستش را بر نگرداند مگر آن را به سر و روى خـود كـشـد.) اصـول كـافـى ، ج 2، ص 471، كـتـاب دعاء، باب ان من دعا استجيب له حديث 2.
98- وسائل شيعه ، ج 1، ص 50، كتاب طهارت ، ابواب مقدمه عبادات ، باب 11، حديث 14.
99- حديث 1، پاورقى 32.
100- اصـول كـافـى ج 2، ص 295، كـتـاب ايـمان و كفر، باب رياء، حديث 8.
101- قـال : العـبـادة ثـلاثـة : قـوم عـبـدوا الله عـزوجـل خوفا؛ فبلك عبادة العبيد. و قوم عبدوا الله تبارك و تعالى طلب الصواب ؛ فبلك عـبـادة الجـراء. و قـوم عـبـدوا الله عـزوجـل حـبـاله ، فـتـلك عـبـادة الاحـرار. و هـى اءفـضـل العـبـادة : (پـرسـتـش سـه گـونـه اسـت . گـروهـى خـداونـد عزوجل را از ترس مى پرستند؛ پس ‍ اين پرستش بندگان است . گروهى خداوند تبارك و تـعـالى را بـراى رسـيـدن بـه پـاداش مـى پـرسـتـنـد؛ پس اين پرستش مزدوران است . و گـروهـى عـزوجـل را از روى مـحـبـت مـى پـرستند و اين پرستش آزادگان است . و اين از همه پـرسـتـشـهـا برتر است ). وسائل الشيعة ، ج 1، ص 45، ابواب مقدمة العبادات بـاب 9، حـديـث 1. و اصـول كافى ، ج 3، ص 131، كتاب ايمان و كفر، باب عبادت حديث 5.
102- اصـول كـافـى ، ج 2، ص 297، كتاب ايمان و كفر، باب رياء، حديث 18.
103- اصـول كـافـى ، ج 2، ص 313، كـتاب ايمان و كفر، باب عجب ، حديث 3.
104- جامع السعادات ، ج 1، ص 8، 357. المحجة البيضاء، ج 6، ص 7، 276.
105- حديث 1، پاورقى 14.
106- حديث 1، پاورقى 16.
107- مـرآة العـقـول ، ج 1، ص 218، كـتـاب ايـمـان و كفر، باب عجب ، ذيل حديث 1.
108- ص 71.
109- بـلاها به سبب دوستى است . اين كلام برگفته از احاديث است كه بلاهاى دنـيـا را دليـل ايـمـان شـخـص و مـحـبت حق تعالى به او گفته است . چنانچه امام باق عليه السـلام مـى فـرمايد: يبتلى المرء على قدر حبه . (انسان به قدر دوستيش با خدا به بلا گـرفـتـار مـى گـردد) و امـام صادق عليه السلام فرمود: و ما اءحب الله قوما الا ابتلاهم . (خـداونـد گـروهـى را دوسـت نـگـرفـت مـگـر آنـكـه آنـهـا را بـه بـلايـا گـرفتار ساخت .) بـحـارالانـوار ج 64، ص 236، كـتـاب ايـمـان و كـفر، باب شدة ابتلاء المومن .
110- (فاطر / 8).
111- بـگـو آيـا شما را از زيانكارترين افراد آگاه سازيم ، آنان كه سعى ايشان در زنـدگـى ايـن جـهان تباه گشت در حالى كه آنان مى پندارند كارهاى نيك انجام مى دهند. ايـنـان كـسـانـى هـسـتـنـد كـه بـه آيـات پـروردگـارشـان و ديـدار او كـافر شدند، پس ، كـارهـايـشـان تـباه گشت ، پس ما در روز باز پسين ايشان را وزنى نمى نهيم . (كهف / آيه هاى 103، 105)
112- اصـول كـافـى ، ج 2، ص 313، كـتاب ايمان و كفر، باب عجب ، حديث 1.
113- حديث 1، پاورقى 51.
114- قـال رسـول الله (ص ): ثـلاث مهلكات : شح مطاع ؛ و هوى متبع ؛ و اعجاب المرء بنفسه . و هو محبط للعمل ، و هو داعية المقت من الله سبحانه . سه جيز كشنده اند: بخلى كه فـرمـانبرى شود؛ هوسى كه پيروى گردد؛ شيفتگى مرد به خودش . و اين كارهاى نيك را تـباه مى كند. و خشم خداوند سبحان را بر مى انگيزد. بحارالانوار، ج 69، ص 321، كتاب ايمان و كفر، باب 117، حديث 37.
115- وسـائل الشـيـعـة ، ج 1، ص 78، كـتـاب طـهـارت ابواب مقدمه عبادات ، باب 23، حديث 18.
116- پـيـامـبـر (ص ) بـه عـلى عـليـه السـلام فـرمـود: لا مـال اعـود مـن العـقـل . و لا وحـدة اءوحـش مـن العـجـب (هيچ مالى سودمندتر از خرد نيست ، و هيچ تنهايى هراسناكتر از خود پسندى نيست .) وسائل الشيعة ، ج 1، ص 77، ((كتاب طهارت ))، ((ابواب مقدمه عبادات )) باب 23، حديث 14.
117- فـقـال مـوسـى : فـاخـبـر نـى بـالذنـب الذى اءذا اذنـبـه ابن آدم استحوذت عليه ؟ قـال : اذا عـعـجـبـتـه نـفـسـه و اسـتـكـثـر عـمـله و صـغـر فـى عـيـنـه ذنـبـه ... اصول كافى ، ج 2، ص 314، كتاب ايمان و كفر، باب عجب ، حديث 8.
118- پاورقى 27، ص 74.
119- حديث 1، پاورقى 32.
120- عـن ابـى عـبـدالله عـليـه السـلام قـال : قـال ابـليـس لعـنـة الله عـليـه اذا سـتـمـكـنـت مـن ابـن آدم فـى ثـلاث لم اءبـال مـا عـمـل فـانـه غـيـر مـقـبـول مـنـه : اذا اسـتـكثر عمله ، و نسى ذنبه و دخله العجب . خصال ، ص 112، باب 3، حديث 86.
121- ص 71.
122- چـنـانـچـه امـام سـجـاد عـليه السلام در دعاى ابوحمزه ثمالى مى فرمايد: لست اتـكـل فـى النـجـاة مـن عـقـابـك عـلى اءعـمـالنـا بـل بـفـضـلك عـليـنـا لانـك اهـل التقوى و المغفرة . چنين نيست كه من براى رهايى از كيفر تو بر كارهاى خود تكيه كنم بلكه تكيه من به فضل تو بر ماست زيرا تو سزاوار تقوى و بخشش هستى .
123- امـام سـجـاد عـليـه السـلام مـى فـرمايد: و لا يبلغ مبلغا من طاعتك و ان اجتهد الا كان مقصرا دون استحقاقك بفضلك فاءشكر عبادك عاجز عن شكرك و اءعبد هم مقصر عن طاعتك . هر چـنـد كوشش كند به درجه اى از زاعت تو دست پيدا نمى كند مگر آنكه در برابر استحقاق تـو بـه عـلت فـضـلت مـقصر باشد. پس ‍ شاكرترين بندگانت از شكر تو عاجز است و عـابـدتـريـن ايـشـان در اطـاعـت تـو كـوتاهى است . صحيفه سجاديه ، دعاى 37. و مناجات عارفين از مناجاتهاى خمس عشرة امام سجاد عليه السلام .
124- تو را آن گونه كه بايد نشناختيم ، و آن گونه كه شايد نپرستيديم . مرآة العقول ج 8 ص 146 كتاب الايمان و الكفر، باب الشكر، حديث 8.
125- هر نيكويى به تو رسد از جانب خداست ، و هر زشتى به تو رسد از خود تو است . نساء / 79.
126- (آل عمران ، آيه 26.)
127- اشاره به آيه مباركه خذوه فغلوه ثم الجحيم صلوه ثم فى سلسلة ذرعها سبعون ذراعـا فـاسـلكـوه . (بـگـيـريـدش ، پـس بـرگـردنـش غـل در افـكنيد، سپس در دوزخش اندازيد، سپس او را در زنجيرى كه دازايش هفتاد ذراع است در آريد) (حاقه / 31، 33)
128- حديث 1، پاورقى 34.
129- اصـول كـافـى ، ج 1، ص 314، كـتـاب ايمان و كفر، باب عجب حديث 8.
130- انعام ، 79.
131- مـصـرع نـخـسـت از ايـن بـيت است : و ما حب الديار شغفن قلبى ـــــ و لكن حب من سكن الديارا
. (دوسـتـى . ديـار دلم را نـبرده است ، بلكه دل در گرو دوستى ساكن آن داده ام .) در جامع الشواهد (ج 3، ص 244، باب الواو بعده الميم آمده كه شاعر اين شعر ناشناخته است .
132- بـرگـرفـتـه شـده از آيه و انه لقسم لو تعلمون عظيم (و اگر بدانيد آن سوگندى بزرگ است .) واقعه / 76.
133- اصـول كـافـى ، ج 2، ص 309، كـتـاب ايـمان و كفر، باب كبر حديث 1.
134- ص 82.
135- آيا به دو انسان هماند خودمان ايمان آورديم . مؤ منون 47.
136- چرا اين قرآن بر مردى بزرگ از اين دو شهر (طائف و مكه ) فرود نيامد؟ (زخرف / 31).
137- و لقـد اتـيـنـا لقمان الحكمة ان اشكر لله . (و بتحقيق به لقمان حكمت آموختيم كه پروردگار را شاكر باش .) (لقمان / 12).
138- و بـه تـكـبـر، از مـردم رخ مـتـاب و به نخوت در زمين راه مرو. به درستى كه خداوند هيچ گرد نفر از خود ستايى را دوست نمى دارد. (لقمان / 18).
139- خـدا از آنـچـه مـى كـنـد بـازخـواسـت نـخواهد شد، ولى آنان باز خواست خواهند شد.(انبيا/ 23).
140- (بـنـى اسـرائيـل / 36 و نـور / 15). و هـمـچـنـيـن در اصـول كـافـى ـ كـتـاب فـضـل العـلم ، بـاب النـهـى عـن القـول بـغـيـر عـلم ، 9 حـديث در اين باب آورده است . روايات فراوان در حرمت خون و عـرض و مـال مـسـلمـان وارد شـده اسـت ، از جـمله آنهاست : حرمة النبى و المؤ من اعظم من حرمة البـيـت (پـاس پـيـامـبـر و مـومـن را داشـتـن بـالاتـر از پـاس خـانـه خـدا را داشـتـن اسـت .) وسـائل الشـيـعـة ، ج 10، ص 422. و در اصـول كـافـى كـتـاب الايـمـان و الكفر احاديثى در حقوق مؤ من آورده است ، از جمله در باب حق المؤ من على اخيه و اداء حقه و باب من اءذى المسلمين و احتقرهم و باب من طالب عثرات المؤ منين .
141- ادامه همين حديث .